ز مهمترین عوامل محیطی، خانواده است که بعد کارکردی آن در مطالعه های مختلف مورد تامل قرار گرفته است. والدین با رفتارهای خود، آفریننده ی موقعیت هایی هستند که رفتارهای خاص را در فرزندان برمی انگیزند و یا سرمشق هایی را برای الگوسازی در اختیار آن ها قرار داده و یا به تشویق دسته ی خاصی از رفتارها می پردازند (همان،273). در سالهای اخیر توجه خاصی نسبت به دو نظریه ی ابعادی اساسی در ساختار شخصیت طبیعی معطوف شده است:
الف-الگوی پنج عاملی که منجر به تهیه ی پرسش نامه تجدید نظر شده ی شخصیت نئو گردید (کاستا و همکاران،2003: 152).
ب-الگوی روان زیست شناختی هفت عاملی[3] که ساخت پرسشنامه ی منش و سرشت[4] نتیجه ی آن بود یکی از نظریه های غالب در حوزه ی شخصیت، رویکرد صفات به شخصیت به شمار می رود. فرض اصلی دیدگاه صفات این است که انسان دارای آمادگی های گستردهای است و به شیوه ی خاصی به محرک ها پاسخ می دهد. تمامی نظریه پردازان صفات با اندکی تفاوت در روش پژوهش و سازه انگاشتن صفت، اعتقاد دارند که صفت،عنصراساسی شخصیت انسان است . (ریتی و همکاران،2007: 52)
کوستا و مک کری [5] در الگوی نظری پیشنهادی خود برای پنج عامل اصلی علاوه بر قایل بودن به یک مبنای زیستی (تفاوت های رفتاری مربوط به پنج عامل به عواملی مانند ژن ها و ساختار مغز مرتبط است) می گویند این عوامل در طول زندگی بر سازه های مختلفی چون خود پنداره، باورهای خودکارآمدی و ویژگیهای مربوط به سازگاری چون نگرش ها و اهداف شخصی، اثر گذاشته و انتخا بها و تصمیم های فرد را تحت تاثیر قرار می دهند (کاستا و همکاران،2003: 152).در این خصوص مطالعه ی رابطه ی صفات شخصیتی والدین با مشکلات رفتاری فرزندان قابل بررسی است.
اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
کودکانی که دچار مشکلات رفتاری هستند خانواده، مدرسه و جامعه را با مشکلات عدیده ای ای روبرو ساخته و گاها والدین و مراقبان نیز از این وضع زبان به شکوه می گشایند. فراوانی این اختلالات نیز حدود 30% است که تعداد قابل ملاحظه ای از آنها تحت درمانهای مناسب قرار نمی گیرند. خانواده اولین و مهمترین واحد اجتماعی است که در رشد و پرورشکودکان نقش بسزا و مهمی دارد. هر گونه بینظمی و اختلال در خانواده، مستقیم و غیر مستقیم روی کودکان آن خانواده تأثیر منفی و مخربی دارد، چون کودکان همانند آینهای هستند که روابط خانوادگی را منعکس مینمایند. چندین دهه است که سلامت روانی کودک و نوجوان مورد مطالعه وسیع قرار گرفته اما هنوز فهم ما از رشد، مراحل آن و رفتار سایکو پاتولوژی کودک در بافت خانواده، تا تکمیل شدن، راه فراوانی دارد(برتینو، 2012).
از آن زمانی که محرز شد اختلالات محور ی والدین میتواند پیش بین مشکلات رفتاری کودک باشد تعداد کمی مطالعه به بررسی الگوی شخصیتی والدین و سلامت روانی کودک پرداختند. بویژه این امر برای درمانگران، امری ضروری است که در امر درمان کودکان دچار اختلال، نگاهی نیز به ساختار شخصیتی والدین بیندازند.. زیرا یک ارتباط مطلوب و سازنده مادر و کودک دارای ویژگیهای چون گرمی، ملایمت، پاسخگو بودن، توجه به نیاز و خصوصیات کودک و امر و نهی های منطقی همراه با استدلال است (ماسن و همکاران، 1383).
مسلماً وجود ویژگیهای ناسالم ارتباطی در مادر، منجر به ایجاد اختلالاتی در رفتار، روحیات و شخصیت کودک می گردد.(صرامی، 1388). این در حالی است که فونگی اظهار می دارد تجارب نامطلوب اولیه بین مادر و کودک، می تواند به دلبستگی نا ایمن منجر شود. هرچند دلبستگی نا ایمن پدیده مرضی نیست اما میتواند به پدیده های مرضی در بزرگسالی منجر شود. چندین مطالعه اکتشافی، بیانگر این موضوعند که احتمالاً ارتباطی میان الگوهای شخصیتی والدین و مشکلات درونسازی کودک مانند مشکلات هیجانی نظیر اضطراب و سندرمهای افسردگی باید وجود داشته باشد. مطالعه ای بر روی مادران دارای اختلال شخصیت مرزی، میزان بالاتری از مشکلات درون سازی رفتاری را در کودکان نشان داد (بارنو، اشپیترز و همکاران، 2006). . اما کوپرمن و همکاران ، در مطالعه خود به ارتباط معناداری میان شخصیت ضد اجتماعی والدین و اختلال سلوک کودکان دست نیافتند (کوپرمن، 1999) . اما هم کوپرمن و هم نیگ واینشاو دریافتند که الکلیسم والدین ، پیش بین مشکلات رفتاری برون سازی کودکان است.
باعنایت به موارد فوق و نیز وجود یک خلا تحقیقاتی در این زمینه جهت داشتن اجتماعی سالم با دارا بودن فرزندان دارای تعادل روحی و روانی و جلوگیری از بزهکاریهای ناشی از اختلال رفتار که قبلا به آن اشاره شد و نیز پیرو فرمایشات مقام معظم رهبری و در راستای چشم انداز 1404 که بایستی در حوزه های مختلف و در راس آن در حوزه و قلمرو آموزش و پرورش و در راستای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش سرآمد کشورهای منطقه و جز کشورهای طراز اول جهان بود با وجود این دلایل و نیز عدم وجود تحقیقات مشابه در حوزه آموزش و پرورش که نقش اساسی در شکل گیری رفتار و شخصیت کودکان و نوجوانان دارد، انجام تحقیقی با این موضوع و موضوعات مشابه خالی از لطف نمی باشد.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1-هدف کلی:
تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیت والدین و مشکلات رفتاری کودکان آنها

1-4-2- اهداف جزئی:
تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیت پدر و مشکلات رفتاری کودکان دختر و پسر
تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیت مادر و مشکلات رفتاری کودکان دختر و پسر
تعیین رابطه بین سواد والدین و اختلالات رفتاری کودکان دختر و پسر
1-5- فرضیه های تحقیق:
بین ویژگیهای شخصیت پدر و مشکلات رفتاری کودکان دختر و پسر رابطه وجود دارد
بین ویژگیهای شخصیت مادر و مشکلات رفتاری کودکان دختر و پسر رابطه وجود دارد
بین سواد والدین و اختلالات رفتاری کودکان دختر و پسر رابطه وجود دارد.
1-6- قلمرو تحقیق:
1-6-1-قلمرو موضوعی: از دید موضوعی و مفهومی پژوهش حاضر به بررسی ارتباط میان ویژگیهای شخصیت والدین و مشکلات رفتاری کودکان دبستانی پرداخته است.
1-6-2- قلمرو مکانی: قلمرو مکانی پژوهش ، عبارت است از دانش آموزان مقطع ابتدایی شهر رودخانه که در بین آنان پرسشنامه ها توزیع گردید.
1-6-3-قلمرو زمانی:به لحاظ زمانی،پژوهش حاضر در گستره سال تحصیلی 93-1392 انجام گرفته است .
– Pervin
-Revised NEO Personality Inventory-
– Seven Factor Psychobiological
-Temperament and Character Inventory
-McCrae, Costa
– Barnow
– Spitzer
– Kuperman
هیجانی می تواند با ایجاد محیطی پویا، موجبات سلامت روانی را فراهم آورد و یادگیری همراه با لذت و همچنین، ارتباط اجتماعی با کنترل احساسات و هیجانات را تسهیل نماید (پور زارعی، 1382).
از زمان ظهور سازه هوش هیجانی در ادبیات روان شناسی، این سازه در حیطه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است و پژوهش های بسیاری نیز نشان می دهند که هوش هیجانی با متغیرهای متعددی از قبیل؛ سلامت جسمانی و روان شناختی، خودکارآمدی، کار و محیط کاری و موفقیت شغلی رابطه دارد (قلتاش، صالحی و بهمنی، 1390).
براساس نتایج پژوهش های گوناگون به طور کلی می توان گفت، افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند، می توانند از تمام ظرفیت های وجودی خود استفاده نمایند و محدودیت را به فرصت تبدیل نمایند. یقینا این افراد شخصیت های مثبتی بوده و در زندگی و موقعیت های شغلی صاحب موفقیت هایی خواهند بود که بر سلامت جسمانی و روان شناختی و کیفیت کار آن ها تأثیر خواهد داشت (پور زارعی، 1382).
سلامت روانی مانند سلامت جسمی، صرفا به معنای نبودن مشکلات یا بیماری نیست. سلامت روانی هم حالات عاطفی و هم، شرایط ذهنی (احساسات و افکار) را در بر می گیرد. سلامت عاطفی معمولا به احساسات و زیر و بم های روحیه اشاره می کند. هر کس ممکن است احساس کند که غمگین، شاد، نگران، هیجان زده، شکست خورد، یا در اوج کامیابی است. گاهی ممکن است همه این احساسات در یک روز به فرد دست دهد. افراد برخوردار از سلامت عاطفی با احساسات و حالات درونی خود در تماس هستند. و می توانند به وجود آن ها اذعان کنند، یا آن ها را بروز دهند (گنجی، 1392).
از جمله ویژگی هایی که یکی از روان شناسان به نام دین شاپیرو (2000 به نقل از گنجی، 1392) پس از تجزیه و تحلیل مطالعات گسترده درباره سلامت روانی به آن ها اشاره می کند، شامل خصوصیات زیر است:

گوردن آلپورت (به نقل از شولتز و شولتز، 1998؛ ترجمه سید محمدی، 1392) بر این باور است که روان نژندی نتیجه نقص و کمبود سلامت روانی است و انسان های دارای سلامت روان از معیارهایی پیروی می کنند، از جمله؛ توانایی گسترش خویشتن که طی آن افراد سالم به سلامتی و بهزیستی دیگران علاقه دارند.
دومین معیار سلامت روانی، ارتباط یا تعامل فرد با دیگران می باشد. افراد با دیگران صادقانه و صمیمی هستند تا خانواده و دوستانشان.
سومین معیار سلامت روانی، امنیت عاطفی است که، براساس آن شخص بالغ می تواند محرومیت ها و تحریک های غیرقابل اجتناب زندگی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید.
اهمیت شغل و نقش سرنوشت ساز شغل در ابعاد گوناگون زندگی انسان بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا شغل علاوه براینکه وسیله تأمین هزینه های زندگی است، ارتباط مستقیمی با سلامت جسمی و روانی فرد داشته و زمینه ساز ارضای بسیاری از نیازهای غیرمادی او می باشد. بدیهی است نقش های سازنده ای که برای شغل متصور است، منوط به این است که اولا خصوصیات شغل، متناسب با خصوصیات فرد شاغل بوده و ثانیا، فرد در کارش احساس ارزشمندی، کارآمدی و توانمندی داشته باشد. بی تردید بسیاری از مشاغل، فشارزا می باشند، اما عموما کارکنان سازمان ها می دانند که چگونه با این نوع فشارها کنار آمده و از آسیب های آن مصون بمانند. لیکن بعضی از افراد بنا به تحمل ناپذیر بودن عوامل فشارزا و یا قدرت و توانایی مقابله ضعیف، دائما احساس تنش می کنند. احساس دائمی فشار، اثرات آسیب زای چندی را بر جای می گذارد که در نهایت به “سندرم فرسودگی شغلی” منجر می شود. تحقیقات نشان داده است که فرسودگی شغلی با تنش های روزمره و مهارت های مدیریت احساسات خود و دیگران ارتباط تنگاتنگی دارد. فرسودگی شغلی همیشه با افسردگی همراه است و شخص در ارتباط با همکاران محل کار و یا بستگان دچار منفی بافی و یا حتی دشمنی می شود.
معمولا حقوقدانان، افراد شاغل در خدمات درمانی، نظامیان- به ویژه در شرایط اضطراری مانند آماده باش ها- و سایر مشاغل خدماتی دائما در معرض خطر فرسودگی شغلی هستند. حرفه های قانون مدار و بسیار نظامند از قبیل مشاغل نظامی به عنوان یکی از تنش زاترین مشاغل می تواند بر سلامت روان شناختی پرسنل و به دنبال آن خانواده های آنان تأثیر گذارد. همچنین، در رابطه با مشاغل نظامی عواملی مانند؛ فشار زیاد کاری، حقوق ماهیانه نسبتا ناچیز با توجه به درآمد سایر کارمندان شاغل در بخش های دولتی و خصوصی و وضعیت تورم های صعودی در اقتصاد جامعه، برنامه های متعدد نظامی، کنترل های شدید مقامات بالا و فرماندهی، جابجایی های متعدد و بدون برنامه ریزی های خاص در محل سکونت آنها، احساس فشار ناشی از رعایت اصول ناشی از کار از قبیل عدم افشای برخی اطلاعات، مصاحبت با افراد تعریف شده، محدودیت های شدید در رفت و آمدهای خانوادگی و مراسمات و جشن ها و … به نظر می رسد در ایجاد تنش روانی و متعاقب آن فرسودگی شغلی نقش دارد.
یک تفاوت عمده بین کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه نظیر ایران وجود دارد، درحالی که دولت و مردم در کشورهای توسعه یافته کاملا آماده اند تا با چالش ناشی از شغل و پیامدهای مثبت و منفی مرتبط با آن (مانند فرسودگی شغلی، سلامت روانی کاکنان و … ) مواجه شوند، اغلب کشورهای درحال توسعه حتی از این پدیده و گرفتاری های بهداشتی، اجتماعی و اقتصادی آن آگاه نیستند.
کارمندان بخش های دولتی و خصوصی و به ویژه کارکنان بخش های نظامی در کشورهای در حال توسعه اغلب از خدمات چشمگیری در زمینهی بهداشت روانی برخوردار نیستند. تأمین بهداشت روانی این گروه نیازمند دانستن اطلاعاتی در زمینه مشکلات بهداشت روانی آنها میباشد. مسائل ناشی از اشتغال و پیامدهای آن (یعنی فرسودگی شغلی و مشکلات روانی کارکنان و ارتقای بهره وری در محیط های کار) در این گروه از کارکنان و اتخاذ سیاستگذاری های صحیح در مورد آن ها در حال حاضر به یک نگرانی مشترک جهانی تبدیل شده است. به منظور تعیین و انتخاب مناسبترین و بهترین برنامه ریزی و سیاستگذاری باید اطلاعاتی کامل، دقیق و صحیح در زمینه مسائل کارکنان محیط های نظامی در اختیار داشت. ایجاد هر نوع تغییر در ارائه خدمات به این قشر از جامعه میبایست بر مبنای اطلاعات و آمارهای کامل و صحیح انجامپذیرد که قسمت اعظم این اطلاعات از طریق هدایت پژوهش های علمی و کاربردی در زمینه تبعات فردی، اجتماعی و بهداشتی اشتغال آنها به دست خواهند آمد.
از آنجا که در جامعه کنونی ما (ایران) اغلب نوجوانان و جوانان بنا به دلائل مختلف از قبیل نبود شغل و … به استخدام نیروهای مسلح و اشتغال در نهادهای نظامی در می آیند (با اذعان به سن 19 الی 25 سالگی که در معرض بیماری های خاص روان شناختی از قبیل افسردگی، اسکیزوفرنی، خواب، اضطراب ها، سوءمصرف مواد مخدر و .. هستند) و نیز، جمعیت قابل توجهی از افراد که با رده های سنی مختلف شاغل به مشاغل نظامی هستند، فرسودگی شغلی در سازمان ها می تواند هزینه بردار باشد و خسارت های جانی، مالی، اجتماعی و بهداشتی فراوانی به بار آورد و با اذعان به اینکه، تاکنون پژوهش جامعی در زمینه مذکور در داخل کشور انجام نگرفته است، لذا، پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط بین هوش هیجانی و سلامت روان با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر مشغول به خدمت ارتش انجام شد.
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش هیجانی و سلامت روان با فرسودگی شغلی در پرسنل کادر مشغول به خدمت ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال 1393 می باشد.
تعریف مفهومی: هوش هیجانی شامل مجموعه ای از؛ مهارت های بهم پیوسته برای ادراک دقیق، ارزیابی و ابراز هیجان ها، دسترسی یا ایجاد احساسات به منظور تسهیل تفکر، توانایی فهم هیجان ها، و دانش هیجانی و توانایی تنظیم هیجان ها به منظور رشد هیجانی و عقلانی است (مایر و سالووی، 1997).
تعریف عملیاتی: هوش هیجانی عبارت است از؛ نمره ای که فرد در مقیاس هوش هیجانی پترایدز و فارنهایم (2001) به دست آورده است (مارانی، 1382).
تعریف مفهومی: سلامت روانی عبارت است از؛ از قابلیت فرد در برقراری ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، توانایی در تغییر و اصلاح محیط اجتماعی خویش و حل مناسب و منطقی تعارض های هیجانی و تمایلات شخصی خود (سازمان بهداشت جهانی، 2008).
تعریف عملیاتی: سلامت روانی در پژوهش حاضر عبارت است از؛ نمره ای که آزمودنی در پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) گلد برگ (1972) به دست آورده است (بخشی سور شجانی، 1393).
. Bradberry & Griaves
. Zeidner, Matthews & Roberts
. Moïra & Olivier
. Golman
. emotional intelligence
. intelligence quotien
. Caruso
. mental health
. Deane Shapiro
. Gordon Allport
. Sholtez & Sholtez
. self- extention
ن و بالتس (2003) اشاره میکنند که “میراث عظیم فرهنگی و تاریخی خرد باعث میشود آوردن تعریف روانشناختی جامع و کاربردپذیر کردن این مفهوم سخت شود”. پیترسون و سلیگمن (2004) اضافه میکنند که علیرغم بیش از یک دهه، تحقیقات معاصر در مورد خرد، تعاریف کنونی هنوز هم به میزان زیادی شناختی هستند.
با احترام به نقش ضروری شناخت، بااینوجود تعریف زیر تواناییهای عقلانی را در یک چارچوب بسیار وسیعتر ازجمله ابعاد اجتماعی، انگیزشی، هیجانی و همچنین درون فردی، در هم ترکیب میکند. بهویژه در این مطالعه از تعریف عملی وبستر از خرد استفاده میکند که خرد، شایستگی، کاربرد تجارب حیاتی زندگی برای تسهیل رشد بهینهی خود و دیگران است (وبستر، 2003).
سؤالات پژوهش
بر پایه مسئله، هدفها ومبنای کاربردی مطالعهی حاضر،سؤالهای این پژوهش را میتوان به شرح زیر مطرح ساخت:
تعریف مفاهیم اصطلاحات پژوهش
خرد
در برخی از فرهنگهای لغت خرد عبارت است از بینش و دانش دربارهی خود و جهان و…قضاوت عمیق در مورد مسائل دشوار زندگی (گریم وگریم 1984، نقل از استادینگر و گلوک،2011). لغتنامه دانشگاهی وبستر (1997، ص. 1533) خرد را قدرت قضاوت درست و دنبال کردن صحیحترین روش عمل بر پایهی دانش و فهم و فرهنگ آکسفورد، آن را قضاوت و هدایت درست در موضوعهای دشوار نامشخص زندگی تعریف کرده است (فولر و فولر،1964 به نقل از استادینگرو گلوک، 2010)
تعریف عملیاتی خرد: نمره ای است که شرکت کننده در مقیاس خودارزیابی بدست می آورد.
ساختار عاملی
الگوی روابط بین مؤلفهها و عوامل همپوشی که ساختار مفهومی و عملیاتی یک سازه را تشکیل میدهد. تعداد، چگونگی و ترتیب قرار گرفتن عاملهای یک سازه را ساختار عاملی میگویند. ساختار عاملی از طریق تحلیل عاملی اکتشافی تحلیل عاملی و تأییدی تعیین میشود (ازخوش وعسگری،1389).
-Aspinval
-Staudinger
-Webster
-kramer
-Peterson
-Seligman
-Csikszent mihalyi
-Sternberg
-Kunzman
-Bluck
-Gluck
-Helson

-Srivastava
-Takhashi
-overton
-Wink
wisdom
Grimm&Grimm
Fowler&Fowler
ن پیش دبستانی سالهای مناسبی برای تشخیص مشکلات کودکان ، مداخله بهنگام و پیش گیری از مشکلات عاطفی، اجتماعی و تحصیلی آینده آنان است . مداخله بهنگام و تغییر رفتارهای ناسازگار کودک در این دوره حساس ، موجب افزایش مهارتهای اجتماعی و محبوبیت نزد همسالان و بزرگسالان شده و کودک را برای پذیرش مسئولیتهای تحصیل دبستانی آماده میسازد[7].
اختلال سلوک طیف وسیعی از رفتارهای ضد اجتماعی چون اعمال پرخاشگرانه، سرقت، خرابکاری، حریق عمدی، دروغگویی، ولگردی و فرار را در بر میگیرد که ویژگی مشترک آنها زیرپا گذاشتن مقررات و انتظارات اجتماعی است[8].
اختلال سلوک به الگوی رفتار ضد اجتماعی غیر قابل کنترل کودک یا نوجوان اطلاق میشود که با آسیب رساندن قابل ملاحظه در کارکرد روزمره در خانه یا مدرسه و نگرانی زیاد سایر افراد همراه است[8].
منشأ پرخاشگری خشم است . پرخاشگری رفتاری است که به دیگران آسیب میرساند یا بالقوه میتواند آسیب برساند. پرخاشگری ممکن است بدنی باشد ( زدن – لگد زدن – گاز زدن) یا لفظی (فریاد زدن، رنجاندن) یا به صورت تجاوز به حقوق دیگران( چیزی را به زور گرفتن) [9].
به هر حال، در لغت نامه فارسی، پرخاشگری به معنای «ستیزه جویی» آمده است. اتکینسون معتقد است که: «پرخاشگری رفتاری است که قصد آن، صدمه زدن جسمانی و زبانی به فرد دیگر و نابود کردن دارایی اوست [10].
برخی روانشناسان مدعی هستند پرخاشگری، رفتاری است که ریشه در ذات و سرشت انسان دارد. بسیاری دیگر هم در مقابل نظریه ذاتی دانستن پرخاشگری، طرفدار منشا اجتماعی آن هستند و معتقدند فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است، زیرا داشتن چنین فکری سبب میشود پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتناب ناپذیر و یا بالاتر از آن نوعی نیاز طبیعی تلقی شود[10].
از دیدگاه ارونسون پرخاشگری رفتار آگاهانه ای است که هدفش اعمال درد و رنج جسمانی یا روانی باشد. به عبارت بهتر عمل آگاهانه ای است که با هدف وارد آوردن صدمه و رنج انجام میگیرد. این عمل ممکن است بدنی یا کلامی باشد. خواه در رسیدن به هدف موفق بشود یا نشود، در هر صورت پرخاشگری است[10].
هیلگارد و اتکینسون پرخاشگری را رفتاری میدانند که قصد آن صدمه زدن (جسمانی و کلامی) به فرد دیگر یا نابود کردن دارایی آنهاست. مفهوم اساسی در این تعریف قصد است. اگر کسی پای دیگری را لگد میکند قصد وی نشان دهنده پرخاشگرانه بودن یا نبودن رفتار است[11].
باندورا نیز پرخاشگری را رفتاری میدانست که از نظر اجتماعی مخرب و صدمه زننده است و ارونسون در این خصوص میگوید: پرخاشگری از ویژگیهای فطری و غریزی است و انسان، حیوانی پرخاشگر و ستیزه جو میباشد. اما بهترین و جامع ترین تعریفی که از پرخاشگری ارائه شده، تعریف براون است. از نظر او «هر عمل و رفتاری که به طور مستقیم در جهت هدفی و به منظور آزار و اذیّت رساندن به دیگران که مایل نیستند مورد آزار و اذیت قرار گیرند اعمال شود» پرخاشگری نامیده میشود[10].
در مجموع میتوان گفت پرخاشگری یک نوع مکانیسم روانی است که در آن، فرد به طور ناخودآگاه فشارهای ناشی از محرومیتها و ناکامیهای خود را به صورت واکنشهایی چون: حمله، تجاوز، رفتار کینه توزانه و پرخاشگرانه نشان میدهد و تنها در صورتی که این رفتارها تحت کنترل قرار گیرند، حرکت رشد، طبیعی و مطلوب خواهد شد[10].
البته باید به این واقعیت اعتراف کرد که پرخاشگری بخش مشترکی از زندگی اجتماعی است، زیرا کم تر کسی را میتوان یافت که با بیانهای تند و انتقادهای شدید به دیگران آزار نرسانده باشد یا در هنگام خشم، رفتار خشن انجام نداده باشد. هم چنین ممکن است فردی برای تلافی از دشمن منتظر فرصت مناسبی باشد تا کینه خود را خالی کند[10].
پرخاشگری را باید از جرأت ورزی متمایز دانست. جرأت ورزی، دفاع از حقوق یا متعلقات (مانند ممانعت کودک از این که کسی به اسباب بازی اش دست بزند) یا بیان امیال و آرزوها را بر میگیرد.مردم معمولاً شخص با جرأت را پرخاشگر می دانند، در صورتی که کسی که از حق خود دفاع می کند با جرأت است نه پرخاشگر[9].

صدق عنوان پرخاشگرى بر یک رفتار خاص بستگى به نوع فرهنگى دارد که در یک جامعه حاکم است. و بدین جهت، امروزه در جوامع غربى به هر نوع تندخویى پرخاشگرى اطلاق مىگردد. در حالىکه، سابقا در همین جوامع مفهوم پرخاشگرى همراه با حمله به فرد یا شىء به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بوده است. همانطورى که امروزه در کشورهاى آسیایى مفهوم پرخاشگرى این چنین است.همچنین اینکه چه امرى سبب خشمگین شدن و رفتار پرخاشگرانه مىشود، بستگى به نوع فرهنگ جامعهاى دارد که فرد در آن زندگى مىکند. به عبارت دیگر، مردم در همه جاى دنیا خشمگین مىشوند اما خشمگین شدنشان مطابق با قواعد فرهنگى جامعهاى است که در آن زندگى مىکنند[12].
بر حسب آمار، آمریکا پرخاشگرترین جامعه در سطح جهانی است و میزان پرخاشگری به صورت قتل، استفاده از اسلحه و تجاوز جنسی در این کشور بسیار بالاست. روانشناسان معتقدند در آمریکا اصولاً پرخاشگری تشویق میشود و این تشویق معمولاً به وسیله فیلمهایهالیوودی نمود پیدا میکند.گویی خشم به فیلمهای آمریکایی تقدس فرهنگی میدهد، اما در ایران که این مشوق وجود ندارد، جامعه شناسان مشکلات اقتصادی و افسردگی را مهمترین عامل پرخاشگری میدانند. ریشه خشونت را میتوان در تداوم تاریخی مبارزه و مقابله انسان با خطرها و تهدیدهای محیط زندگی فرد دانست که بر تفکر و رفتار او و چگونگی برخورد وی با تهدیدها و خطرها اثر میگذارد [13].
در طبقه بندیهای مختلف، مقولات دوگانه و متمایزی از پرخاشگری ارائه شده است که برخی از آنها عبارتند از:
1- پرخاشگری کلامی در مقابل پرخاشگری غیر کلامی
2- پرخاشگری مستقیم در مقابل پرخاشگری غیر مستقیم
3- پرخاشگری وسیله ای در مقابل پرخاشگری خصمانه
4- پرخاشگری فعال در مقابل پرخاشگری منفعل
5- پرخاشگری فردی در مقابل پرخاشگری جمعی
6- پرخاشگری فرافعال و تجاوزکارانه در مقابل پرخاشگری واکنشی و دفاعی
هر یک از طبقات دوگانه پرخاشگری به تفکیک در زیر توضیح داده شدهاند[1].
پرخاشگری کلامی نوعی پرخاشگری است که به لحاظ عملیاتی یک حمله کلامی برای برتری بر فرد دیگر از طریق اهانت یا مجادله است. پرخاشگری غیر کلامی یا جسمانی حمله به یک موضوع انسانی یا غیر انسانی با استفاده از بدن یا ابزارهای مادی دیگر است[1]. پسران در مقایسه با دختران پرخاشگری جسمانی بیشتری نشان میدهند( خصوصا هنگام برانگیختگی). این تفاوت در همه فرهنگها دیده میشود و از همان مراحل اولیه رشد کودکان آشکار میشود[14].
هم عوامل محیطی و هم عوامل زیستی مسئول تفاوت دختران و پسران در پرخاشگری جسمانی هستند. عوامل زیستی، شامل وراثت و هورمونها میشود و عوامل محیطی شامل انتظارات فرهنگی، الگوهای همسال و بزرگسال ، و ارائه پاداش به اعمال پرخاشگری جسمانی را در بر میگیرند. پسران پرخاشگری جسمانی و دختران پرخاشگری کلامی بیشتری را نشان میدهند ( مانند داد زدن)[1].
پرخاشگری مستقیم اغلب نوعی دفاع است که فقط در بین افراد هم نوع رخ میدهد و واکنشی در مقابل ناکامی در رسیدن به اهداف است. این نوع پرخاشگری چهره به چهره و رو در رو است و در طی تعاملات اجتماعی به صورت کلامی و غیر کلامی رخ میدهد. در پسران اغلب ، پرخاشگری مستقیم به شکل جسمانی و در دختران به شکل کلامی دیده میشود[1].
پرخاشگری فیزیکی، نوعی پرخاشگری است که در آن ، قصد آسیب به یک فرد از طریق وارد کردن جراحت و یا درد آزارنده وجود دارد ( برای مثال کتک زدن کودک دیگر) که این نوع پرخاشگری در پسران بیش از دختران دیده میشود [14].
پرخاشگری غیر مستقیم نوعی پرخاشگری پنهان است که با توسل به آن فرد سعی در ایجاد اختلال در روابط بین افراد دارد. ویژگیهای زیر در پرخاشگری غیر مستقیم دیده میشود:
الف. در این نوع پرخاشگری قصد پرخاشگر آسیب رساندن به فرد دیگر است.
ب. این نوع پرخاشگری اغلب همراه با اشارات غیر کلامی هم چون حالتهای چهره و بدن بروز میکند و موجب صدمه و آسیب به اعتماد به نفس فرد قربانی میشود.
ج. پرخاشگری غیر مستقیم به لحاظ عملیاتی نوعی آسیب رساندن غیرمستقبم به دیگری است و بدون هیچ گونه تعامل مستقیم بین فرد پرخاشگر و قربانی رخ میدهد[1].
طر/ آسیب – برآورد افراطی خطر یا آسیب، حالت منفی شدید در ارتباط با آسیب و ترس از خطر.
2-شک / عدم یقین /تصمیم گیری-ادراکها و حافظه شک آلود، مشکل در تصمیمگیری یا تایید آنها، مشکل در طبقهبندی و تمایز.
3-کمالگرایی – نگرشهای کمالگرایانه
4-احساس گناه/ مسئولیت/ شرم-احساس مسئولیتافراطی، احساس گناه، شرم درباره افکار یا رفتارها.
5-تعصب / اخلاق – نگرشهای اخلاقی، قواعد تعصب آمیز (از قبیل عقاید و اعمال مذهبی).
کمالگرایی در سببشناسی، نگهداری و دوره بالینی آسیبشناسیهای روانی ویژه نقش مهمی را بازی میکند ( شفران و همکاران، 2002؛ نقل از محمود علیلو، 1385). تعاریف مختلفی از کمالگرایی وجود دارد، در اصطلاح کمالگرایی به آرزوی شخص جهت دستیابی به معیارهای بالای عملکرد از یکسو و ارزیابیهای انتقادی بیجهت از عملکردهای خویشتن از سوی دیگر اشاره دارد (فروست وهمکاران، 1990؛ نقل از همان). علیرغم اینکه خیلی از محققان به نقش کمالگرایی در آسیبشناسی روانی تاکید کردهاند ولی تحقیقات کمی درباره آن صورت گرفته است (آنتونی و همکاران، 1998). با این همه اکنون کمالگرایی با اختلالاتی همچون بیاشتهایی عصبی، افسردگی، اختلال وسواسی-اجباری و اختلال شخصیت وسواسی-اجباری و پرخوری روانی مرتبط دانسته شده است (شفران و همکاران، 2002؛ نقل از محمود علیلو، 1385). رومه و همکاران (1995) معتقدند که کمالگرایی در توسعه و شکلگیری اختلال وسواسی-اجباری شرط لازم ولی ناکافی است. نظریهپردازان متعلق به دیدگاههای نظری مختلف در این نکته که بیماران وسواسی-اجباری به شدت کمالگرا بوده و از خطر کردن در هراسند، اتفاقنظر دارند (فروست و همکاران، 1993). در نظریههای شناختی اختلال وسواسی-اجباری فرض شده است که کمالگرایی با انواع ویژهای از وسواسها ارتباط دارد (مک فال و ولرشیم، 1997؛ نقل از آنتونی و همکاران، 1998). گرشونی و شر (1995؛ نقل از فروست واستکتی، 1997) دریافتند که وارسیکنندهها در مقایسه با سایر اشکال وسواس نمرات بیشتری را در آزمونهای کمالگرایی به دست میآورند. این محققان معتقدند که کمالگرایی به وارسیکنندهها کمک میکند تا کنترل بیشتری را بر حوادث بیرونی و زندگی خود داشته باشند. تالیس (1996؛ نقل از فروست واستکتی، 1997) از طبقه خاصی از اجبارهای شستشو صحبت کرده است که در آن رفتار شستشو به عنوان نتیجه عقاید کمالگرایانه و با هدف کاملترین حالت پاکی صورت میگیرد. گرشونی و شر (1995، نقل از گرشونی و همکاران،2000) دریافتند که افراد مضطرب تمایلات کمالگرایانه بیشتری را از افراد غیرمضطرب داشتند و وقتی اجبارهای وارسی با سایر گروههای اضطرابی مقایسه شد، مشخص شد که این اشخاص از کمالگرایی و نگرانی بیشتری نسبت به بقیه گروههای اضطرابی در رنج بودند. آنها همچنین دریافتند که وارسیکنندهها از سایر اشکال اختلال وسواسی-اجباری نیز کمالگراتر ونگرانتر بودند. نظریهپردازان متعلق به دیدگاههای نظری مختلف در این نکته که بیماران وسواسی-اجباری به شدت کمالگرا بوده و از خطر کردن در هراسند، اتفاقنظر دارند (فروست و همکاران، 1993). با توجه به آنکه از کمالگرایی به عنوان یک صفت خاموش در شکلگیری و تداوم اختلالات اضطرابی یاد شده (گرشونی و شر، 2002) و الگوهای رفتار والدینی در ایجاد این نگرش با اهمیت تلقی گشته است ( به عنوان مثال، فروست وهمکاران، 1991) و همچنین به عنوان یکی از نشانههای تشخیص اختلال شخصیت وسواسی-اجباری درDSM–IV مورد استفاده قرار گرفته است، بعضی از محققین معتقدند که والدین بیماران وسواسی-اجباری دارای ویژگیهای شخصیتی هستند که ممکن است در آینده به ظاهر شدن نشانههای وسواسی-اجباری در فرزندان آنها بیانجامد (هونجو و همکاران، 1989؛ نقل از فروست وهمکاران، 1993). بسیاری از نظریهپردازان، تحول کمالگرایی را محصول تعاملهای کودکان با والدین خود در نظر گرفتهاند (برنز، 1980؛ دریکول، 1982؛ پاچت، 1984) و معتقدند والدین انتقادگر و متوقع ممکن است از طریق انتقاد مستقیم و یا براساس وضع معیارها و انتظارهای بالا نه تنها تمایل به کمالگرایی را در فرزندان افزایش دهند (پاچت، 1984) بلکه به شکلگیری کمالگرایی سازشنایافته در فرزندان خود کمک کنند ( رایس، اشبی وپرسر، 1996؛ فلت، هویت وسینگر، 1995). بسیاری از پژوهشگرانی که والدین بیماران وسواسی-اجباری را مورد بررسی قرار دادهاند آنها را بصورت افرادی کمالگرا (راسموسن و سانگ، 1986؛ هوور و اینسل، 1984؛ نقل از فروست و همکاران، 1991)، و متوقع و انتقادی( استکتی، گرایسون و فوآ، 1985) توصیف کردهاند. شواهد نشان میدهند که وجود الگوهای کمالگرایانه در والدین، همین الگوها را در فرزندان پرورش میدهد. فروست و همکاران (1991) مولفههای مرتبط با مفهوم کمالگرایی را در والدین بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری مورد بررسی قرار دادهاند و دریافتند که تمامی مولفههای کمالگرایی از قبیل متوقع بودن و القایگناه، در والدین بیماران وسواسی-اجباری وجود دارد. در کل نتایج آنها نشان داد که مادران بیماران وسواسی-اجباری متعصب، القاکننده گناه، متوقع، کمعاطفه و کنترلکننده میباشند. پدران این بیماران نیز بیشمحافظتکننده، کمعاطفه و غیرحمایتکننده هستند. فروست وهمکاران (1993) همچنین در یک مطالعه دیگر دریافتند که محافظت افراطی اصلیترین ویژگی بود که افراد دارای افکار وسواسی-اجباری غیربالینی برای توصیف رفتار والدین خود از آن استفاده کردند. گیبس و اولتمن (1995) مادران بیماران وارسیکننده را به عنوان افرادی باریکبین، خردهگیر و متوقع توصیف نمودند. آنها معتقدند که این الگوی مادری، کودکی را پدید میآورد که مرتبا نگران ارتکاب اشتباه از جانب خودش است.
از جمله ویژگیهای شخصیتی که اگر در حد افراط و به شکل غیر منطقی در افراد وجود داشته باشد شخص را برای ابتلا به وسواس مستعد میسازد، مسئولیتپذیری است. مسئولیتپذیری یک الزام و تعهد درونی از سوی فرد برای انجام مطلوب همه فعالیتهایی که بر عهدهاش گذاشته شده است، میباشد و از درون فرد سرچشمه میگیرد ( نقل از کیانپور و همکاران، 1389). طی دههی گذشته مفهوم مسئولیتپذیری افراطی توجه عمدهای را در آسیبشناسی OCDبه خود جلب کرده است ( راچمن، 1993؛ رومه و همکاران، 1994؛ نقل از محمدی، تاریخ، ؟). نظریه رفتاری-شناختی دلالت بر این دارد که افراد با اختلال وسواسی-اجباری ادراک کاذب مسئولیتپذیری در مورد آسیب زدن به خود و یا دیگران دارند (راچمن، 1993؛ سالکوسکیس، 1985؛ ریچارد، و فرستر، 1995؛ سالکوسکیس و دیگران، 2000؛ نقل از رادمسکی و همکاران، 2010 ). دادههای بهدست آمده موافق با این فرضیه است که افکار مرتبط با مسئولیتپذیری در آسیب رساندن یا جلوگیری از آن به خود یا دیگران نقش اصلی را درتداوم و توسعه اجبار وارسی و دیگر اشکال رفتار خنثیسازی درOCD بازی میکند. این افراد اغلب احساس مسئولیت برای امکان پیامدهای منفی که مرتبط با وسواسهایشان است دارند، که منجر به استرسهای قابل توجه و رفتارهای خنثیسازی میشود. مطالعاتی که در آن دانشجویان دواطلب شرکت داشتند، این نتیجه به دست آمد که ادراک کاذب مسئولیتپذیری به طور معنیداری با علائم اختلال وسواسی-اجباری همبسته است (فریستون، داگاس، لتارت، و لادوسور، 1995؛ ویلسون و چامبلس، 1999؛ نقل از رادمسکی و همکاران، 2010)، و اینکه دستکاری ادراک کاذب مسئولیتپذیری اضطراب را افزایش میدهد و رفتارهای وارسی را فرا میخواند ( لادوسور و همکاران، 1995؛ نقل از همان). فریستون، لادوسر، تیمبر و گاگنون (1992؛ نقل از استکتی، 1376) پیشنهاد کردند که احساسمسئولیت ادراک شده و احساسگناه با فعالیتهای اجباری آزمودنیهای غیربالینی در ارتباط است. موضوع اصلی در الگوی شناختی سالکووسکیس، ارزیابی نادرستی است که باعث میشود شخص احساس مسئولیتپذیری اغراقآمیزی نسبت به رویدادهای که به خود شخص یا دیگران آسیب میرساند، داشته باشد. تصور میشود این ارزیابیهای نادرست از فرضهای ناسازگاری ناشی میشوند که در طی زندگی آموخته شدهاند ( رکتور، 2001؛ کلارک، 2004 الف؛ نقل از توکلی و قاسمزاده، 1385). تجارب اولیه زندگی و تجربه همزیستی با والدین به شکلگیری ساختار ناکارآمدی از خود و نوعی از جهانبینی میانجامد که فرد را مستعد وسواس میکند ( دورون و کریوس، 2005؛ نقل از همان). در مطالعهای، اثر کمالگرایی واحساس مسئولیت اغراقآمیز در رفتارهای وارسی بررسی شد، در این مطالعه آزمودنیهای که احساس مسئولیت بیشتری داشتند، در مقایسه با گروه دارای احساسمسئولیت کمتر رفتارهای وارسی بیشتری را بروز دادند. گروهی از آزمودنیها دارای احساسمسئولیت زیاد که کمالگرایی بیشتری داشتند، بعد از انجام تکالیف مسئولیت بیشتری را درباره پیآمدهای منفی آن تکلیف گزارش کردند. نتایج این مطالعه نشان میدهد که گرایشهای کمالگرایانه زیاد میتواند افراد را مستعد برآورد بیش از حد مسئولیت ادراکشده درباره رویدادهای منفی کنند (بوشار، رومه ولادوسور، 1999، نقل از توکلی و قاسمزاده، 1385).
– disabling
-kolada
-Beland
-Stein
-Frode
-Anderson
-Walker
-Abramowitz
– Rachman & Shafran
– Tallis
-heterogenous
– subtypes
-Handerson
-Palard
– Mataix- colis
– Rosario- Campose
– Leckman
– Radomsky
-Rasmussen
-subclinical
-Roberts
– Woods
-Woovia
-Chambelse

-Bine
– rigidly
– American Psychiatric Association
– pervasive
– neatness
– efficiency
– Krockmalik & Menzies
– Gibbs & oltmanns
– Steketee
– Desilva
– obssesions
– compulsions
– etiology
– Edwards
– Dickerson
– Niler
– Parkinson
– Mcfall
– Wollersheim
– Read
– Perfectionism
– Antony
– Gershuny & Sher
– checkers
– Frost
– washing
– Honjo
– Burns
– Flett
-Hewit
– Rasmussen
– Tsuang
– Hoover
– Insel
– demanding
– criticism
– Grayson
-responsibility
– Salkovskis
– Neutralizing
– Freeston
– Dugas
– Ladouceur
– Gagnon
-Bouchard
-Rheaume