در کلیه سازمانهای انسانی مشاهده میشود، و به اصطلاح وجه مشترک جمیع آنها محسوب شده، اجتماع گروهی از افراد است که به طور دسته جمعی تحت رهبری سلسله مراتب سازمانی با امکانات محدود به منظور تحقق مقاصد خاصی همکاری میکنند. بدین ترتیب، سازمان عبارت است از یک رشته روابط منظم و عقلایی که بین افرادی که وظایف پیچیده و متعددی را انجام میدهند، و کثرت تعداد آنان به قدری است که نمیتوانند با هم در تماس نزدیک باشند، به منظور تامین هدفهای مشترک خاصی برقرار میگردد (اقتداری، 1370، ص 104).
مدیران در متن سازمانها عمل کرده و تمام سازمانها متشکل از افراد و اشیاء هستند. چستر برنارد، پنج عنصر اصلی را که سازمان از آن تشکیل میشود، شناسایی کرده است: 1. بدنه؛ 2. وابستگی متقابل؛ 3. منابع؛ 4. توان عمل؛ و 5. محصول. با استفاده از این مفاهیم، وی هر دو نفر یا بیش از دو نفر (بدنه) را که به این نتیجه برسند که میتوانند با همکاری (وابستگی متقابل) به اهداف مشترک برسند و منابعی نظیر پول، مواد اولیه، کار و وقت خود (منابع) را در اختیار گیرند و از آن برای انجام فعالیتها (توان عمل) استفاده کنند تا به نتیجه دلخواه (محصول) برسند، یک سازمان میداند. کتابخانهها تمام این مشخصات را دارند، افراد در آنها برای فراهم آوری اطلاعات کار کرده و منابع مختلف را که برای فراهم آوری دسترسی به اطلاعات سازمان داده، به کار میگیرند.
سازمانها واحدهای اجتماعی هستند که برای دستیابی به اهداف معین شکل گرفتهاند. انسانها از آن جهت به سازمان پیوسته که اهداف آن را تا حدی با اهداف شخصی و یا حرفهای خود یکی میدانند. سازمان رشد و تغییر کرده و اهداف آن نیز تغییر میکنند. اهداف سازمان ممکن است چنان تغییر کند که بنیانگذاران آن به زحمت بتوانند آن را بازشناسند (اونز، 1388، ص 70).
چالش محوری مدیریت در قرن جاری این است که سازمان، نقش پیشگام در امر دگرگونی داشته باشد. باید توجه داشت که تغییرات و تحولات سازمانی دارای پیامدهایی است و هر سازمانی که با تغییر و تحول مواجه میشود باید با این پیامدها به روش مناسبی برخورد نماید. شاید تغییرات ژرف موثر بر افراد، دگرگونیهایی نظیر تغییر در باورها، ارزشها و مفروضات باشد که نتیجه آن تاثیرگذاری بر عملکرد افراد و در نتیجه، تاثیرگذاری بر سلامت سازمانی است. تغییرات میتوانند انگیزه و شوق و نگرش کارکنان را تحت تاثیر قرار داده و بر عملکرد آنان تاثیر گذاشته و سلامت سازمان را دستخوش تغییر نمایند (توفیقی و همکاران، 1389).
با گستردگی مفهوم سازمانها، سازمان به عنوان ” سیستم باز ” در نظر گرفته شده و به یک موجود زنده که دارای یک سیستم هماهنگ میباشد، تشبیه شده است (اسپکتور 2003). این سیر پیشرونده در مفهوم سازمان باعث شده سازمانها به عنوان موجود زندهای که دارای هویتی مستقل از اعضاء خود بوده، تصور شوند (سید جوادین، 1384) به گونهای که حتی میتوانند با هویت جدید و به خاطر شرایط و اصول حاکم بر خود، رفتار کارکنان را نیز تحت تاثیر قرار دهند. وقتی هویتی منسجم و مستقل به سازمان نسبت داده شد، سیر تفکر به سمت و سویی رفت که این شخصیت و هویت میتواند دارای سلامت سازمانی و یا بیماری سازمانی باشد. یک سازمان سالم قادر است مانند فردی سالم، به حیات خود ادامه دهد، به مقاصد خود برسد، موانع موجود در سر راه خود را بشناسد، برنامهریزی کند، اجرا کند (ساعتچی، 1383) و به عنوان یک سازمان یادگیرنده عمل نماید.
وقتی از سلامت سازمانی صحبت میشود، منظور فقط فقدان بیماری کارمند نیست، بلکه نگرانی از سلامت جسمی تا سلامت ذهنی و احساسات نیروی کار است. توسعه سلامت سازمانی از طریق درگیری مفید کارمندان، احساس خوبی از کار ایجاد میکند و سلامتی نیروی کار، عملکرد را مدام افزایش میبخشد (هاکت و بیسیو، 1996، ص 327).
مایلز (1996) اولین نظریه پرداز سلامت سازمانی در محیط آموزشی است به نظر ماتیو مایلز، سلامت سازمانی عبارت است از دوام و بقای سازمان در محیط خود و سازگاری با آن و ارتقاء و گسترش توانایی خود برای سازگاری بیشتر. مایلز میگوید: ” سلامت سازمانی نه تنها به وضعی فراتر از اثربخشی کوتاه مدت سازمان دلالت دارد، بلکه اشاره آن بر مجموعهای از خصایص سازمانی نسبتا پردوام است. بدین معنی که یک سازمان سالم ضمن پایداری و بقا در محیط، در دراز مدت به قدر کافی با آن سازگار شده، توانایی لازم را برای حفظ و بقای خود در محیط ایجاد کرده و گسترش میدهد ” (توفیقی، 1389). مایلز ویژگیهای سازمان سالم را در تامین سه نیاز اصلی یعنی نیازهای وظیفهای که شامل هدفها، انتقال اطلاعات راههای نفوذ و تاثیرگذاری به منظور تصمیمگیری ارتباط دارد و سه ویژگی اول را در بر می گیرد، نیازهای بقاء شامل سه ویژگی دوم، و نیازهای رشد و توسعه سازمان که شامل چهار مولفه دیگر دانسته و ابعاد سلامت سازمانی به صورت ده مولفه تمرکز بر هدف، کفایت ارتباطات، توزیع بهینه قدرت، کاربرد منابع، اتحاد و همبستگی، روحیه، نوآوری، خودمختاری، سازگاری با محیط، کفایت حل مشکلات بیان میکند (هوی و میسکل، 1378، ص 36).
تقریبا یک سوم عمر هر کارمند در محیط کار وی سپری میشود؛ لذا فراهم آوری شرایط مطلوب در محیط کار، میزان غیبت، و ترک خدمت کارکنان را کاهش میدهد و به ماندگاری آنان در سازمان منجر میشود. بیتردید، وجود عوامل رفاهی و تامین معیشت تا حد زیادی آسایش فکری و آرامش خیال کارکنان هر سازمان را تامین کرده و موجب رضایت شغلی میشود (کول، 2005). ماروین فایرمن در سال 1979 شاخصهای تمرکز بر هدف، ارتباطات مناسب، برابری قدرت (تساوی کارکنان در دستیابی و تاثیر گذاری بر رهبر یا رئیس سازمان)، بهرهگیری از منابع (توانایی مدیر برای استفاده از استعدادهای کارکنان)، جاذبه سازمان، روحیه کارکنان، نوآوری، خودگردانی (ظرفیت کارکنان در عدم نیاز به مدیر)، سازگاری با محیط و توانایی حل مسئله را برای ارزیابی سلامت سازمانی معرفی کرد (توفیقی و همکاران، 1389).
بررسی اثربخشی طرحواره درمانی بر بهبود رضایت شغلی و کاهش فرسودگی شغلی کارکنان کارخانجات تولیدی توس چینی
کتابخانهها و آرشیوها در اصل به منظور اداری و برای نگاهداری سوابق برای اداره یک امپراطوری ایجاد شدند. با گذشت زمان این موسسات تغییر کردند و کارهای دیگری بر عهده گرفتند. کتابخانه عمومی در طول چندین قرن به تدریج به صورت یک نهاد اجتماعی درآمد. ایدئولوژی هر حرفه باید در بردارنده هسته اصلی ارزشهای اخلاقی نیز باشد. از 1850 ارزشهای اخلاقی مشروعیت بخش کتابخانههای عمومی بوده است. این ارزشها مبتنی بر این فرض بوده که مطالعه منشا پیشرفت فردی و خیر اجتماعی است؛ از این اعتقاد “ایمان” به حکومت و “شهروندان آگاه” برآمد و تامین هزینه تامین کتاب و اطلاعات مجانی را برای تمام اعضای جامعه از محل بودجه عمومی توجیه کرد (ماک، 1994، 76- 77). در دهه1960 پذیرش تغییر را ارزش بنیادی برای کتابخانههای عمومی دانستند. دهه 1970 در ادامه برنامه اجتماعی دهه 1960 بر نقش کتابخانههای عمومی در خدمت به کل جامعه تاکید میشد (اونز، 1388، ص 42).
بین یک موسسه تجاری و یک نظام اطلاعرسانی وظایف مشابه قابل توجهی وجود دارد. هر دو اهداف مشخصی دارند. هر دو وظایف مدیریتی چون برنامه ریزی، استخدام کارکنان، تهیه مواد و پول را بر عهده دارند؛ هر دو اصول و دیدگاه مدیریتی اولیه را برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده خویش به کار میبرند و هر دو در ارتباط با استفاده کنندگان برای ارزیابی، بازنگری یا استقرار اهداف و مقاصد جدید برای سازمان در تعاملاند. تنها تفاوت عمده این است که در یک موسسه تجاری کارآیی در قالب “سود”یا “درآمدهای مالی” اندازهگیری میشود در حالی که در یک کتابخانه و یا نظام اطلاعرسانی کارآیی در قالب “خدمت” ارزیابی میشود. بنابراین در یک موسسه تجاری، اهداف و مقاصد بر محور سودآوری، ولی در یک نظام کتابخانه یا اطلاعرسانی بر محور خدمت استوار است.
برای این که یک سازمان به اهداف خود برسد نیازمند اداره و مدیریت هدف دار است. برای این منظور یک ترکیب سازمانی بر پا میشود، یک صلاحیت و مجوز اداری داده میشود و یک دستگاه مدیریتی منصوب میگردد. همه کتابداران و مدیران اطلاعاتی به طور طبیعی در نقشهای محوله خویش، مدیران و نه تنظیم کنندگان خط مشی اداری هستند، دلیل آن این است که همه کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی بخشی از یک واحد سازمانی بزرگتر (آزمایشگاه، موسسه و یا دانشگاه و غیره) هستند؛ و چنین فرض میشود که آنها باید در قالب اهداف، خط مشی، سیاستها، مراحل اجرایی و مقرراتی که توسط امور اداری وضع شده کار کنند. عملیات موثر در هر نظامی، خواه موسسه تجاری و یا نظام اطلاعرسانی بر وظایفی مشخص بنا شده است، در هر سطحی از یک سازمان، مدیر، شخصی کلیدی است که وظایف مشخصی را برای رسیدن به هدفی معین اجرا میکند. وظایف اصلی هفت گانه مدیر عبارتند از: خلاقیت؛ برنامه ریزی؛ سازماندهی؛ ایجاد انگیزه؛ ارتباط؛ کنترل؛ تصمیم گیری.
علاوه بر وظایف تعدادی اصول مدیریت وجود دارد که مدیر را برای اجرای بهتر عملیات مدیریتی کمک و راهنمایی میکند. هنری فایول چهارده اصل را که برای اکثر سازمانها تحت حادترین شرایط، حتی امروزه قابل اجرا است این گونه بیان میکند:
تقسیم کار؛ اختیار و مسئولیت؛ انضباط؛ وحدت فرماندهی؛ وحدت رویه؛ همسو نمودن خواستهای فردی با خواستهای جمعی یا تبعیت علائق فردی از علائق جمعی؛ پاداش؛ تمرکزگرائی؛ خط فرماندهی؛ نظم؛ برابری؛ اثبات شغلی؛ ابتکار؛ روح جمعی.
بنابراین، کتابخانه و مرکز اطلاعرسانی نیز یکی از نهادهای اجتماعی است که همانند همه اندامهای دیگر جامعه نیازمند اداره خوب، کارآ، و اثربخش است. کتابخانه به لحاظ کمی و کیفی و از نظر وظیفه اطلاعرسانی، آموزشی، کمک آموزشی، و تفریحی که بر عهده دارد باید در جامعه مطرح باشد. ادامه زندگی بالنده کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی جز از راه مدیریت صحیح میسر نیست. مدیریت کتابخانه و نظام اطلاعرسانی به ویژه در جهان امروز از چند جهت قابل توجه است:
با توجه به موارد ذکر شده و این که کتابخانه ها اصولا بخشی از سازمان ها و وابسته به سازمان های بزرگتر می باشند و از آن جایی که شهرداری اصفهان دارای کتابخانه های متعدد در سطح این شهر می باشد لزوم بررسی چنین موضوعی مشهود است. بنابراین تحقیق حاضر سعی دارد تا سلامت سازمانی را بر اساس مدل مایلز در کتابخانههای عمومی شهرداری اصفهان مبتنی بر مولفههای تمرکز بر هدف، کفایت ارتباطات، توزیع بهینه قدرت، کاربرد منابع، اتحاد و همبستگی، روحیه، نوآوری، خودمختاری، سازگاری با محیط، کفایت حل مشکلات و در بین کتابداران و با توجه به عوامل جمعیت شناختی (جنسیت، رشته تحصیلی، سطح تحصیلات، سابقه خدمت، و نوع کار) مورد بررسی قرار دهد.
1-2 اهداف پژوهش
هدف اصلی این تحقیق تعیین میزان مولفههای سلامت سازمانی در کتابخانههای شهرداری اصفهان است. بر این مبنا اهداف فرعی به قرار ذیل ترسیم شده است.
اهداف فرعی
1-3. اهمیت و ارزش پژوهش
سلامت سازمانی در اقتصاد پویای معاصر از ضرورتهای اساسی محسوب می شود، از طرفی کتابخانههای عمومی در کشورهای مختلف به سرعت در حال پیشرفت بوده و باید از سلامت سازمانی برخوردار بوده تا بتوانند از توان خود در جهت تحقق اهداف سازمان بهره جویی کنند. بنابراین سازمانها روشهای مناسب و جدیدی را جستجو کرده تا بهترین مفهوم از سلامت سازمانی را در آینده نشان دهند. تغییرات سریع و دنباله دار در اقتصاد، فناوری، مشاغل و ساختارهای سازمان همچنان ادامه دارد، اما هرگز روانشناسی سلامت سازمانی برای فهم استرس در محل کار آنقدر ضروری در نظر گرفته نشده است. انجام پژوهشهایی در زمینه سلامت سازمانی، موجب فهم رفتارهای سالم در محیطهای کاری شده و مشکلات بیماری سازمانی را شناسایی می کند (الکساندر استاماتیوس، 2005). سلامت سازمانی، فرصتهایی را برای استفاده از منابع و امکانات مهم و مطلوب در سازمان، ارائه میدهد و به آسیبشناسی سازمان پرداخته و دلایل موفقیت و شکست سازمان را در برنامهها بررسی میکند (هیلتون براون، 1997).
سلامت سازمانی میتواند از طریق بهبود روابط کاری و اثربخشی کارکنان بر عملکرد آنها تاثیرات مثبتی بگذارد. از طریق سلامت سازمانی میتوان استعدادهای اعضا را شناسایی کرد تا با استفاده از آنها، اهداف سازمانی به شکل مطلوبی تحقق پیدا کند (کاترین، 2007). در واقع اگر در کتابخانهها، سلامت سازمانی در سطح بالایی قرار داشته باشد، با استفاده از منابع موجود میتوان استعدادهای بالقوه کارکنان را در زمان مناسب و با صرف حداقل هزینهها به فعلیت تبدیل کرد و از آنها در جهت افزایش بهره وری کتابخانهها استفاده نمود. به نظر میرسد که در سازمانهای موفق و سالم کارکنان از تمام تلاش خود در جهت اهداف سازمان استفاده میکنند و هویت شکلیافته آنها موجب افزایش احساس مسئولیت پذیری فرد خواهد شد (امیدیان و شکرکن، 1382). پس این موضوع اهمیت تحقیق را نشان میدهد. اهمیت و ارزش این پژوهش در کتابخانههای عمومی به شناسایی بنیادهای سلامت سازمانی کمک کرده و میتواند جنبههای سلامت سازمان را مورد شناسایی قرار دهد.
1-5. سوالات پژوهش
سوال اصلی
به چه میزان مولفههای سلامت سازمانی در کتابخانههای شهرداری اصفهان به کار گرفته میشود؟
سوالات فرعی
سلامت سازمانی
الف. تعریف مفهومی: از نظر ماتیو مایلز عبارت است از دوام و بقای سازمان در محیط خود و سازگاری با آن و ارتقاء و گسترش توانایی خود برای سازگاری بیشتر. سلامت سازمانی نه تنها به وضعی فراتر از اثربخشی کوتاه مدت سازمان دلالت دارد، بلکه اشاره آن بر مجموعهای از خصایص سازمانی نسبتا پردوام است. بدین معنی که یک سازمان سالم ضمن پایداری و بقا در محیط، در دراز مدت به قدر کافی با آن سازگار شده، توانایی لازم را برای حفظ و بقای خود در محیط ایجاد کرده و گسترش میدهد (توفیقی، 1389، ص173-179).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفههای سلامت سازمانی با پرسشنامه محقق ساخته که شامل 36 سوال است و در بخش پیوست مشاهده می شود، اندازه گیری شده است.
تمرکز بر اهداف
الف. تعریف مفهومی: در سازمان سالم، هدف یا هدفهای سیستم برای اعضای آن کاملا روشن و قابل پذیرش است. با وجود این، روشنی هدف و پذیرش آن را باید برای سلامت سازمانی شرطی لازم و ناکافی دانست. همچنین، هدفها باید با توجه به منابع موجود و در دسترس، قابل حصول و مناسب و کم و بیش همخوان و موافق با خواستها و تقاضاهای محیط باشند (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه تمرکز بر هدف است که بر اساس پرسشهای شماره 1 تا 4 پرسشنامه سنجیده شده است.
کفایت ارتباطات
الف. تعریف مفهومی: چون سازمانها مثل گروههای کوچک، سیستمهای رویاروی همزمان نیستند، گردش و انتقال ارتباطات در آنها اهمیت زیادی دارد. کفایت ارتباط، بدان معنا است که ارتباطات نسبتا عاری از تخریب در جهت افقی و عمودی و همچنین متقابلا بین سازمان و محیط آن وجود دارد و اطلاعات به خوبی در گردش است. در یک سازمان سالم، فشارهای درونی موجود، بیدرنگ حس میشوند. اطلاعات کافی برای تشخیص دشواریهای آن موجود است و کارکنان سازمان، اطلاعات مورد نیاز را بدون انجام تلاشهای زاید یا مراجعه به این و آن، یا تشکیل جلسات مکرر، به راحتی بدست میآورند (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه کفایت ارتباطات است که بر اساس پرسشهای شماره 5 تا 8 پرسشنامه سنجیده شده است.
توزیع بهینه قدرت
الف. تعریف مفهومی: در سازمان سالم، توزیع قدرت نفوذ و تاثیرگذاری نسبتا عادلانه است. زیردستان میتوانند در جهت بالا تاثیرگذار باشند و مهمتر از آن هر مافوقی میتواند بر مافوق تاثیر بگذارد در چنین سازمانی، گرچه بدون تردید تعارض میان گروهی مثل هر گروه انسانی مشاهده میشود، ولی مبارزات میان گروهی برای دستیابی به قدرت تلخ و ناخوشایند نیست. همکاری بین افراد جایگزین اعمال اجبار آشکار یا پنهان میشود. همبستگی در روابط متقابل به جای رئیس – مرئوسی مورد توجه قرار میگیرد. در سازمان سالم نفوذ و تاثیرگذاری، نه از مقام شخصیت یا سایر عوامل نامربوط، بلکه از دانایی، شایستگی و داشتن اطلاعات مرتبط با کار سرچشمه میگیرد (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه توزیع بهینه قدرت است که بر اساس پرسشهای شماره 9 تا 11 پرسشنامه سنجیده شده است.
کاربرد منابع
الف. تعریف مفهومی: وقتی یک شخص سالم در حد استعداد و قابلیت خود کار میکند؛ به عبارت دیگر، نظام اداری او را در جهت هدف و در سطح مقتضی به همکاری برمی انگیزد. در سطح سازمان، سلامت تلویحا میرساند که دروندادهای سیستم، بویژه کارکنان آن، به نحوی اثربخش مورد استفاده قرار میگیرند. هماهنگی کلی در سازمان چنان است که افراد نه بیشتر از حد کار کنند و نه بیکار و باطل میمانند. در سازمان سالم، افراد ممکن است زیاد کار کنند ولی احساس نمیکنند که خلاف میل خود یا علیه خود و سازمان عمل میکنند. میان خواستهای افراد و انتظارات شغلی آنان تناسب وجود دارد. افراد در حد معقولی احساس خودیابی میکنند، به عبارت دیگر، نه تنها در انجام کار خود احساس خوبی دارند بلکه در جریان همکاری با سازمان حس میکنند که شخصا یاد میگیرند، رشد میکنند و شکوفا میشوند (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه کاربرد منابع است که بر اساس پرسشهای شماره 12 تا 15 پرسشنامه سنجیده شده است.
اتحاد و همبستگی
الف. تعریف مفهومی: شخص سالم، کسی است که معنای روشنی از هویت خود دارد و خود را میشناسد و علاوه بر آن خود را دوست دارد. موضع و نگرش او نسبت به زندگی طوری است که حتی وقتی که پارهای از رفتارهایش ناخوشایند یا غیرموثر است، احساس حقارت و خواری نمیکند. بنابراین، سلامت سازمانی بدان معناست که سازمان خود را میشناسد، اعضای آن به عضویت در آن جذب شده میخواهند در سازمان باقی بمانند، تحت تاثیر آن قرار گیرند و آن را تحت تاثیر قرار دهند (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه اتحاد و همبستگی است که بر اساس پرسشهای شماره 16 تا 19 پرسشنامه سنجیده شده است.
روحیه
الف. تعریف مفهومی: سابقه این مفهوم در ادبیات روانشناختی و جامعهشناسی چنان مبهم است که کاربرد آن را با تردید روبرو میسازد. معنای ضمنی آن رفاه، خوشی یا رضایت است. البته، رضایت برای وجود سلامت کافی نیست. شخص ممکن است ضمن این که با موفقیت، هیجانات، کینهها و تعارضهای درونی خود را نفی کند، اما اظهار کند که احساس رضایت و خوشی میکند. با وجود این، کاربرد مفهوم روحیه در سطح سازمان سودمند است. روحیه عبارت است از حالتی حاصل از احساسات فردی که بر حول آن احساسهای رفاه، رضایت و انبساط خاطر قرار دارد. فقدان روحیه حاصل احساسهای ناراحتی فشارهای ناطلبیده و نارضایتی است (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه روحیه است که بر اساس پرسشهای شماره 20 تا 23 پرسشنامه سنجیده شده است.
نوآوری
الف. تعریف مفهومی: سازمان سالم به ایجاد رویههای جدید، حرکت به سوی هدفهای تازه، تولید فرآوردههای نو، دگرگون سازی خود و متفاوت شدن به مرور زمان گرایش دارد. به عبارتی در مورد چنین سازمانی، میتوان گفت که به جای ثابت و یکنواخت ماندن، رشد و توسعه پیدا کرده و تغییر مییابند. بازسازی و نوسازی خویش، از خصیصه سلامت سازمانی است (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه نوآوری است که بر اساس پرسشهای شماره 24 تا 26 پرسشنامه سنجیده شده است.
خودمختاری
الف. تعریف مفهومی: شخص سالم، با میل و اراده درونی عمل میکند تقریبا از وابستگی به بیرون و متابعت از منابع همچنین از طغیان علیه نهادهای بیرونی نیز بینیاز است. به همین ترتیب، سازمان سالم، به طور منفعل به خواستههای بیرونی عمل نمیکند، و خود را ابزار محیط نمیداند و در عین حال واکنش آن نسبت به محیط، خرابکارانه و طغیان گرانه نیست. به داشتن نوعی استقلال از محیط گرایش دارد و در ضمن این که با محیط تعادل دارد، واکنشهای آنها را تعیین کننده رفتار خود نمیداند (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه خودمختاری است که بر اساس پرسشهای شماره 27 تا 29 پرسشنامه سنجیده شده است.
سازگاری با محیط
الف. تعریف مفهومی: ویژگیهای خودمختاری و نوآوری حاکی از آن است، که شخص، گروه یا سازمان در ارتباط واقع گرایانه و اثربخش با محیط قرار دارند. وقتی تقاضاهای محیطی و منابع سازمانها با هم همخوانی ندارند، یک رویکرد حل مشکل بازسازی پدید میآید که در آن هر دو محیط و سازمان، از جهاتی تفاوت دارند (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه سازگاری با محیط است که بر اساس پرسشهای شماره 30 تا 33 پرسشنامه سنجیده شده است.
کفایت حل مشکلات
الف. تعریف مفهومی: بالاخره هر ارگانیسم سالمی همیشه دارای فشارها و مواردی از عدم کارایی و اثربخشی است. مسئله بودن یا نبودن مشکلات نیست بلکه نحوه عمل سیستم در رویارویی حل این مشکلات است. آرگریس معتقد است که در یک سیستم اثربخش، حل مشکل با حداقل صرف انرژی صورت میگیرد و مکانیسمهای حل مشکل تضعیف نمیشود، بلکه حفظ و تقویت میشوند. پس یک سازمان با کفایت برای فهم مشکلات موجود، یافتن راه حلهای ممکن، تصمیمگیری از میان راه حلها، اجرا و ارزیابی اثربخشی آنها، ساختار و رویههای مناسبی در اختیار دارد. چنین سازمانی، عملیات خود را (چه در جهت تحقق هدفها باشد، یا در جهت حفظ و صیانت سیستم، یا برای حل مشکلات انطباق و سازگاری) قابل کنترل تلقی کرده و فعالانه بر مشکلات مربوط فایق میآید. سازمان ضمن تغییر خود باید توانایی انطباق با محیط یا با آن بخش مرتبط با خود از محیط را داشته باشد یا بتواند اختلاف و تفاوت موجود بین خود و محیط را به نحو موثری حل کند (علاقه بند، 1378، ص 18-22).
ب. تعریف عملیاتی: میزان کاربرد مولفه کفایت حل مشکلات است که بر اساس پرسشهای شماره 34 تا 36 پرسشنامه سنجیده شده است.
ین بخش پس ازتوضیح مختصری در رابطه با مفهوم خدمت و ویژگی های آن، بازاریابی خدمات بانکی و آمیخته بازاریابی خدمات بانکی مورد توجه قرار می گیرد و در ادامه به اجزای مدیریت خدمات و ضرورت بازاریابی خدمات پرداخته می شود و در نهایت مدیریت ارتباط با مشتری و نتایج آن مورد بررسی قرار می گیرد.
2-1- مفهوم کیفی خدمت
بدلیل تنوع خدمات، تعریف آنان همواره کاری بس دشوار بوده است.آنچه این امر را پیچیده تر می کند این واقعیت است که بدلیل نامحسوس بودن اکثر داده ها و ستاده ها، غالباً درک و تشخیص راههای انجام و عرضه خدمات آسان نیست. در اینجا دو دیدگاه وجود دارد که محوراصلی را در برمی گیرد:
1.خدمت کار و عملی است که بوسیله یک طرف به طرف مقابل عرضه می شود. گرچه ممکن است این روند با یک محصول فیزیکی در ارتباط تنگاتنگ باشد، اما این عمل لزوماً نامحسوس است و معمولاً به مالکیت هیچ یک از عوامل تولید منجرنمی گردد.
2.خدمات، نوعی فعالیت اقتصادی اند که با پیامد ایجاد تغییر مورد نظر در دریافت کننده خدمت – یا به نیابت از او – در مکآنان و زمان های خاص برای مشتریان ایجاد ارزش می کنند و منافعی را مهیا می نمایند (لاوالاک،1382).
از طرفی کاتلر خدمات را بدین شرح تعریف کرده است: خدمت عبارت است از کلیه فعالیتهای اقتصادی که ستاده آن به عنوان یک سازه یا محصول فیزیکی نبوده و به هنگام تولید مورد استفاده قرار می گیرد و ارزش افزوده ای به اشکال مختلف (آسایش، سرگرمی به موقع بودن، سلامتی و راحتی) ارائه می کند که اساساً برای خرید اولیه، منفعت ناملموس دارد.
از طرفی خدمات با توجه به آنچه که توسط ماشین تولید می شوند با هم فرق می کنند. حتی خدماتی هم که توسط انسان تولید می شوند، بسته به اینکه توسط افراد غیرماهر، ماهر یا کارگران حرفه ای ارائه شود از هم متفاوت است. در ضمن برخی از خدمات به حضور مشتری نیاز دارند و برخی ندارند مثلا در انجام یک عمل جراحی مغز حضور مشتری یعنی بیمار لازم است، اما در تعمیر اتومبیل به حضور مشتری نیازی نیست، اگر حضور مشتری لازم باشد، ارائه کننده خدمت باید نیازهای او را در نظر گیرد. در نهایت خدمات از نظر اینکه آیا نیاز شخصی (خدمات شخصی) یا نیاز بخش تجاری (خدمات تجاری) را برآورده می سازند، با هم فرق می کنند. ارائه کنندگان خدمات برای بازارهای شخصی و بازارهای تجاری از برنامه های بازاریابی متفاوتی استفاده می کنند (کاتلر،1382).
2-2- ویژگی های خدمات
خدمات دارای ویژگی های متمایزی هستند که آنان را از سایر کالاها در بازار متمایز می کند. این ویژگی ها اغلب بدین شرح هستند:
ناملموس بودن، غیرقابل تفکیک بودن، متغییر بودن، نابودشدنی یا غیر قابل نگهداری و دارای حق مالکیت که در زیر به توضیح هریک ازاین ویژگی ها می پردازیم (پالمر،2005):
داشتن ثبات و کیفیت درمورد تمام محصولات اعم از کالاها و خدمات اهمیت دارد، ولی در خصوص خدمات از اهمیت بیشتری برخوردار است. بیشتر خدمات توسط افراد عرضه میشوند و عملکرد افراد همیشه باثبات و سازگاری همراه نیست، و نامشابه بودن، تغییر در کیفیت خدمت است که بدلیل ناسازگاری عملکرد حاصل شده است به عبارت دیگر چون عملکرد افراد همیشه یکسان نیست لذا خدماتی را که هم انجام می دهند همیشه یکسان و مشابه هم نیستند. دو عامل زیر متغیربودن خدمات را شدت می بخشند.
تم مجموعهای است که از چندین جزء وابسته به یکدیگر تشکیل یافته است. منصورکیا (1381) عقیده دارد که “سیستم عبارت است از تعدادی روش وابسته به یکدیگر که با اجرای روشهای مزبور، قسمتی از هدف یک سازمان تأمین میشود” (ص 42). در طول سالیان دراز تعاریف گوناگونی از سیستم بیان گردیده است که اکثراً یک مفهوم را میرسانند. نظر مشترک بیشتر مطالبی که درباره سیستم جمع آوری شده است آن را به این صورت تعریف کرده است که: “سیستم مجموعهای از عناصر است که برای رسیدن به یک هدف مشخص و مشترک گرد هم آمده اند به طوری که بین این عناصر یک رابطه تعاملی وجود دارد و نظم در روابط بین عناصر وجود دارد. یعنی هر عنصر دارای یک نقش میباشد” (صرافی زاده و پناهی، 1384، ص 4).
در نتیجه سیستم عبارت است از مجموعهای از عناصر که به یکدیگر تأثیرات متقابل دارند. مهمترین خاصیت هر سیستم، وابستگی متقابل عناصر آن به یکدیگر و تشکیل یک مجموعه برای انجام وظیفهای خاص است.
2-1-2- عناصر سیستم
همانطور که گفته شد یک سیستم مجموعهای از اجزاء میباشد که با هم، برای برآوردن یک هدف یا مقصود، در کنش متقابل میباشد. تحت چارچوب این تعریف، عناصر لازم برای وجود هر سیستمیمیتواند مشخص گردد. این عناصر، محیط، نهاده، فرایند، بازده و بازخورد را در بر میگیرد.
هر سیستمیدر یک محیط عمل میکند و با محیط خود تعامل دارد، از آن دریافتیهایی دارد و به آن خروجیهایی میفرستد. محیط سیستم را احاطه میکند. در عین حال هم بر آن اثر میگذارد و هم از آن متأثر میشود. سلمانی (1376) عقیده دارد که “محیط برای یک سیستم مشخص عبارت است از مجموعه همه اشیایی که تغییر در ویژگیهای آنها بر روی سیستم اثر میگذارد و همچنین اشیایی که رفتار سیستم باعث تغییر در ویژگیهای آنها میشود” (ص 10). سیادت و ربانی (1381) در تعریف دیگر محیط سیستم را به شرح زیر تعریف نموده اند:
هر سیستم توسط محیطی خاص احاطه گردیده است و از عوامل محیطی از قبیل عوامل فرهنگی، طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متأثر است و بر آنها اثر میگذارد. این تأثیر و تأثر جریانی یک جانبه نبوده و جنبه متقابل دارد. بنابراین، محیط هر سیستم را یک سری عوامل تشکیل میدهند که با اینکه جزء سیستم نیستند اما تغییری در هر یک از آنها میتواند تغییراتی را در سیستم مسبب گردد. سیستم برای ابقاء در محیط بایستی پاسخگوی نیازهای محیطی باشد و خود را با شرایط و اوضاع و احوال محیط خود تطبیق دهد (ص 33).
آنچه به عنوان محیط تلقی میگردد به اهداف، نیازها و فعالیتهای سیستم و نیز به نوع سیستم، بستگی دارد. در نتیجه همه سیستمها دارای محیط خاص خود میباشند و سیستم با محیط خود از طریق داده و ستاده در کنش متقابل است.
هر آنچه از محیط وارد سیستم میشود داده یا ورودی نام دارد. اطلاعات، انرژی و تجهیزات در ارتباط با محیط هم میتوانند نهاده باشند و هم ستاده. “منظور از وارده کلیه انرژیها و موادی است که به نحوی در سیستم وارد میشوند و تحرک سیستم را سبب میگردند” (سیادت و ربانی، 1381، ص 27). بنابراین سیستم نیازمند دریافت دادهها از محیط میباشد. سن (1990) در رابطه با ورودی سیستم عقیده دارند که:
“معمولاً دو نوع ورودی وجود دارند که وارد سیستم میشوند: 1- ورودی مولد که ورودیهای فعال شونده هستند و دادههایی که به وسیله سیستم دریافت گردیده و خروجی را پدید میآورد و 2- ورودی نگهدارنده که برای بهبود و توازن سیستم از محیط دریافت میگردد و توازن و پایداری سیستم را تضمین میکند” (ص 104).
سیستمها، انرژی و دادههای گرفته شده از محیط را تغییر شکل میدهند این اعمال مستلزم نوعی سازماندهی و پردازش میباشد. سیادت و ربانی (1381) فرایند پردازش را بدین شرح تعریف نموده اند که “واردهها در سیستم طبق برنامهای که سیستم دارد، در جریان تغییر و تبدیل قرار میگیرند و عملیاتی روی آنها انجام میشود” (ص 29). بنابراین پردازش تغییراتی است که بر روی ورودیهای سیستم انجام میگیرد و آنها را به خروجی تبدیل میکند.
سیستمها نوعی محصول به محیط خود صادر میکنند. خروجی هر چیزی است که با خروج از سیستم عبور از مرز سیستم به محیط وارد میشود. پس از طی جریان عملیات (سیادت و ربانی، 1381) بازده به صورت نوعی کالا یا خدمات از سیستم صادر میشود. خروجیهای یک سیستم نیز مانند ورودیهای آن ممکن است نوعی ماده، انرژی، محصول، خدمت و اطلاعات باشد. این خروجیها را میتوان به سه دسته طبقهبندی کرد: دسته اول خروجیهایی هستند که به طور مستقیم توسط سیستمهای دیگر مصرف میشوند. دسته دوم خروجیهایی هستند که در فراگرد تولید همان سیستم، در مرحله بعد مصرف میشوند. دسته سوم خروجیها، برای خود سیستم یا سایر سیستمها قابل استفاده نیستند بلکه ضایعاتی دور ریختنی هستند که وارد سیستم اکولوژیکی میشوند.
بقای هر سیستم به توانایی سیستم برای تطبیق آن با محیط بستگی دارد. به منظور تطبیق محصولات سیستم با انتظارات محیط همواره بایستی کنترلی روی سیستم وجود داشته باشد، عملیاتی جهت اصلاح کار سیستم. سیادت و ربانی (1381) بازخورد را به شرح زیر تعریف نموده اند:
در طول جریان وارده عملیات صادره، همواره یک مدار ارتباطی در سیستم وجود دارد که وضع سیستم را از هر نظر مشخص مینماید. وظیفه بازخورد تعیین انحرافات است که وضع سیستم را از هر نظر مشخص مینماید. وظیفه بازخورد تعیین انحرافات است که سیستم با توجه به آنها درصدد رفع انحرافات و ابعاد اصلاح لازم بر میآید. سیستمیموفق به ادامه حیات خویش میگردد که توجه دقیق به بازخورد نموده و تغییرات و تبدیلات لازم را، متناسب با شرایط زمان و مکان در خود اعمال نماید (ص 32).
گیری این رابطه از زمان قبل از تولد یعنی زمانی که والدین نقش والد را میپذیرند آغاز شده و تحت تأثیر عوامل متعددی است. از جمله این عوامل میتوان به وضعیت سلامت روانی والدین، عوامل فرهنگی اجتماعی، خواسته یا ناخواسته بودن کودک اشاره نمود (محمودی قرایی، 1390).
والانس، کامینگز و هامفریز (1998) میگویند قابلیت ارتباطی مختل، موجب افت مهارتهای اجتماعی شده و این افت متقابلاً به بیرونی یا درونی شدن نشانهی شناختی منجر میشود (دانگل، ترجمه توزندجانی، 1377).
والدین میبایست افزون بر دانستن اصول، از شیوهها و راهکارهای مناسبی که در مقاطع سنی مختلف وجود دارد، آگاهی داشته باشند. دوران خردسالی ارتباطهای ویژهای را میطلبد زبان مهمترین عامل ارتباط انسانی است و کلام سادهترین و کاربردیترین وسیله تبادل و تفاهم انسانها به شمار میرود. کلمات، اهداف و نیتها را آشکار میکند والدین باید ارتباط مناسب و صمیمی با هم برقرار کنند. در غیر این صورت، ابتدا موجب خدشهدار شدن شخصیت خود و ایجاد رنجش عاطفی، تعارض و اختلاف با هم خواهند شد. تشدید این عوامل، بحران را به ارتباط با کودک هم خواهد برد و این ناهنجاری به صورت رفتارهای نابهنجار در محیط خانه و مهد کودک ظاهر میگردد (امیر حسینی، 1390).
یک موضوع مورد توافق عام در بین پژوهندگان رشد کودک و آسیبشناسان روانی رشد این است که رشد کودکان تحت تأثیر دامنهای از عوامل است که ورای رابطهی والد – فرزند است. کیفیت رابطه والد کودک اهمیت زیادی در رشد و تکامل دوران کودکی دارد. به طوری که ناایمنی این رابطه میتواند سلامت روانی کودک را به خطر اندازد (محمودی قرایی، 1390).
مطالعات نشان داده است که رابطه والد- فرزند یک عامل حیاتی برای سازگاری روان شناختی فرزندان است وقتی از رابطه والد- فرزند بحث میشود، بسیاری از مواقع تعریف رابطه والد- فرزند به روشنی ساختاربندی نشده است، و عناصر و جنبههای رابطه والد- فرزند به خوبی تعریف نشده است. هنگام بحث کردن رابطه والد- فرزند، اصطلاحاتی مانند سلامتی یا دلبستگی/ پیوند به کار برده میشود. مطالعات تجربی کیفیت روابط والد- فرزند را اینگونه تعریف کردهاند: احساس باز بودن میان والدین و فرزندان، درجه باز بودن، میزان ارتباط و بحث مشکل و تعارض درک شده میان والدین و بچهها احساس طرد شدن به وسیله والدین، دشمنی/ پرخاشگری میان والدین و بچهها، رضایت در رابطه میان والدین و فرزندان. به طور کلی خوشحالی و خوشبختی در رابطه میان والدین و فرزندان درجه عاطفه نشان داده شده به وسیله والدین و زمان صرف شده با والدین و شیوههای والدینی که اغلب به کار برده میشود (لی، 2007).
بلسکی (1984) به سه عامل موثر در آسیبشناسی رابطه والد -کودک اشاره میکند:
1- خصوصیات والدین شامل سوابق ژنتیکی و محیطی و منابع و امکانات روان شناختی آنها
2- خصوصیات کودک، به ویژه نیمرخ خلق و خوی او
3- چهارچوب محیطی رابطه والد – کودک شامل استرسها و حمایتها.
بلسکی، کمپبل، کوهن و موری میگویند تعامل این سه عامل موثر، پدر و مادری کردن و ارتباط والد فرزندی را تعیین میکند؛ و همچنین رابطه زناشویی بر آرامش روانی والدین و در نتیجه بر مهارتهای پدر و مادری کردن تأثیر میگذارد (شردور و گوردون، ترجمه فیروز بخت، 1389).
یکی دیگر از مسایلی که بر رابطه والد کودک مؤثر است شیوهی فرزندپروری والدین است. چنانچه والدین از شیوه فرزندپروری مناسبی استفاده نمایند ارتباط مثبتی نیز میتوانند با کودکان خود برقرار نمایند. اساس فرزندپروری بر ایجاد محیط امن و مورد علاقه، یادگیری مثبت، انضباط قاطعانه و انتظارات واقعبینانه است. به این معنی که والدین اوقات خاصی را برای تعامل با فرزند خود در نظر بگیرند و در این اوقات فعالیتی را پایه ریزی نمایند که از حداکثر کیفیت برخوردار باشد به نحوی که والد و کودک هردو از این تعامل لذت ببرند (ملک پور، 1385)
مسایل و آسیبهای دوران پیش دبستانی تعاملی از ویژگیهای کودک (مزاج دشوار، واکنشی بودن به میزان بالا، عواطف منفی زیاد، توان محدود در تعدیل برانگیختگی و عواطف منفی، دلبستگی ناایمن، رشد شناختی تأخیری، نقص در مهارتهای اجتماعی) رفتار مراقبتی (غیر حساس نا پاسخگو بودن مراقب، در دسترس نبودن، فقدان صمیمیت و گرمی، انعطاف ناپذیری، تنبیه سخت، راهبردهای کنترلی بیش از حد اهمال کارانه، انتظارات رشدی نامناسب، راهبردهای کنترلی خشن و انعطاف ناپذیر) و عامل ترکیب تعاملی خانواده که شامل (مسایل خانواده تک والدی، اختلافات زناشویی، اختلال روان شناختی والدین، ناهماهنگی والدین در تربیت فرزند) و همچنین بافت محیطی /اجتماعی خانواده (پایین بودن تحصیلات، بیکاری، محدودیت مالی، کمبود حمایت اجتماعی، حمایت ناکافی از طرف موسسهها تسهیلات ناکافی برای مراقبت، فشار روانی خانواده، وضع نامساعد) میباشد (کمبل، ترجمه صیادلو، 1387).
متخصصان برای پیشگیری از مشکلات شایع دوران کودکی یا پیشگیری از تشدید آنها سعی کردهاند والدین را با رشد کودک و فنون مدیریت رفتار آشنا کنند. البته «تربیت والدین» و «آموزش والدین» فرق دارند: تربیت والدین روی پیشگیری از ایجاد رفتار ناکارآمد در کودک متمرکز است و آموزش والدین روی رفع اختلالات جدی کودکان بنابراین تربیت نوعی پیشگیری «همگانی» است و آموزش والدین، یک نوع پیشگیری «گزینشی» و «نشان شده» ولی در هر دو نوع برنامه از فنون اطلاع رسانی، تعلیم اصول یادگیری و رفتاری پرورش مهارتهای پدر و مادری کردن و مهارتهای ارتباطی و پرورش مهارتهای حل مسئله استفاده میشود. (شرودو و گوردون، ترجمه فیروزبخت، 1389).
این پژوهش درصدد است تا آن بخش از آسیبهایی را که در تعامل والد با کودک وجود دارد را شناسایی کند چه بسا اساس بسیاری از این آسیبها عدم آگاهی والدین به اصول و روشهای موثر در برقراری ارتباط با کودک میباشد به همین سبب بر اساس آسیبهای موجود در ارتباط والد -کودک بسته آموزشی مهارتهای ارتباطی برای والدین تدوین گردد و در طی یکسری جلسات مهارتهای ارتباطی مناسب را برای رفع آسیبهای مربوطه بیان نمودیم.
1-3- اهمیت و ارزش تحقیق
از نظر روانشناسی کودک، سالهای پیش از دبستان یکی از مهمترین دورههای رشد است چون بسیاری از قابلیتهای کودک در همین دوران پی ریزی میشود، مهارتها و تواناییهای کودکان در سالهای اولیه بیش از سالهای بعدی و نوجوانی دستخوش تغییر میشود، محیط خانه در طی این سالها اهمیت بسیاری دارد زیرا بسیاری از کودکان تجربه آموزشی دیگری غیر از محیط خانه ندارد و اگر خانواده از نظر ارتباطی سالم باشد در سلامت فرزندان، سپس سلامت جامعه، نقش مهمی دارند این نتایج نشان میدهد که اثر خانواده بر کودک از تمام نیروهایی که تا به حال شناخته شده بیشتر است، بر اساس تعاملات ارتباطی سازنده یا مخرب خانواده با فرزندان، رفتارهای سالم یا ناسالم در کودکان شکل میگیرد. از سوی دیگر اهمیت سنین قبل از دبستان، مورد تأکید و توجه بسیاری از نظریهپردازان و روانشناسان رشد کودک واقع شده است. آنها بر این باورند که کودک قبل از پنج سالگی به 80 درصد رشد نهایی خود میرسد و هوش، استعداد، مهارت، خلق و خو و شخصیت وی در این دوران شکل میگیرد.
گزلمعتقد است کودکان از سنین 5 تا 6 سالگی نسخه کوچک فردی هستند که در آینده خواهند بود. به عبارت دیگر، گزل بیشترین تأکید را بر اهمیت دوران پیش دبستانی دارد و سهم حیاتی این دوره را در شکلگیری شخصیت کودک گوشزد میکند. چرا که پایههای راستین شخصیت، در سنین پیش دبستانی استوار میشود.
مطالعات زیادی نشان میدهد که کاربستهای استثماری یا اهمالکارانه والدین میتواند عواقب بلند مدتی را در پی داشته باشد، اگر والدین با اصول و روشهای ارتباطی با کودک آشنا باشد و آنها را به کار بندد، در دوره نوجوانی با مشکلات کمتری روبرو خواهد شد، میتوان دریافت که آموزش والدین و آشنا ساختن آنها با روشهای صحیح ارتباطی تا چه اندازه در تأمین سعادت فردی و اجتماعی افراد جامعه موثر است نظر به اهمیت روز افزون مهارتهای ارتباطی و بررسی رابطه والد- کودک در مطالعات امروزی، یک ابزار پایا و روا در سنجش مهارتهای ارتباطی والد کودک و روان درمانی برای مشاوران، پژوهشگران و دانشجویانی که نیازمند بهکارگیری ابزاری مناسب در مورد بررسی مهارتهای ارتباطی هستند، کمک مینماید.
پژوهش حاضر درصدد است تا در حیطهی آسیبشناسی خانواده، چشم انداز روشنتری را از مشکلاتی که والدین در طی سالهای پیش از دبستان، تحت عنوان آسیبهای تعاملی، در ارتباط با کودکشان پیدا میکنند و در اختیار متخصصین این حوزه قرار دهد. این پژوهش بر آن است تا ضمن توجه به زیربنای تئوری موجود در خصوص موضوع تحقیق، آسیبهای تعاملی موجود را در نمونهای برگرفته شده از یک جامعهی ایرانی شناسایی کند و راهبردهای مقابلهای را در قالب بستهی آموزشی به گونهای تدوین نماید که پاسخگوی نیازهای این جامعه بوده و بدین وسیله خلأ پژوهشی موجود را که همانا نبود پژوهشها و منابع علمی مدون و معتبر، در خصوص ارتباط والد- کودک میباشد، تا حدی برطرف نماید. همچنین نتایج این پژوهش میتواند در گسترش متون نظری در حوزهی آسیبشناسی خانواده و فرزندپروی، آسیبشناسی ارتباط، مشاورهی کودک و مهارتهای ارتباطی در خانواده مورد استفاده قرار گیرد.
1-4- کاربرد نتایج تحقیق
سلامت روان کودکان بخشی از سلامت و رفاه عمومی جامعه است، هر اقدام جدی برای بهبود بهداشت روان کودکان مستلزم ارزیابی کیفیت رابطه والد- کودک است. وجود برنامهی آموزشی شامل مهارتهای ارتباطی که منجر به بالا بردن آگاهیها والدین در ارتباط با فرزندشان باشد، گامی موثر در گسترش بهداشت روانی والدین، افزایش تعامل مثبت والدین با کودکان، کاهش سوء رفتار با کودکان، تغییرات مثبت در درک و رفتار والدین از والد بودنشان، کاهش افسردگی و استرس مادران، افزایش رضایت والدین و کاهش تعارض والدین در مورد روش تربیت کودکان است و مداخله آموزشی، میتواند با ایجاد حس صلاحیت و افزایش سطح حرمت خود، ایفای صحیح نقش والدینی و والدگری را ارتقا بخشد و همچنین منجر به تقویت ارتباط والد- کودک شده و مستحکمتر شدن روابط آنها میگردد، و نتایج این پژوهش را میتوان در مراکز آموزشی، درمانی، مهد کودک و کارگاههای آموزش والدین استفاده کرد.
1-5- اهداف تحقیق
1-5-1- هدف کلی
تدوین و استانداردسازی بسته آموزشی مهارتهای ارتباطی والد- کودک «در مقطع پیش دبستانی»
1-5-2- اهداف فرعی
تعیین کیفی آسیبهای تعاملی مادر -کودک
تعیین کیفی آسیبهای تعاملی پدر -کودک
تعیین کمی آسیبهای تعاملی والد-کودک
تعیین کمی آسیبهای تعاملی مادر – کودک
تعیین کمی آسیبهای تعاملی پدر –کودک
تعیین شدن آسیبهای تعاملی والد-کودک
تعیین شدت آسیبهای تعاملی مادر- کودک
تعیین شدت آسیبهای تعاملی پدر- کودک
تعیین میزان تفاوت آسیبهای تعاملی مادر- کودک با آسیب تعاملی پدر- کودک
تدوین بسته آموزشی در خصوص مهارتهای ارتباطی والد –کودک
استانداردسازی بسته آموزشی در خصوص مهارتهای ارتباطی والد- کودک
1-6- سوالهای پژوهش
1ـ7ـ تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها و اصطلاحات
1-7-1- تعاریف مفهومی
1-7-1-1- آسیبشناسی تعاملی
بررسی آسیبهایی که در تعاملات افراد و فعالیتهای بین فردی که در آن یک شخص بر شخص دیگر اثر میگذارد (تبریزی و همکاران، 1385، صفحه 196) – رخ میدهد.
1-7-1-2- مهارتهای ارتباطی
مهارتهای ارتباطی به رفتارهایی اطلاق میشود که به فرد کمک میکند عواطف و نیازمندیهای خود را به درستی بیان کند و به اهداف بین فردی دست یابد (میرزایی و همکاران، 1389، صفحه 90).
1-7-1-3- رابطه والد-کودک
رابطه والد کودک شامل ترکیبی از رفتارها، احساسات و انتظارات که منحصر به والدین و کودک میباشد و در تمامی مراحل رشد فراگیر میباشد (برک، 2001، صفحه 366).
1-7-1-4- استانداردسازی
استاندارد معیار ملاک و نرمی است که به منظور مقایسه و محک زدن چیزی، فعالیت یا امری به کار برده میشود (حسینی نسب، 1375، صفحه 45). به عمل مقایسه با استانداردها، معیار یابی، همگون سازی، و طبقه بندی، استانداردسازی گویند. استانداردسازی در واقع یک شکل از سازماندهی است (برانسون و همکاران، 2012، صفحه 615).
1-7-2- تعاریف عملیاتی
1-7-2-1- آسیبشناسی تعاملی
در این تحقیق آسیبهای تعاملی والد- فرزند از طریق پاسخ به سوالات مصاحبه نیمه ساختاریافته و پرسشنامه محقق ساخته آسیبشناسی تعاملی والد- فرزند مشخص میشود. نمرات بالا در این پرسشنامه نشان دهنده فراوانی آسیب است.
1-7-2-2- بستهی آموزشی
مجموعهای از مهارتهای ارتباطی است که والدین میتوانند از آن در ارتباط با فرزندان خود استفاده کنند. بستهی آموزشی در قالب چند جلسه و بر اساس کمیت و کیفیت آسیبها و اولویتبندی آنها تدوین میشود و هر جلسه شامل عنوان، اهداف و محتوا میباشد که بخش محتوا شامل محتوای آموزشی و تکالیف است. این مهارتها میتواند به صورت بستهی خود یاری در اختیار والدین قرار گیرد و یا توسط مشاور آموزش داده شود که بدین منظور در ابتدای هر جلسه بخشی تحت عنوان راهنمای مشاور با هدف پرداختن به زیربنای نظری آن جلسه و دستور کار خواهد آمد.
1-7-2-3- استانداردسازی
فرآیند استانداردسازی در این پژوهش مربوط به بستهی آموزشی مهارتهای ارتباطی والد- کودک میباشد، که طی آن فرمت کامل بستهی آموزشی، شامل موضوع آسیبها و مهارتهای لحاظ شده، به همراه فرم استانداردسازی در اختیار 5 نفر از اساتید و متخصصین خانواده قرار میگیرد تا نظرات اصلاحی و پیشنهادی خود را در خصوص تناسب مهارتها و آسیبها، هماهنگی با معیارها و استانداردهای نظری و پژوهشی موجود، همخوانی با نیازهای موجود، و نحوهی تدوین و تنظیم جلسات ارائه نمایند.
یهای اساسی اختلال وسواس فکری و عملی طبق فرم تجدید نظرشده چهارمین چاپ راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی(DSM-IV-TR) وجود فکروسواسی یا عمل وسواسی است؛ که دارای شدت کافی برای ایجاد ناراحتی قابل ملاحظه در شخص میباشد. بیمارمبتلا به اختلال وسوال فکری و عملی ممکن است دچاروسواس فکری، وسواس عملی یا شکل توأم آنها باشد. فکروسواسی موجب افزایش اضطراب شخص میگردد؛ درحالی که عمل وسواسی اضطراب شخص را کاهش میدهد. ولی وقتی شخص در مقابل انجام عمل وسواسی مقاومت میکند، اضطراب او افزایش مییابد(انجمن روانپزشکی آمریکا،2000).
اعمال وسواسی (اجبارها) میتوانند ذهنی و یا رفتاری باشند. درنمونههای ارزیابی شده 5/79٪ اجبارهای ذهنی و رفتاری،3/20٪ اجبارهای رفتاری بدون اجبارهای ذهنی و فقط 2/0٪ اجبارهای ذهنی بدون اجبارهای رفتاری داشتهاند. مطالعات فوق نشان میدهد که تشریفات ذهنی در افراد با اختلال وسواس فکری و عملی شایع هستند(اکاشا، 2000). شخص مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی معمولاً غیرمنطقی بودن افکار وسواسی خود را درک میکند.
نظریههای مربوط به سبب شناسی این اختلال طیف وسیعی را دربرمیگیرد؛ که در یک قطب آن نظریههای عصبی – زیستی و در قطب دیگر، نظریههای روانشناختی به چشم میخورند.
دو گرایش عمده پژوهشهای زیستشناختی بسیارامیدبخش به نظرمیرسند. یکی ازاین گرایشها برسطح پایین فعالیت سروتونین در افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی تأکید میکند و گرایش دیگر، فعالیت ناهنجارنواحی کلیدی مغز را برجسته میسازد. همچنین این اختلال، یک مؤلفهی ژنتیک قابل ملاحظه دارد. درحال حاضربسیاری از محققان معتقدند که چنین ناهنجاریهایی به ایجاد نوعی آمادگی زیستشناختی میانجامد که گسترش این اختلال را درپی دارد(دادستان،1380). در رابطه با این رویکرد یکی از روشهای درمان، درمان دارویی است. داروهای مؤثر داروهایی هستند که اثرقوی در مهار جذب مجدد سروتونین دارند. ازجمله این داروها میتوان به کلومیپرامین، فلووکسامین، فلوکستین، پاروکستین و سرترالین اشاره کرد(مونتگمری و زوهر،1382).
دررویکرد رفتاری، پسیکوپاتولوژی وسواس از دید شرطی مطرح میشود. مفهومی که احتمالاً ازپذیرش بیشتری برخوردار است؛ مبتنی برنظریه دوعاملی است که توسط ماورر در سال 1939 به منظور تبیین اضطراب و رفتار اجتنابی پیشنهاد شده است(دادستان،1380). این نظریه در سال 1950 توسط دالارد و میلر و در سال 1960 توسط خودماورر تکمیل شده است (استکتی و فوآ،1373). مجموعهای از روشهای رفتاری برای درمان OCD مورد استفاده قرارگرفته است، که از این میان کاربرد ترکیبی روشهای رویارویی برای وسواسها و روشهای بازداری برای اجبارها(مواجهه و جلوگیری از پاسخ(ERP)) با موفقیت قابل ملاحظهای در کاهش علایم هردو شکل وسواس همراه بوده و این اثرات تا ماهها و سالهای بعد نیزتداووم داشته است(روزا-آلکازار، سانچز- مکا، گومز- کونزا، مارین- مارتینز،2008؛ استکتی، 1376). این روش برای نخستین بارتوسط مهیر و همکارانش برای درمان بیمارانی صورت گرفت که بخاطرترس از آلودگی و تشریفات شستشوو پاکیزگی در بیمارستان بستری بودند(مهیر و لوی،1973؛ مهیر، لوی و اسکورر، 1974 ؛ به نقل از فوآ و فرانکلین،2001).
گفته شده است که رفتاردرمانی در درمان اختلال وسواس فکری و عملی به اندازهی دارو درمانی مؤثراست و بعضی یافتههای پژوهشهای طولی حاکی است که اثرات مفید با رفتار درمانی طولانیتر است. کاربرد درمانهای رفتاری برای بیمارانی که افکار وسواسی داشته و فاقد رفتار آئینی آشکاری هستند؛ با دشواری روبروست و معمولاً موجب امتناع از درمان وریزش بیماران میشود. محدودیتهای درمان رفتاری، نیاز به یک رویکرد جایگزین برای مفهومسازی و درمان OCD را با حفظ جنبههای برتر رفتاردرمانی، با اهمیت میسازد و از این روست که به تدریج روشهای شناختی تکوین یافتهاند(کلارک و فربورن،1380).
از بین مجموعه روشهای شناختی در درمان OCD، روش درمانی سالکوفسکیس مورد اقبال بیشتری بوده است. سالکوفسکیس یک رویکرد شناختی – رفتاری برای درک و درمان مسایل وسواسی توصیف کرد. دراین دیدگاه وسواس ها به عنوان افکارمزاحم طبیعی که بد تفسیر میشوند، مفهومسازی شدهاند. به این معنا که از نظرفرد وسواسی، آنها علامت یک آسیب جدی به خود فرد، یا به دیگران بوده و آنها خود مسئول این رخداد هستند. مطابق نظر سالکوفسکیس این افکار اثراتی را در پی دارد، نظیرافزایش ناراحتی شامل اضطراب و افسردگی. تمرکزتوجه روی افکارمزاحم و ماشهچکانها، افزایش آمادگی و تمایل برای افکاراولیه وسایرافکارمرتبط با آن و سرانجام پاسخهای رفتاری شامل واکنشهای خنثیسازی درآنچه که شخص برای کاهش یا فرارازمسئولیت جستجو میکند. مطابق این رویکرد، روش درمان، به چالش کشیدن ارزیابیها و باورهای منفی به ویژه درباره دامنهی گسترده مسئولیت شخصی است(سالکوفسکیس،2007). همچنین دراین رویکرد روش مواجهه و جلوگیری ازپاسخ مورد استفاده قرارمیگیرد. اما کنش مواجهه، خوگیری به محرکهای ترسآورنیست، بلکه یک تجربهی رفتاری به منظور آزمودن اعتبارارزیابیها و باورهای منفی است(ویتال و مکلین، 2002).
بررسیهای فراتحلیلی دال برآن است که مواجهه و جلوگیری از پاسخ (ERP) و شناخت درمانی، درمانهای موثری برای OCD هستند. با وجود این ادی و همکاران،2004، به این نتیجه رسیدهاند که اگرچه درمانهای روانشناختی اغلب اوقات کاهش قابل توجهی را از نظرنشانهشناسی ایجاد میکند، دراکثریت بیماران درمان شده علایمی باقی میماند. در یک تحلیل مجدد بالینی درمان شناختی و رفتاری، فیشر و ولز،2005، دریافتند که بیماران درمعرض ERP، در دورهی پیگیری 60 درصد بهبود یافتند، اما فقط 25 درصد از آنها بدون علامت باقی ماندند(فیشر و ولز،2008).
یک طریق بالقوه برای توسعه روش درمانی مؤثرتر و ارزشمندتر روانشناختی برای OCD مشخص کردن کلید فرایندهای شناختی است که در رشد و نگهداری اختلال نقش دارند (فراست و استکتی،2002 ؛ به نقل ازفیشر و ولز، 2008). فرض شده است که فراشناخت ممکن است به ویژه با OCD و افزایش درک از اختلال مرتبط باشد (پردن و کلارک،1999؛ ولز،1997، 2000؛ به نقل از فیشر و ولز،2008). الگوی دیگری که در رویکرد شناختی مطرح و مورد توجه قرارگرفته، الگوی فراشناخت است. فراشناخت، به دانش یا باورها درباره فکر و راهبردهایی که برای نظمبخشی و اداره فرایندهای فکر استفاده میشود؛ اشاره میکند. در سال 1994، اولین مدل فراشناختی از اختلال وسواس فکری و عملی توسط ولز و متیوس پیشنهاد و بعداً در سال 1997 و 2000 توسط ولز تصحیح شد(فیشر و ولز،2005).
درالگوی ولز و متیوس متغیرهای فراشناخت شامل دانش فراشناختی، تجربیات فراشناختی و راهبردهای کنترل فراشناختی است. ولز این متغیرها را در رابطه با اختلالات روانی، در نظامی تحت عنوان الگوی عملکرد اجرایی خودتنظیمی(S-REF) گردآوری و مبنای اختلالات را به ویژه در شیوههای پردازش در این نظام میداند؛ که آنها را به شیوه عینی و فراشناختی تقسیم میکند. یکی از اهداف درمانی آن است که پردازش از شیوه عینی، به شیوه فراشناختی تغییر یابد. ولز همچنین نقش باورها را مطرح میکند، باورها در بالاترین سطح شناختی قرارداشته و توجه، جستجوی اطلاعات، ارزیابی و غیره را تحت تأثیرقرارمیدهد. راهبردهای مقابلهای غلط، خود ناشی از باورهای غلط بوده و متقابلاً به حفظ شیوههای پردازش عینی و حفظ باورهای غلط، کمک میکنند. از طریق تغییر این راهبردهای مقابلهای، میتوان شرایط مناسب را برای تغییر باورها پدیدآورد و به دنبال آن شاهد تغییر پردازش و خودتنظیمی بود. از طریق استخراج باورهای غلط در اختلال وسواس فکری و عملی و رویاروکردن فرد با آن باورها و درعین حال جلوگیری از پاسخهایی نظیرتشریفات رفتاری که در اختلال وسواس فکری و عملی به عنوان راهبرد مقابلهای غلط مورد استفاده قرارمیگیرد، میتوان مانع تسهیل اسنادسازی فاجعههای رخ نداده، به باورهای ریشهای غلط شد و به این ترتیب موجبات درمان را فراهم نمود(ولز،2000).
همانطور که ملاحظه میشود در درمان بیماری وسواس چندروش درمانی مطرح وجود دارد، دارودرمانی، رفتاردرمانی، درمان شناختی و نهایتاً درمان مبتنی برفراشناخت، در پاسخ به این سؤال که کدام روش درمانی مؤثرتراست؛ این رویکردهای درمانی با مبانی نظری متفاوت، با یکدیگر مقایسه میشود. رویکرد رفتاری مبتنی برمواجهه و خوگیری است. رویکرد رفتاری – شناختی اصلاح طرحوارههای ناسازگار را مدنظرقرارمیدهد و رویکرد رفتاری – فراشناختی که مبتنی برنقش ویژه شیوههای پردازش ناسازگار و مکانیسم پویای شناخت علاوه برنقش طرحوارهها میباشد. درکنار استفاده از این روشها، درمان دارویی مبتنی بررویکرد عصبی – زیستی مورد استفاده قرار میگیرد. به این ترتیب بررسی میزان اثربخشی روش درمان رفتاری – فراشناخت و مقایسهی آن با سه روش رفتاری، رفتاری – شناختی و دارویی میتواند بیانگر کارآمدی این روش و احیاناً طرح روشی جدید در درمان بیماران OCD و مقایسه میزان این کارآمدی در برابر سه روش درمانی دیگر (رفتاری، رفتاری – شناختی و دارویی) باشد.
1-3 اهمیت پژوهش
اختلال وسواس فکری و عملی درمجموع اختلالات روانی، پس از هراسها، اختلالات وابسته به مواد و اختلالات افسردگی چهارمین اختلال رایج میباشد. با بررسیهای انجام شده در سطح کشور، این اختلال در مجموعه اختلالهای اضطرابی ازنظرشیوع، پس از هراسها در ردیف دوم قراردارد(محمدی و داویدیان،1380). دراین اختلال بیمارنه تنها از اضطراب بارز و ناراحتی توأم با افکاروسواسیاش، بلکه همچنین از رفتارهای اجباری یا خنثیسازی که به منظورجلوگیری ازترس ناشی از وقوع حادثه انجام میدهد رنج میبرد(زادیگ به نقل ازوال سالکوفسکیس و کاتر،2008).
همچنین شدت علایم اختلال به حدی است که زندگی بیمار را درزمینههای مختلف مختل میکند. یافتهها نشان میدهد که حدود 20 تا 30 درصد بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی، بهبود قابل ملاحظه نشان میدهند و حدود 40 تا 50 درصد نیز بهبودی متوسط پیدا میکنند. اما حدود 20 تا 40 درصد بیماران همچنان مبتلا مانده یا روزبه روز برشدت علایم آنها افزوده میشود. تقریباً یک سوم این بیماران دچار افسردگی اساسی میگردند و خطرخودکشی خطرمهمی در تمام این بیماران است(سادوک و سادوک، 1388). با توجه به میزان شیوع و شدت اختلال، اهمیت و ارزش این پژوهش به شرح زیرمطرح میگردد:
1- دستیابی به روشهای درمانی مناسب میتواند درحل مشکلات جمعیت عظیمی از کشور مؤثرباشد.
2- ازآنجا که مشکلات مبتلایان به اختلال وسواس فکری و عملی برفضای خانواده آنها تأثیرمیگذارد؛ درمان آنها کمک مؤثری در حفظ سلامت و آرامش روانی تعداد زیادی از خانوادهها، با توجه به شیوع این اختلال میباشد.
3- روشهای درمانی موجود در همه موارد اثربخش نبوده ودرنتیجه ابداع روشهای درمانی جدید و متفاوت ضرورت مییابد.
4- نشان دادن اثربخشی روشهای مختلف روان درمانی میتواند در برنامهریزیهای کلان کشوری، قدم مؤثری در خصوص توجه به خدمات روانشناختی و مشاوره و تخصیص بودجههای لازم، جهت فراهم کردن زمینههای ارائه این خدمات باشد.
5- شروع روشهای درمانی مبتنی براصول فراشناختی و پرداختن به آن در داخل کشور، به منظور به روزکردن و هماهنگ نمودن روشهای درمانی با جدیدترین روشهای درمانی در سطح جهان ضروری است.
6- نشان دادن میزان اثربخشی روشهای درمان غیردارویی، درقالب پژوهشهای علمی و کنترل شده در کنار روشهای درمان دارویی و خدمات روانپزشکی، میتواند قدم مؤثری در ترویج فرهنگ ارجاع و مراجعه به روان درمانگران، درخصوص درمان مبتلایان به اختلال وسواس فکری و عملی باشد.
1-4 اهداف پژوهش
1-5 فرضیههای پژوهش
1-6 تعاریف مفهومی و عملیاتی
1-6-1 تعاریف مفهومی
– اختلال وسواس فکری و عملی
در تعریف این اختلال میتوان مشخصههای زیر را بیان نمود:
وسواسها، افکار، تکانهها یا تصاویر تکرار شونده و مقاومی هستند که در پارهای مواقع در طی اختلال به منزلهی امری اجباری و نامناسب تجربه میشوند و اضطراب یا درماندگی بارز را در فرد برمیانگیزانند. تنها ناشی از نگرانیهای مفرط دربارهی مسایل واقعی زندگی نیستند و فرد سعی در نادیده گرفتن و یا بازداری آنها داشته، یا درصدد خنثی کردن آنها با پارهای افکار یا اعمال دیگر برمیآید و نسبت به اینکه این افکار، تکانهها یا تصاویر محصول ذهن خود او هستند، آگاهی دارد. و وسواسهای عملی شامل رفتارهای تکراری یا اعمال ذهنی هستند که شخص احساس میکند، در پاسخ به یک وسواس یا برطبق قواعدی که ناگزیر باید به کار بسته شوند، راهاندازی میشوند. گرچه این افکار یا اعمال ذهنی به منظور پیشگیری یا کاهش ناراحتی یا جلوگیری از بعضی حوادث یا موقعیتهای سهمناک انجام میشوند، به صورت واقعی با آنچه که به منظور خنثی سازی یا پیشگیری از آن طرحریزی شدهاند ارتباط نداشته یا آشکارا افراطی هستند(انجمن روانپزشکی آمریکا،2003 ؛ صص 493-492).
– فراشناخت
به عنوان باورها و نگرشهایی که فرد در مورد شناخت دارد تعریف شده است، برای مثال فراشناخت دربارهی شناخت(فلاول و راس،1981 ؛ به نقل از گارسیامونتس و همکاران،2006،ص 2). فلاول و ولمن،1997؛ دانش فراشناخت (دانشی که فرد در مورد شناختهای خودش دارد) را از تجربه فراشناختی(نظارت و ادارهی مداوم تجربهی شناختی) تفکیک کردهاند(گارسیا مونتس و همکاران،2006؛ ص 2). فلاول،1979؛ مسس و برد، 1998؛ فراشناخت را به عنوان دانش و باورها دربارهی فکر و راهبردهای مورد استفاده به منظور اداره و کنترل فرایندهای فکری تعریف کردهاند(فیشر و ولز،2008، ص 118). در تعریفی دیگر فراشناخت به ساختهای روانشناختی، دانش، وقایع و فرایندهایی که در کنترل، اصلاح و تفسیر فکر دخیل هستند اطلاق شده است(ولز، 2000؛ ولز و متیوس،1994؛ به نقل از ولز و کارت رایت – هاتون، 2004، ص 386).
– باورهای فراشناختی
باورهایی شامل باورهای کلامی(اخباری) در مورد تفکر(مثل نگرانی به من قدرت مقابله با مشکلات را می دهد) و طرحهای عمومی پردازش و مقابله (مثل باور مثبت نسبت به نشخوار فکری و یا راهبردهایی مثل نظارت برتهدید) میباشد(ولز، 1385، ص 20).
– اطمینان شناختی
با اعتماد و اطمینان به توجه و حافظه مشخص میشود [دراینجا در واقع عدم اطمینان شناختی و عدم اطمینان به حافظه مدنظر است](اسپادا، محیالدینی و ولز،2008؛ ص 238). این باور بیانگر میزان اعتماد فرد به حافظهی خود میباشد. این اعتماد، اعتماد کلی به حافظه و همینطور اعتماد به حافظه در مورد لغات و اسامی، مکانها و فعالیتها را دربرمیگیرد. در بعضی از اختلالات هیجانی میزان این باور در سطح پایین ارزیابی میشود(ولز و کارت رایت – هاتون، 2004؛ ص 391).
– خودآگاهی شناختی
باوری فراشناختی است که به موجب آن فرد سعی می کند بطور دایم نسبت به افکارش آگاهی داشته، به آنها فکر و برآنها نظارت کند(ولز و کارت رایت- هاتون، 2004؛ص 391).
– باورهای منفی درباره غیرقابل کنترل بودن افکار و خطر
باوری که به موجب آن فرد فکر میکند تفکر مداوم، غیرقابل کنترل و خطرناک است(اسپادا، محیالدینی و ولز، 2008؛ ص 238). در این باور فرد نگران نگرانی خود بوده و میترسد که به دلیل این نگرانی دیوانه و یا بیمار شود. همچنین به نظراو تلاش برای کنترل نگرانی به نتیجه مثبت یعنی توقف آن منجر نخواهد شد(ولز و کارت رایت – هاتون، 2004؛ ص 392).
– باورهایی درباره نیاز به کنترل افکار [93]
عبارت است از باوری فراشناختی در خصوص اینکه افکار میتوانند به عمل منجرشوند و به همین دلیل باید کنترل شوند. در صورت عدم کنترل افکار، مسئولیت تحقق آن متوجه خود فرد خواهد بود(ولز و کارت رایت- هاتون، 2004، ص 392).
– باورهای مثبت دربارهی نگرانی
باور فراشناخت دال برنگرش مثبت فرد در مورد نگرانی است. اعتقاد به اینکه نگرانی به فرد کمک میکند تا از مشکلات اجتناب کند، منظم باشد و موفق به انجام فعالیتها به گونهای مطلوب شود(ولز و کارت رایت – هاتون،2004؛ ص 391). مطابق این باور تفکر مداوم مفید است(اسپادا، محیالدینی و ولز، 2008؛ ص 238).
– افسردگی
افسردگی به حالتی اشاره می کند که شامل مجموعه ای از تجاربی نظیر احساس غمگینی، ناامیدی، افکار بدبینانه در مورد خود، فقدان علاقه یا لذت از فعالیت های معمول، گوشه گیری اجتماعی، شکایات متعدد جسمی نظیر درد و رنج، مشکلات در خواب، خستگی، از دست دادن اشتها( یا گاهی افزایش آن) و در بعضی افراد افکار خودکشی و یا اقدام به آن می باشد(استورپارد، 2000؛ ص 7).
– درمان رفتاری – فراشناختی
رویکردی درمانی است که در آن درمانگر سعی برتغییر فراشناختهایی دارد که شیوههای ناسازگارانهی تفکرات منفی تکرار شونده را زیاد میکنند و یا باعث افزایش باورهای منفی عمومی میگردند (ولز،2005؛ ص 19). به تعبیر دیگر رویکردی است که درمانگر سعی در تغییر باورهای کلامی (اخباری) در مورد تفکر و طرحهای عمومی پردازش و مقابله دارد(ولز، 1385؛ ص 20).