رات می توان گفت که برای هیچ رسانه ای به اندازه تلویزیون، مخاطب مهم نیست از این رو می کوشد سلایق و علاقه های گوناگون مخاطبانش را پاسخگو باشد و این موضوع در راستای کارآمدی رسانه بسیار مورد توجه است تا بتواند ارتباطی دو سویه میان مخاطبان و تلویزیون بر قرار نماید (حیاتی،7:1388).
به همین منظور حفظ مخاطب و جلب اعتماد آنها نیازمند ایفای نقش های پویا در رسانه است. عموماً در زمینه کارکرد باید گفت که وسایل ارتباط جمعی دارای کارکردهای گوناگون زیر در جامعه هستند.
الف) نقش تفریحی: بطور معمول وسایل ارتباط جمعی اوقات فراغت آدمیان را پر می کنند. جزیی از کارکرد وسایل ارتباطی صرفاً تفریح و تفنن انسانهاست تا از آنان موجوداتی توانا و خلاق برای کار به بار آورد (صداقتی فرد،133:1388 به نقل از ساروخانی، 1368).
ب) نقش خبری: از طریق رسانه ها، اطلاعات و اخبار گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زیستی، و غیره از هر نقطه جهان به سرعت به سایر نقاط ارسال یا پخش می گردد.
.ج) نقش آموزشی: رسانه های مختلف و در صدر آنها تلویزیون و رادیو می تواند کارکرد آموزشی بس وسیعی داشته باشند، به طوری که به صورت آشکاری اهداف آموزشی نظام آموزش و پرورش را با پخش برنامه های یاد دهی دروس برای دانش آموزان و دانشجویان تحقق بخشد.
د) نقش همگن سازی: وسایل ارتباط جمعی با اثری مشترک بر افراد جامعه، به نوعی توده مردم را به لحاظ فرهنگی شبیه می سازند و در سطح جهانی بخشی از مفهوم جهانی شدن در همین معنا، یعنی همگن سازی جهانی الگوهای زندگی، علایق و سلایق و انتظارات به کار می رود.
ه) نقش تحول فرهنگی: رسانه ها اثرات مثبتی را در ارتقای سطح فرهنگ و آگاهی های عمومی مردم می توانند ایفا نمایند. بسیاری از برنامه های آموزشی به صورت آشکار و برنامه های تفریحی از قبیل سریال های تلویزیونی با هدف اشاعه چنین کارکردی تولید می شوند. (صداقتی فرد،133:1388)
همچنین برخی معتقدند که یکی دیگر از کارکرد های رسانه های جمعی، نظارت بر محیط است. افراد به واسطه اطلاعات دریافتی از رسانه به ارزیابی محیط پیرامون خود می پردازند. یکی از مهم ترین این تصورات که گربنر در نظریه کاشت رسانه ای از آن به عنوان یکی از بارزترین اثرات رسانه یاد کرده است، احساس امنیت و یا ناامنی است و این احساس با اعتماد رابطه دارد. اطلاعات دریافتی از رسانه های جمعی ما را در ارزیابی شرایط موجود تصمیم گیری و ارضای حس کنجکاوی یاری می کند. همین امر یکی از علل اصلی تحرک روانی و یا به قول فیسک تحرک ذهنی می شود. حاصل این تحرک روانی، افزایش مبادله و تعامل بین افراد و در نتیجه عام گرایی در نگاه پارسونزی و کمک به شکل گیری جامعه مدنی در قالب مفهوم گسترده عمومی از نگاه هابرماسی است که در کل نقش اعتماد اجتماعی در بین افراد دارد (علیزاده، 15:1389). کارکرد دیگر رسانه های ارتباط جمعی، ایجاد همبستگی اجتماعی است. همبستگی اجتماعی منشأ روابط عاطفی، تعهد عام و اعتماد اجتماعی است (چلبی،1375 :101).
در مجموع، عالمان علوم ارتباطات معتقدند که رسانه کارکردهای مختلفی دارد مهمترین آنها عبارتند از: کارکردهای تفریح و سرگرمی، آموزشی، رهبری و هدایت مخاطبان، آگاه سازی مخاطب، دادن اطلاعات به مخاطب، تبلیغات و احساس تعلق اجتماعی. اهمیت کارکردهای رسانه تا جایی است که ثبات سیاسی و وحدت و امنیت ملی کشورها متاثر از آنها است و به همین علت است که رادیو و تلویزیون عالی ترین جایگاه را در نظام های سیاسی دنیا دارد. بدیهی است ناکارآمدی این دو ابزار، پیامدهایی را به دنبال دارد و ثبات سیاسی و وحدت و امنیت ملی را آسیب پذیر می کند (قمری،1384: 130).
Mass media .1
. The role of recreational
. News role
. Educational role
. The role of homogenization
. The role of cultural evolution
. Gerbner – George
از پیروزی انقلاب، رویکرد سکولار جای خود را به رویکرد محتوا محور یا معنامحور داد. «این رویکرد برای رسانهها جنبه ابزاری قائل است؛ ولی به عنوان یک متغیر وابسته، نه یک متغیر مستقل. در این رویکرد، دین به عنوان مهمترین نهاد معنابخش در زندگی انسان مطرح میشود. اگر دین،کارکرد اصلیاش معنابخشی به زندگی باشد و این معنابخشی با هر ابزاری انجام شود، در آن صورت میتوانیم خانواده دینی، آموزش و پرورش دینی و رسانههایی با رویکرد دینی داشته باشیم». پس از شکلگیری انقلاب، با این دیدگاه که «رادیو و تلویزیون به عنوان ابزار، فی حد ذاته، از نظر اسلام، مشروع است و میتوان در تبلیغ دین از آنها استفاده کرد»؛ رادیو و تلویزیون (در قالب صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران) در خدمت منافع انقلاب اسلامی قرار گرفت و زمینه برای حضور دین و رسانههای نوین در ایران فراهم شد.
تجربه برنامههای دینی در تلویزیون پس از انقلاب اسلامی، بیشتر شبیهسازی رسانه سنتی منبر و پخش سخنرانیهای مذهبی بوده است. هر چند توجه به آموزههای مربوط به دین و استفاده از اصطلاحات دینی در بیشتر برنامههای سیما دیده میشود؛ اما برنامههای دینی با موضوع و عنوان دینی بیشتر الگوبرداری از رسانههای سنتی بوده است. در سالهای اخیر شکل دیگری تحت عنوان گفتگوی مذهبی و در عرصه برنامهسازی دینی شکل گرفته است. این نوع از برنامه با طرح موضوعات گوناگون از جمله مباحث اعتقادی، کلامی، فلسفی، عرفانی، اخلاقی، فقهی و … توانسته توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کند.
برنامههای گفتگویی مذهبی با توجه به تعداد مجری و میهمان یا میهمانان برنامه، نقشی که مجری در این برنامه ایفا میکند(هدایتکننده، چالشبرانگیز یا صرفا اعلامکننده سرفصلهای گفتگو)؛ قالبها و فرمهای متفاوتی به خود میگیرد. در این پژوهش، برنامههایی با یک مجری و یک میهمان به عنوان قالب گفتگوی دو نفره، دومجری و یک میهمان به عنوان قالب میزگرد و یک مجری و دو میهمان تحت عنوان قالب بحث، مورد تامل قرار میگیرند. برنامه «سمت خدا» از شبکه اول سیما برای قالب گفتگوی دو نفره، برنامه «به سوی ظهور» از شبکه دوم سیما برای قالب میزگرد و برنامه «فصل نو»از شبکه قرآن ومعارف سیما برای قالب بحث در نظر گرفته شدهاند.
عوامل متعدی در رابطه با برنامههای گفتگوی مذهبی مطرح میشود. از جمله این عناصر میتوان به مجری و نقشی که در برنامه ایفا میکند، دکور و چینش برنامه، چگونگی چینش محل نشستن مجری و میهمان یا میهمانان برنامه، اشاره کرد. میزان تاثیری که هر یک از این مقولهها بر میزان تماشایا عدم تماشا در مخاطبین دارد، حائز اهمیت است. اهمیت این مساله برای ارتباطگران و تولیدکنندگان رسانهای، به منظور توانایی برای برنامهریزیهای دقیقتر بر اساس دسترسی به آنچه در مخاطبان و افراد هدف آنان شکل میگیرد، دوچندان میشود. در حقیقت برنامههایی با موضوعات دینی که خود پیچیدگیهای فراوانی دارد، هنگامی که از رسانهای چون تلویزیون که تقریبا رسانهای یکسویه است و با مخاطبانی ناهمگن و دور از دسترس با شرایط فرهنگی و اجتماعی متفاوت، پخش میشود، دچار پیچیدگیهای صدچندان میشود. هر چند که هر برنامهای برای مخاطبان در حوزهای محدودتر و مشخصتر از آنچه گفته شد تولید میشود؛ اما همین مخاطبان مفروض و شاید دستهبندی شده، تکثر و گونهگونی بسیار دارد. تلاش برای فهم عمیق آنچه مخاطبان از این گونه برنامهها دریافت میکنند و شناخت عواملی که چه در برنامه پخش شده و چه در بافت فرهنگی و اجتماعی زیست مخاطب بر این دریافت اثرگذار است، گام موثری در اصلاح برخی رویکردهای مدیریتی در تولید این برنامهها به شمار میآید.
از آنجا که گفتگوهای تلویزیونی، مجریمحور هستند یکی از عوامل بسیار تاثیرگذار بر این درک و دریافت و در واقع خوانش مجریهای برنامههای فوق هستند. در این برنامهها این مجری است که موضوع برنامه را معرفی میکند و سوالات مربوط به موضوع را از میهمان برنامه میپرسد. در حقیقت، وی رابط بین بیننده و میهمان است. اوست که میتواند رابطهای درست و مناسب بین این دو برقرار کند و یا موجب بر هم زدن رابطه فوق شود. وظیفه جمعبندی و نتیجهگیری از سخنان میهمان بر عهده اوست و اگر او نتواند از عهده این مسئولیت به خوبی برآید، ممکن است بیننده از ادامه تماشا به دلیل تخصصی بودن صحبتهای میهمان و غیرقابل فهم بودن بحث، منصرف شود. ادبیات و نوع اداها و حرکات مجری نیز بر نحوه دریافت بیننده موثر است. اینکه مخاطبین با درجات متفاوتی از دینداری از این زبان بدن و نحوه گفتار مجری چه برداشتی دارند، در این فرایند دارای اهمیت است.
عدم وجود منابع مکتوب راجع به چگونگی اجرا در برنامههای دینی به خصوص گفتگوهای دینی و فقدان شیوهنامهای برای مجریان این برنامهها، آسیبشناسی رفتار کلامی و غیرکلامی مجریان را ضروری میسازد چرا که هر مجری بر اساس ذوق و سلیقه شخصی به انجام حرکات و اداها . سخنانی دست میزند که گاه برداشتهای منفی و نامناسب در ذهن مخاطب شکل گرفته و در مواردی به دلزدگی مخاطب از تماشای برنامه منجر میگردد.
تعداد مجری و میهمان یا میهمانان از دیگر عوامل موثر بر خوانش مخاطبان از این برنامههاست. برنامهای در قالب گفتگوی دونفره مخاطبان خاص خود را دارد و دریافت بیننده این برنامه با برنامهای در قالب بحث؛ با یک مجری و دو میهمان میتواند بسیار متفاوت باشد. علت تماشای هر نوع از این سه قالب از سوی مخاطبین، دلایل متفاوتی خواهد بود. علاوه بر این فضایی که بر هر یک از این قالبها حاکم است با دیگری تفاوت دارد. چالش و هیجانی که در قالب بحث، جریان دارد در دو قالب دیگر دیده نمیشود و شکلگیری تخصصی مباحث به مراتب در قالب گفتگوی دونفره، قوت و شدت بیشتری دارد. در نتیجه، میزان تاثیرگذاری مباحث دینی هر یک از سه برنامه با توجه به قالب آنها، بر دریافت دینی مخاطب حائز اهمیت است.
به بیان کلی آنچه در فرم، شکل و قالب این نوع برنامه دخیل است و بر خوانش و دریافت مخاطب از برنامه، اثرگذار است در این پژوهش به مشاهده و بررسی گذاشته خواهد شد.
1-2- ضرورت و فایده پژوهش
با توجه به کمبود تحقیقاتی از این دست در مراکز علمی و دانشگاهی یا مراکز و سازمانهای اجرایی از جمله سازمانهای صدا و سیما، شورای سیاستگذاری برنامههای این سازمان و مراکز فرهنگی دیگر، اهمیت پژوهش فوق دو چندان خواهد بود.
علاوه بر این با گسترش روزافزون استفاده از سایر رسانهها همچون ماهواره و رسانههای الکترونیکی و تبلیغات ضد دینی و فرهنگی این رسانهها و توجه دستاندرکاران آنها به مباحث کارشناسی ارتباطات در محصولاتشان، انجام تحقیقاتی حول محور مباحث مهمی چون دین و دینداری و معارف دینی با رویکرد ارتباطی و کارشناسی در برنامههای سیمای جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش ضروری به نظر میرسد.
مباحث ارتباطاتی در حوزه رسانه، چه تلویزیون و چه رادیو و ارتباط آن با مباحث و محتوای دینی طی چند سال اخیر مورد توجه مراکز علمی، دانشگاهها و مراکز پژوهشی به خصوص دانشکده صدا و سیما، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما و دانشگاه باقرالعلوم(ع) (در رشته تبلیغ و ارتباطات که حول محور مباحث دینی و تبلیغ اسلامی و مباحث ارتباطاتی است)، قرار گرفته است. اما علی رغم توجه بیشتر نهادهای سیاستی و حکومتی به مطرح نمودن مباحث دینی در سطح جامعه از اوایل انقلاب اسلامی و با توجه به در دسترس بودن اکثریت افراد جامعه ایرانی به رسانهای چون تلویزیون بحثهای کارشناسی و پیگیریها و پژوهشهای علمی در این زمینه بسیار کم و اندک به نظر میرسد. به عبارت دیگر، مباحث و محتوای ارتباطی و رسانهای از ابتدای انقلاب از سوی نهادهای حکومتی و دولتی، نادیده و مغفول شمرده شده و از سوی دیگر در محافل دانشگاهی و علمی نیز علم ارتباطات بدینگونه که در سالهای اخیر با تمرکز بر موضوع رسانه مورد توجه قرار گرفته است، موضوع بحث نبوده است. چند سالی است که رشته ارتباطات در مقاطع گوناگون در دانشگاه، دامنه حوزه مطالعاتی خود را از رشتههای روزنامهنگاری و روابط عمومی به حوزههای مربوط به رسانه توسعه داده است و به علم ارتباطات به صورت محض و در محدوده نظریهها علی الخصوص نظریات رسانه،توجه ویژه نموده است. همزمان با این تغییر و تحولات، مجریان و دستاندرکاران امر رسانه در صدا و سیما در سالهای اخیر، توجه بیشتری به رابطه دو حوزهی پراهمیت دین و رسانه داشتهاند و با برگزاری چند همایش با عنوان «دین و رسانه» و تربیت دانشجویانی در این حوزه به لزوم توجه هر چه بیشتر در این زمینه پا به عرصه عمل گذاشته است. هر چند اقدامات اخیر سازمان صدا و سیما پس از سالها تاخیر، اقدامات قابل توجه و تاملی بوده است اما هنوز در زمینه نظریهپردازی و در نتیجه سیاستگذاری در خصوص برنامههای دینی تلویزیون به معنای عام آن(نه صرفا برنامههای اختصاصی با عناوین دینی) دچار کمبودهای فراوانی هستیم. البته طرح و غور در این مباحث تنها منجر به انتشار آییننامههای سازمانی نخواهد شد، بلکه وجود منابع نوشتاری پژوهشی درباره این گونه برنامهها به افزایش سطح اطلاعات و سواد رسانهای و معرفتی تصمیمگیران، تولید کنندگان و مجریان این برنامهها خواهد انجامید. علاوه بر آنکه به شکلگیری تحقیقات بیشتر در این حوزه و تشویق محققان منجر میگردد. تحقیق حاضر نیز در پی روشن نمودن لایههایی از بخش کوچکی از گستره وسیع رابطه رسانه تلویزیون و نشر معارف دینی -که گفتگوهای مذهبی سیما را شامل میشود- است.
[1]. حسام الدین آشنا، میزگرد مبانی رسانه دینی، فصلنامه سنجش و پژوهش، ش 35، 1382، ص 9.
چنین تصویری از نقش دین در جهان سنت که توسط جامعهشناس امریکایی، پیتر برگر، با تعبیر درخشان «سایبان مقدس» مطرح میشود با ورود مدرنیته به جامعه سنتی به شدت دستخوش چالش میگردد. مدرنیته در شکل متأخر آن به صورت جامعهای با نهادهای اجتماعی تمایزیافته و مستقل درآمده است که هریک نظامهای معنابخشی خود را نه از دین که از عقلانیت و دانش ابزاری فایدهگرایی میگیرد که به مرور زمان مستقل از دین بالیده و اکنون درون این حوزه ها متمرکز و نهادینه شده است و مشروعیتی خودبنیاد را برای این نهادها حاصل کرده است. ورود مستقیم این نهادهای عرفی دنیای مدرن در فرآیند مدرنیزاسیون به کشورهای شرقی و جهان سوم، این سایبان مقدس را در گیرودار یک انتخاب بزرگ برای تطبیق با شرایط جدید مخیّر میکند: یا خود را گسترش دهد تا بتواند بار دیگر چتر قدسی خویش را بر عناصر اجتماعی سایهافکن کند یا به گوشهای ایمن از دنیای مدرن بخزد تا بدون دستبرد روحیه سکولار و دینزدای مدرن بقا یابد، گوشهی ایمنی که برگر «قلمرو خصوصی» شهروندان را تنها مصداق آن میداند. (برگر و دیگران، 1381، 88) گرچه برگر از شق اول فوقالذکر چیزی نمیگوید و حتی انقلاب ایران را بعنوان جوشش دین از حوزه خصوصی که به حوزه عمومی هم سرایت میکند تعبیر میکند(Berger, 1974 به نقل از یوسفزاده،1388، 162) اما ناگفته پیداست که یکی از داعیههای همیشگی اسلام در ایران، تمشیت و هدایت امور اجتماعی بوده است که با ظهور حضرت امام خمینی و انقلاب اسلامی تجلّی عینی مییابد.
در گیرودار این کشمکش که عالمان دینی، روشنفکران، دولتها، احزاب، رسانهها و خودِنهادها و ساختارهای اجتماعی بازیگران اصلی آن هستند، صحنه پیچیدهای در ایران امروز ما پدید آمده است که گفتمانهای متعارضی از هردو سوی طیف پیشفرض انگاشته شده و مورد عمل قرار میگیرد و این درحالیست که بر خلاف یک دهه پیش، اصل این گفتمانها و مطالبات صریحاً و مستقیماً مورد بحث قرار نمیگیرند.مناقشهای که در دهه اول در دو جبهه انقلابی-لیبرال و در دهه دوم با عنوان اصلاحطلب-اصولگرا دنبال میشد، در دهه سوم صورتبندی نظری ویژهای نیافت و حال آنکه به شکلی پنهان در تمام مناقشات در جریان بود.
در واقع به خوبی میتوان این ادعا را مطرح کرد که مناقشه بر سر «محدوده حضور اجتماعی دین» محور اصلی تمام مناقشات اجتماعی ایران معاصر و بویژه سالیان پس از انقلاب است. مناقشهای که از یکسو ریشه در مباحثات کلامی و دینشناختی داردکه سرفصلهایی نظیر «قرائت دینی»، «قلمرو دین»، «ضرورت دین» و «انتظار بشر از دین» را پدید آورد و از سوی دیگر ریشه در مباحث معرفتشناختی دارد که مباحثی نظیر «منزلتِ شناختی عقل» و «فهم عصری دین»، «نقش هرمنوتیک در فهم متون مقدس» و «ارزش علم جدید» را برانگیخت. همین مناقشه است که وقتی امتداد یابد مباحث سیاسی بر سر مدل حکومتی ولایت فقیه و دموکراسی، معارضات اقتصادی بر سر الگوی اقتصاد بازار آزاد، درگیریها بر سر حدود پوشش و آزادی در جامعه و بسیاری موارد دیگر را به بار میآورد. (نباتیان، 1384، 104) با این همه جای خالی رویکرد «جامعهشناسانه» که منطقاً باید در کانون این منازعه قرار گیرد کاملاً خالیست. مباحثه بر سر حالات و کیفیت حضور دین در جامعه در نسبت با تحول بنیادین جامعه در تمدن غربی از یکسو و بررسی وضعیت انضمامی موجود از سوی دیگر میتواند پروژه های مهمی برای جامعه شناسی نظری و جامعه شناسی تجربی ایرانی محسوب شود.
در چنین شرایطی پرسش اصلی این تحقیق اینجاست که دو فرآیند متعارض «مدرنیزاسیون» و «انقلاب اسلامی» که هریک با قوای مفصلی از نیروهای اجتماعی (اعم از کنشگران یا نهادها) در سطح کلان در حال فعالیت در کشورند، چه وضعیتی را در سطح خرد و فضای فرهنگی نسل جدید پدید آورده است؟ به عبارت دیگر نسل جدید به این سایبان مقدس چگونه مینگرد و محدودهی آنرا تا کجا تصویر میکند؟ آیا دانشجویان هنوز مرجعیتی برای دین بعنوان منبع مشروعیت بخش حوزه های اجتماعی گوناگون قائلند یا در نظام فکری خود این حوزه ها را از دین تخلیه کرده و معنابخشی، قانونگذاری و هنجاربخشی آنها را به عقلانیت، علم یا فرهنگ سکولار مدرن واگذار کردهاند؟
autonomous
ن نکته مهم را نباید فراموش کرد که نگاه تک بعدی و یک جانبه نگری در مباحث کنترل اجتماعی خود دلیلی بر افزایش جرم در جامعه است و بازده موفقیت آمیز نهادهای انتظامی با تکیه بر عوامل متعددی صورت می گیرد و از رویکردهای مختلف می توان مورد بررسی قرار داد همانند مورفولوژی و ریخت شناسی شهرها(دیدگاه جغرافیایی)، رویکردهای مدیریتی ، پیوندهای سیاسی، حرفه ای گرایی در نیروهای انتظامی، آموزش رسانه ای، بهره گیری از فناوری های نوین و … . از دیدگاه جامعه شناختی تکیه بر سرمایه های نهفته در نظام اجتماعی یکی از عوامل اصلی کاهش موارد جرم و احساس امنیت و پایداری آن در نظام اجتماعی است. این که این رویکرد تا چه حد می تواند با توجه به مقتضیات کشور ایران در عمل پیاده شود و آیا اصولا جوابگوی نیاز امنیت می باشد یا خیر، هدف از آغاز انجام پژوهش پیش رو بوده است، بر این اساس توجه جدی به رویکرد جامعه محوری موجب افزایش مشارکت مردم در تامین امنیت اجتماعی خواهد شد و رصد دائمی وضعیت و فعالیت های پلیس باعث افزایش اعتماد عمومی به پلیس و انسجام و همدلی بین مردم و نیروهای انتظامی گشته، سرمایه اجتماعی پلیس را افزایش داده که این امر در نهایت باعث کاهش هزینه های پلیس در تامین امنیت خواهد شد. از این رو پزوهش پیش رو در نظر دارد نگرش شهروندان تهرانی را در ارتباط با مولفه های جامعه محوری نیروهای انتظامی مورد بررسی قرار دهد و به این سوال پاسخ دهد که چرا و چگونه راهبرد جامعه محوری پلیس می تواند امنیت اجتماعی را حفظ و پایدار نماید؟
همان گونه که اشاره شد، آمارها حاکی از بالا بودن احساس ناامنی افراد در نظام اجتماعی ایران دارد به گونه ای که میانگین احساس ناامنی بر اساس برآورد مرکز افکارسنجی ناجا در سال 1384 برابر با 4/59 درصد بوده است که در سال 1385 به 62 درصد و در سال 1386 به 1/65 درصد رسیده که نشان دهنده رشد نگران کننده آن است(مرکز افکار سنجی ناجا،135:1385). ساز مان های پلیسی در ایران نیز ناچار به بهبود عملکرد خود هستند و تغییرات رویکردی کلید حل بازده پایین عملکرد نهادهای برقراری امنیت می باشد، چرا که سنجش عملکرد پلیس، علاوه بر وظایف سنتی مانند کاهش جرم و جنایت، مجازات مجرمان، کاهش ترس و افزایش امنیت فردی، تضمین امنیت در مکان های عمومی، با دستاورهایی دیگری مانند استفاده مناسب از منابع مالی، بهره وری و کارایی، استفاده موثر و مناسب از زور و قدرت، برآوردن تقاضای مراجعه کنندگان و دست یابی به مقبولیت در میان مردم نیز ارزیابی می شوند.
افزون بر موارد فوق، عوامل زیر ضرورت تغییر رویکردی را نمایان می سازد:
استقرار نظم و امنیت، عامل تداوم ساختار اجتماعی است.
اختلال در نظم اجتماعی باعث تضعیف احترام متقابل و هویت اجتماعی می گردد.
امنیت، مهم ترین انگیزه ای است که افراد را به داشتن ارتباطات دوسویه یا چند سویه تشویق می کند.
پیامدهای احساس عدم امنیت هراس، بی قراری و ترس های مبهم عمومی است.
آنجایی که بیشترین جمعیت شهر تهران از استانهای آذری نشین به این شهر مهاجرت کرده اند، لذا تفاهم بین آنها و دیگر قومیتهای ایران در تهران و چگونگی انطباق با آنها مسالهای است که از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. آذریهای تهران بیشتر از سالهای بعد از مشروطه وارد تهران شده و همیشه بیشترین فراوانی مهاجرت به تهران را داشته اند به طوری که فقط 18% مهاجران در سال 1385 از استان آذربایجان شرقی بود و بعد از دیگر استانهای آذری نشین مانند اردبیل، زنجان، همدان، اذربایجان غربی است(همان) و بدون شک تفاوتهای فرهنگی آنان با تهرانیها به طور حتم در چگونگی ارتباط بین این دو فرهنگ مختلف تاثیر خواهد گذاشت. بنابراین ما در این تحقیق بر آن شده ایم تا چگونگی سازگاری و فرایندهای سازگاری آذریهای مهاجر به تهران را بررسی کنیم. البته به دلیل غلبه فرهنگیِ متفاوت با فرهنگ این مهاجران در تهران و با توجه به عدم دسترسی آنان به رسانه و ابزار مستقل که بتواند در راستای بازتولید فرهنگ آنان به صورت پویا به کار بسته شودکه عملا موجب رکود فرهنگی در فضای جدید می شود، منابع هویت ساز فرهنگ مهاجر را ازکار انداخته و موجب می شود فرهنگ مهاجر بیش از پیش در معرض دست شستن از هویت اصلی خود و بازسازی هویتی قرار گیرد. این سازگاری ویا هویت طلبی منفعلانه می تواند آسییب های جدی اجتماعی و روانی در بر داشته و مهاجران را در خطر از دست دادن پیوندهای خود با جامعه بزرگتر و به انزوا کشیده شدن قرار دهد؛ پدیده ای که می توان آنرا در کشورهای توسعه یافته در قالب محله های چینی نشین، سیاه پوست نشین و…دید و متناظر با آن می توان از یکجا نشینی های قومی و سکونت های دسته جمعی در شهرهای بزرگ کشورهای جهان سوم یاد کرد و یا منجر به بحرانهای فردی و یا اجتماعی شود. هر چند که آذریهای تهران به دلیل کثرت جمعیتی بیشتر به انزوای فرهنگی کشیده می شوند تا اجتماعی.
وبه همین دلایل و پیامدهای فردی و اجتماعی است که بررسی هویت و هویت های اجتماعی از دغدغه های اصلی علوم اجتماعی محسوب می شود. اگرچه مباحث مربوط به هویت در آغاز متوجه بحران هویت بود ولی مسیر بعدی آن به سمت بازسازی هویت در جوامع گوناگون کشیده شده است. هویت پیوندهایی را میان افراد و جهانی که در آن زندگی می کنند، ایجاد میکند. هویت چگونگی نگاه من به خودم و نگاه دیگران به من را به یگدیگر ما محق می سازد و هویت عناصر درونی، ذهنی و بیرونی را شامل می شود (WOOD WARD,2004:6-7).
و در واقع وجود بحران هویتی و ازخودبیگانگی فرهنگی نیز از تبعات چگونگی سازگاری مهاجران است که خود را در مشکلات روانی مانند خودکشی ها و یا انزوا و مشکلات اجتماعی مانند افزایش انواع جرم و جنایت نشان میدهد.
لذا موضوع اصلی در این تحقیق بررسی سازگاری مهاجران آذری در تهران است و اینکه چه گروههایی زودتر و راحت تر فرهنگ و هویت غالب در تهران(هویت ملی) را می پذیرند. به عبارتی دیگر چه گروههایی از ارزشها و فرهنگهای خود که همانا فرهنگ آذری در سطح کلان و فرهنگهای محلی و بومی در سطح خرد است، در مقابل فرهنگ غالب در تهران(فرهنگ ملی) مقاومت می کنند و چه گروههایی زودتر آن را می پذیرند؟
تهران به دلیل پایتخت بودن و بالا بودن حساسیتها و کارکردهای سیاسی از اهمیت خاصی برخوردار است لیکن ازکارکردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن نیز به هیچ وجه نمی توان چشم پوشی کرد. جمعیت زیاد و همیشه درحال گسترش که بیشتر از راه مهاجرت به این استان وارد می شوند، لزوم توجه به سبک زندگی، ارزشها و فرهنگی که آمال و آرزوهای مردم در قالب آن طرحریزی می شود، از اولویت بالایی برخوردار است. از این خلال توجه به چگونگی شکلگیری هویت و فرهنگ مهاجران که در سطحی گسترده جامعه تهران را تشکیل می دهند، از اهمیت بیشتری برخوردار است و شناخت ویژگیهای افراد و گروههای ساکن در این استان برای برنامهریزیهای خاص از ضروریات است. همچنین به علت تفاوت ساختار اجتماعی و فرهنگی مناطق گوناگون تهران و پراکندگی فرهنگی موجود در این مناطق ایجاب می کند تا از دیدگاه جامعه شناسی به چگونگی تعامل و سازگاری این فرهنگها با یکدیگر پرداخته شود. که بعضا این ساختارهای اجتماعی-فرهنگی که بیشتر از طریق مهاجرت به تهران ایجاد شده است خود را در فعالیتهای اجتماعی این گروهها نشان میدهد که نشان از عدم انطباق درست با جامعه بزرگ است.
در این رابطه می توان به آمار بالای جرم و جنایت در تهران تحت تاثیر مهاجرت های بی رویه نیز اشاره کرد به طوری که نزدیک به 12 در صد کل جرمهای کشور مربوط به تهران است(پوراحمد، کلانتری، 1381).
اما مهمترین دلیل اهمیت این تحقیق در بعد فرهنگی آن است و جایی که مهاجرت فرهنگ مهاجران را تحت تاثیر و سیطره خود قرار می دهد. در این بین به دلیل سهم بالای آذریها از جمعیت انبوه تهران، لزوم پرداختن به تغییرات حاصل در فرهنگ و هویت آنان را بعد از مهاجرت به تهران اهمیتی افزون می بخشد. چرا که خواه ناخواه جمعیت غیرآذری تهران ناگزیر از تعامل اجتماعی، اقتصادی و به ویژه فرهنگی با آذری ها است و بدیهی است ارزشهای آنان بر نوع رابطه شان تاثیر گذار خواهد بود. و این تاثیر گذاری دوسویه بوده؛ و اگر نتواند روی نقاط مشترک یکدیگر تکیه کنند و یا هردو فرهنگ در مقابل یکدیگر مقاومت کرده و خواهان پذیرش یا سازگاری با دیگری نباشند، می تواند تا حد بحران هویت نیز پیش برود. بحران هویت عبارت است از عدم توانایی فرد در قبول نقشی که جامعه از او انتظار دارد; چون شخصی که فاقد یک هویت متشکل قابل قبولی باشد در طول زندگی با مشکلات بسیار زیادی روبهرو خواهد شد. چنین شخصی در درجه اول از حقیقت وجودی خود و استعداد و توانمندی هایی که دارد، آگاهی لازم ندارد و در درجه دوم، از هدف خلقت و نقشی که در نظام هستی بر عهده اوست بی اطلاع است، در نتیجه از تشخیص شیوه درست ارتباط با دیگران و برخورد با پیشآمدهای حادث در فضای بیگانه و نیز پاسخ به اصلی ترین پرسش های زندگی عاجز می شود. مجموعه این امور در نهایت، او را دچار سردرگمی در اغلب موضعگیری های هویتی-فرهنگی می کند.
باید توجه شود که اگر این بحران هویت با پاسخهای مناسبی با خاستگاههای فرهنگ بومی مواجه نشود، ممکن است جمعیت مهاجر مواجه با بحران هویت در جریان فرهنگ پذیری و بازسازی هویتی خود، در تشخیص هویت اصیل خویش با مشکل مواجه شده و در دام هویتهای فرقهای و کذایی بر ساخته دوران تجددی و مابعد تجددی مانند انواع فرقه ها انحرافی، شیطان پرستی و…گرفتار آید. و پرداختن به هویت های خرده گروهها به ویژه مهاجرین به جای تاکید بر همسان سازی تمام و کمال، می تواند آنها را از دچار شدن به بحرانهایی هویت که خود را در انواع خرده گروههای جرم و بزه کاری ویا اجتماعات آسیب پذیر جوانان و پیوستن به انواع فرقه ها و مسلک های بیگانه و تهی کمک کند. و در واقع احیای هویت های بومی و متنوع می تواند به عنوان سپری در برابر انواع هویت های انحرافی حاصل از جهانی سازی(آمریکایی سازی) که آن نیز در جهت یکرنگ کردن تمام فرهنگها عمل می کند، باشد.
و بنابراین شناخت عوامل این بحرانها که موجبات پذیرش یا رد فرهنگ غالب و انطباق یا عدم انطباق با فرهنگ و ارزشهای جامعه مقصد به ویژه در نسلهای اول مهاجرین برای شناخت فرایندهای بازسازی هویتی در این نسلها و نسلهای بعدی دارای اهمیت فراوان است.
همچنین به این نکته نیز باید اشاره کرد که لزوم وجود تگثرگرایی فرهنگی در جامعه نیز توسط بسیاری از اندیشمندان اجتماعی مورد تاکید قرار می گیرد، بنابراین شناخت نقش سیاسی و اجتماعی جامعه و سیاستهای آن در قبال تقویت و یا نابودی آن نیز دارای اهمیت است چرا که به قول جواد مسکینی(به نقل از نرسیسیانس)” تنوع فرهنگی و زبانی نه تنها تهدیدی برای ملتها نیست بلکه تنوع زبانی و فرهنگی ثروت ملی و باعث غنای فرهنگی کشورهاست” (مسکینی،1390). بنابراین سیاستهای کلان فرهنگی و اجتماعی جامعه مبدا برای جهت دهی به فرهنگ های مهاجران دارای اهمیت فراوان است.
از دیگر ضرورت های این تحقیق این است که نگاهی به کشورهای چند زبانه آشکار می کند که اقلیت های قومی_زبانی غالبا خواستار برابری قومی و زبانی در چارچوب قوانین این کشورها هستند و در صورتی که در چارچوب قوانین موجود امکان برآوردن خواستهای آنها نباشد، به مشکل قومی و اجتماعی و حتی سیاسی تبدیل می شود(مدرسی، 1384). و با توجه به افزایش آگاهی قومی در میان آذریها(نصیبلی، 2006) لزوم پرداختن به این موضوع و نحوه انطباق مهاجرین به تهران و توجه به آرمانهای فرهنگی و ارزشی آنان در فرایند این سازگاری و فرهنگ پذیری از اهمیت زیادی برخوردار است.
همچنین می توان گفت که سیاستگزاریهای ملی و شهری بویژه شهرداری تهران قادر به استفاده از پتانسیل فرهنگ ها و گروه های مهاجر در مدیریت مسایل و معضلات همین گروه ها نبوده اند. انسجام حاصل از نزدیکی هویت این اقوام از توان بسیار بالایی برای ساماندهی و حل مسایل خود برخوردارند. و می تواند سازمانهای مختلف اجتماعی از جمله شهرداری، نیروی انتظامی، شوراهای محلی، سازمانهای فرهنگی و… را برای مدیریت مسایل مختلف از طریق به کار گیری خود آنها و تاکید بر فرهنگ و ارزشهای آنان یاری نماید. بنابرای شناخت نقاط قوت خرده فرهنگها و به ویژه مهاجرین می تواند نهادهای اجتماعی را در مقابله با مسایل مختلف شهری، اجتماعی و فرهنگی یاری کند. و نیز آنها را در سازگاری بهتر و متقابل با فرهنگ اصلی کمک کند.
اهمیت نظری:
یکی از مهمترین ضروریات این تحقیق اندک بودن پژوهشهای مرتبط با فرهنگ پذیری و هویت یابی مهاجران بویژه ترکهای ساکن تهران به عنوان یکی از بزرگترین کنشگران ساکن در جامعه تهران است.
-از دیگر ضروریات این تحقیق لزوم پرداختن به تغییرات حاصل در فرهنگ و هویت ترکهای تهران به دلیل سهم بالای آنان از جمعیت تهران است.
-اهمیت شناخت شدت و حدت فرهنگ پذیری و بازسازی هویتی ترکهای تهران در فرایند سازگاری آنان با فرهنگ غالب برای درک میزان فرهنگ پذیری آنها.
توضیحات بیشتر:[1]برخی نیز این اصطلاح را شکلی از تعامل بین دو یا چند رشته علمی دانشگاهی میدانند که مباحث مربوط به سطح، نوع، هدف و تأثیر این تعامل بسیار گسترده و متنوع است. بعضی از منتقدان مترادفهایی چون «پسا رشتهای»، «ضد رشتهای» یا «فرا رشتهای» را رساتر به مقصود میدانند؛امانمیتوان اصطلاح «میان رشتهای» را با «چند رشتهای» مترادف دانست؛زیرا «چند رشتهای بودن متضمن در کنار هم قرار گرفتن دو یا چند رشته علمی است،همچون تدریس گروهی مدرسان حوزههای مختلف در یک زمینه موضوعی؛درحالی که بین رشتهای بودن مستلزم یکپارچگی و تغییر شکل نظام و حوزه علمی پیشین و ایجاد شکلهای تازهای از دانش است»(رهادوست، 1382 : 195-196).
آنچه در تعاریف مربوط به رویکرد میان رشتهای از ویژگیهای مشترک محسوب میشود،کثرت گرایی روشی و وجود دو یا چند رشته علمی است، البته منظوراز تنوع روش، تنوع مسأله نیست،چرا که محقق با یک مسأله روبروست،اما برای حل آن به ابزارهای رشتههای گوناگون متوسل میشود و ازآنهابهره میگیرد. برای اینکه چنین رویکردی شکل بگیرد به دو یا چند رشتهعلمی نیازاست؛اما این رشتهها تنها در کنار یکدیگر قرار نمیگیرند، بلکه میانآنها تعاملی صورت میگیرد و شکل تازهای از دانش ایجادمیشود.