“
علاوه بر اینها، در ذیل نظریه فرهنگ سیاسی رهیافت نظریه فرهنگی وجود دارد؛ توجه به تنوع فرهنگی درون جوامع، نقطه عزیمت این رهیافت است. در شکلگیری این رهیافت نظریات ماری داگلاس و پژوهشهای آرون و یلداوسکی، ریچارد جی. الیس و مایکل تامپسون مؤثر بوده است. در این میان تأثیرگذاری نظریات داگلاس به ویژه؛ تبیینی که از تنوع فرهنگی درون جوامع به دست می دهد، آشکار است. نظریه داگلاس، به جای توجه به متغیرهای روان شناسانه فردی، بر تمایزات نوع شناسانه بین خردهگروه ها متمرکز است. از نظر داگلاس، خردهگروه ها از طریق دو ضابطه «گروه» و «شبکه» متمایز می شوند. منظور داگلاس از «شبکه»، محدودهای است که در آن رفتار فرد در درون گروه، از نظر اجتماعی، مجاز شمرده می شود. منظور از «گروه»، میزانی که افراد در عضویت گروه خوددرگیر هستند. این دو ضابطه، بنیان تبیین فرهنگی داگلاس از تنوع خردهگروه ها در جامعه است و بر اساس آن چند خرده فرهنگ آرمانی که هر یک نوعی الگوی رفتاری را بازنمایی می کنند، وجود دارد که عبارتند از: برابرطلبی، سرنوشت باوری (تقدیر گرایی)، سلسله مراتبی و فرد گرایی (قیصری و شکوری، ۱۳۸۱).
الگوی رفتاری برابرطلبی، در جوامعی که مرزهای گروهی آن بسیار مستحکم و در عوض قواعد نظمدهنده به رفتار جمعی و فردی در حداقل ممکن است، یافت می شود. در این جوامع توسل به خشم و عصبانیت در منازعات، امری عادی است. وفاق، روش ترجیحی اتخاذ تصمیم داخلی است و تصمیمات وفاق گونه محدوده عمل افراد را تعیین می کند. در الگوی تقدیرگرا، فرد خود را تابع دستورات از پیش تعیین شده میداند. فرد سرنوشت باور، معتقد است که نیروهای بیرونی او را کنترل می کنند. بنابرین در عمل حق انتخاب او بسیار محدود است و این محدودیت حتی نوع و محل کار، زندگی، صرف اوقات، خوراک و پوشاک او را نیز در برمیگیرد. روابط سلسله مراتبی در محیطهایی یافت می شود که مرزهای گروهی که فرد عضو آن است، مستحکم و قواعد محدود کننده رفتار زیاد است. ابزارهایی مانند ارتقای مقام دادن، جابجایی در عرض، تنزل مقام دادن، جابجایی و تعریف دوباره جایگاه فرد، ساز و کارهایی برای حل منازعه در این الگو است. در الگوی فردگرا، افراد از آمیزش با یکدیگر ابا دارند. رفتار آنها تحت ضابطه و الگوی معین و از پیش تعیین شدهای نیست. تمام مرزها در این متن عرفی و قابل مذاکره است. البته این به معنی آزادی بی حد و حصر افراد در این محیط نیست، بلکه افراد درگیر در کنترل دیگران هستند و این خود آزادی آنها را محدود می کند (قیصری و شکوری، ۱۳۸۱).
بر اساس این چهار الگوی فرهنگی، چهار الگوی رفتار سیاسی نیز داریم که هر یک بیانگر خرده فرهنگ سیاسی خاصی هستند. مایکل تامپسون و همکاران او قائل به چنین تعمیمی در عرصه رفتار و نگرشهای سیاسی هستند، بنابرین از نظر آن ها، به جای صحبت از فرهنگ سیاسی واحد باید از فرهنگهای سیاسی در هر جامعه صحبت به میان آورد (قیصری و شکوری، ۱۳۸۱).
به طور کلی همانطور که گفته شد نظریه های کارکردگرا وجود نابرابری را در هر جامعهای امری ضروری میپندارند و تنها در ذیل فرهنگ سیاسی است که بحث از گرایشهای سیاسی متفاوت مطرح می شود. افرادی چون آلموند و وربا بر اساس دستهبندی نگرشهای افراد در چهار جنبه زندگی سیاسی، سه نوع فرهنگ سیاسی محدود، تبعی و مشارکتی را شناسایی میکنند. اینگلهارت نیز عوامل مختلفی نظیر طبقه اجتماعی، احساس امنیت، تأهل، سرمایه اجتماعی، وضعیت شغلی، تحصیلات و سن را عواملی تأثیرگذار در گرایشهای سیاسی افراد و فرهنگ سیاسی معرفی می کند. در رهیافت نظریه فرهنگی نیز تنوع فرهنگی درون جوامع به شکل گیری انواع مختلفی از گرایشها و فرهنگهای سیاسی منجر می شود.
۳-۳-۲ نظریه های مکتب کنش متقابل نمادین
مکتب کنش متقابل نمادین نیز از جمله مکاتبی است که به بررسی گرایشهای افراد و نحوه شکل گیری آن پرداخته است. اگرچه در نظریه کنش متقابل نمادین تنها پایه و بنیانِ نیروهایی نظیر نظام اجتماعی، فرهنگ، پایگاه، نهاد، هنجار اجتماعی و ارزشها، ساخت اجتماعی نیست؛ اما رفتار مردم به عنوان اعضای جامعه، نمایشی از بازی این عوامل یا تأثیر نیروها بر آنهاست. افراد تشکیلدهنده جامعه انسانی، عواملی تلقی میگردند که این نیروها از طریق آنها عمل میکنند و کنش اجتماعی افراد تجلی این عوامل محسوب می شود (توسلی، ۱۳۸۷: ۲۷۴). در این میان نقش مید در شکل گیری مکتب کنش متقابل اجتماعی انکار ناپذیر است. مید مفهوم «خود» را به دو بخش فاعلی و مفعولی تقسیم می کند، تا بین هویت فردی و اجتماعی شخص تمایز قائل شود. «من» فاعلی نمایانگر حساسیت اندام به وجهه نظر دیگران است و «من» مفعولی مجموعه ای سازمانیافته از نظرات متظاهر دیگران است، یعنی وجهه نظرات دیگری، سازمان من مفعولی را تشکیل میدهد. من مفعولی یا اجتماعی، حاصل مجموعه ای از رفتارهای شکل گرفتهای است که فرد آن را آموخته است. بر این اساس من اجتماعی تبلور ارزشها، هنجارها و اخلاقیات جامعه است که مورد پذیرش قرار گرفته است. در واقع من اجتماعی سازوکار همنوایی و کنترل اجتماعی است. بنابرین اگرچه منشأ رفتار«خود» انگیزه و تقلید است لیکن در مراحل بعدی، آگاهی و تفکر در پویش اجتماعی از اهمیت خاصی برخوردار میگردد که در تشکیل خود نقش اساسی را ایفا می کند. پس مفهوم «خود» در یک فرد، تحت تأثیر واکنشهای دیگران نسبت به اوست، اما از برداشت ذهنی خودِ فرد درباره نحوه ارزیابی دیگران نیز متأثر است (توسلی، ۱۳۸۷: ۲۷۵). از اینجاست که مفهوم گروه مرجع مورد توجه قرار میگیرد. در واقع نظریات مرتبط با گروه مرجع نیز در چارچوب نظریات مکتب کنش متقابل نمادین جای میگیرد. در ادامه به ارائه تعریف مختصری از گروه مرجع و نظریات مرتبط با آن خواهیم پرداخت:
“
فرم در حال بارگذاری ...