وبلاگ

توضیح وبلاگ من

تأثیر توجه متمرکز بر خود بر سوگیری حافظه در افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی

   بیان مسله

 

پایان نامه - مقاله - تحقیق

اختلال اضطراب اجتماعی (SAD) یا فوبی اجتماعی، اختلالی رایج و ناراحت کننده­ای است که در اواخر نوجوانی شروع­ و یک دوره­ی مزمن مستمر را باعث می­شود (انجمن روانشناسی آمریکا [APA]، 2000) . از آنجا که افراد با اختلال اضطراب اجتماعی، ترس مداوم و غیر منطقی از ارزیابی منفی عملکرد در شرایط اجتماعی نشان می­دهند، وقتی در چنین شرایطی قرار می­گیرند، بشدت واکنش اضطراب و پریشانی نشان می­دهند (APA). اگرچه در حال حاضر اتفاق نظر بر روی علل اختلال اضطراب اجتماعی وجود ندارد، چندین مدل شناختی پاسخ­هایی به عوامل مزمن آن ارایه داده‏اند (کلارک و ولز، 1995؛ رپی و تیچمن، 1997). مدلهای شناختی عموماً بر این فرض استوار است که افراد با اضطراب اجتماعی در پردازش شناختی سوگیری دارند. سوگیری شناختی یک خطای ذهنی است که معمولاً پیش بینی ناپذیر است. سوگیری شناختی از جهت پایداری حتی پس از آگاهی فرد نسبت به ماهیت موضوع مشابه خطای دیداری است. آگاهی از سوگیری به تنهایی به ادراک صحیح نمی­انجامد و بنابراین، به دشواری می­توان به سوگیری­های شناختی غلبه کرد (ماین  و بونانو، 2001؛ به نقل از نصرتی، خسروی، درویزه و خدابخش، 1389). کلارک و ولز (1995) پیشنهاد کردند وقتی افراد با اضطراب اجتماعی در موقعیت اجتماعی تهدید کننده قرار می­گیرند، انتظارات منفی در مورد عملکردشان فعال می­شود، احتمالأ این انتظارات با ترس بالا و پیامدهای فاجعه انگیز در نشان دادن اضطراب، موجب افزایش حساسیت به تهدید می­شود. حافظه برای رویدادهای زندگی افراد، بخصوص برای وقایعی که با ترس مرتبط هستند یک عامل مهم در رشد و حفظ اضطراب اجتماعی (برای مثال: کودی و تاچمن، 2010؛ مورگان، 2010) و سایر اختلالات اضطرابی مانند اختلال وسواس- اجباری (OCD، برای مثال: رادومسکی و راچمن، 2004) می­باشد. مطالعات نشان می­دهد که افراد اضطراب اجتماعی چهره­های منتقد را نسبت به چهره­های پذیرنده به احتمال بیشتری شناسایی می­کنند (لاندن و اوست، 1996) و سوگیری حافظه به نشانه­های تهدید دارند (اشبوث و رادومسکی، 2001). در پاسخ به ادراک تهدید افراد با اضطراب اجتماعی توجه خود را از مشاهده دیگران به نظارت دقیق خود تغییر داده و به اضطراب درونی مربوط به خود پاسخ می‏دهند. این توجه متمرکز بر خود (SFA) به افزایش آگاهی از اطلاعات درونی اثر می­گذارد، سپس یک باور از تصویر منفی از خود ایجاد شده، و موجب بازنمایی دقیق از خود می­شود (کلارک و ولز، 1995).

 

 

توجه متمرکز بر خود به عنوان هدایت توجه نسبت به محرک­های داخلی مانند انگیختگی فیزیولوژیکی، رفتار، احساسات یا ظاهر خود در یک رویداد اجتماعی تعریف شده است (کلارک و ولز، 1995). اطلاعات توجه متمرکز بر خود ممکن است شامل این باور که خاطرات احساسات گذشته، نگرش­ها یا وقایعی باشد که می­توانند در حال حاضر بر فرد تأثیر گذارند. توجه متمرکز بر خود می‏تواند تأثیرات منفی داشته باشد، زیرا آن توجه را از محیط کاهش می­دهد و اگر محتوای آن افکار منفی باشد، موجب تولید عاطفه منفی می­شود و می­تواند بطور مؤثر توانایی افراد را در حل مسائل کاهش دهد (اینگرم، 1990؛ به نقل از اسپور و استوپا، 2002). مطابق با مدل شناختی، افراد اضطرب اجتماعی به محرک­های داخلی نسبت به محرک­های بیرونی در شرایط ارزیابی اجتماعی، سریع­تر واکنش نشـان می­دهند (مانسل، کلارک و اهلرز ، 2003). تعداد از مطالعـات مقدمـاتی، از نقـش نشانه­های درونی در اضطراب حمایت کرده است. تحقیقات در بررسی­های غیربالینی کنترل شده نشان می‏دهند افراد دچار هراس اجتماعی احتمالاً بیشتر نشانه­های فیزیکی را مانند سرخ شدن، عرق کردن، یا لرزیدن را به عنوان دلیل نشانه­های منفی تشدید اضطراب یا اختلال روانی تفسیر می‏کنند (روث، آنتونی و سوینسون ، 2001).

 

 

بطور تجربی القای توجه متمرکز بر خود از طریق دستورالعمل (وودی، 1996) مؤید این است که افزایش توجه  متمرکز بر خود، موجب افزایش اضطراب در موقعیت­های اجتماعی می­شود و بازخورد کاذب در توجه متمرکز بر خود به احتمال زیاد، افراد با اضطراب اجتماعی بالا را در اینکه اضطراب بیشتری دارند تحت تأثیر قرار می­دهد. بنابراین القای توجه به افزایش احساسات درونی نشان می­دهد که چگونه افراد اضطراب اجتماعی احتمالاً در شرایط اجتماعی نقطه ضعف نشان دهند (وایلد، کلارک، اهلر و مک منیوس، 2008). با این حال مطالعه نشانه­های جسمی می­تواند کمک قابل توجهی برای درک راهبردهای ناسازگارانه­ای باشد که برای حفظ اضطراب اجتماعی کمک می­کند. با توجه به آنچه گفته شد، مطالعات انجام شده نقش سوگیری حافظه و توجه متمرکز بر خود را به طور جداگانه در افراد اضطراب اجتماعی بررسی کرده­اند، با این حال یک مطالعه پس رویدادی به بررسی نقش توجه متمرکز برخود بر سوگیری­های شناختی پرداخته است (استوار، خیر و لطفیان،1386) و نقش علّی توجه متمرکز بر خود بر سوگیری شناختی در افراد اضطراب اجتماعی به طور تجربی بررسی نشده است. بنابراین، پژوهش حاضر توجه متمرکز بر خود بر سوگیری حافظه را به صورت تجربی در افراد اضطراب اجتماعی مطالعه می­نماید.

 

 

1-3   اهمیت و ضرورت پژوهش

 

 

اختلال اضطراب اجتماعی یا فوبی اجتماعی، اختلالی رایج و ناراحت کننده­ای است که در اواخر نوجوانی شروع شده و یک دوره مزمن  و مستمر را باعث می­شود (انجمن روانشناسی آمریکا، 2000). اختلال اضطراب اجتماعی شایع­ترین اختلال اضطرابی شناخته شده در بزرگسالان است (فیورمارک، 2002). مطالعات اپیدمیولوژی  میزان شیوع آن در طول زندگی 9/4% در مردان و 5/9% در زنان نشان داده­اند (ویتچن، استاین و کاسلر، 1999). اگرچه بیشتر افراد با فوبی اجتماعی به طور متوسط بین 10 تا 13 سالگی (برای مثال اتو، پولاک، مکی و همکاران ، 2001 ) گزارش شده است، آن معمولاً تا اواخر نوجوانی و اوایل بلوغ تشخیص داده نمی­شود. علاوه­براین، به دلیل طبیعت این اختلال، افراد فوبی اجتماعی به طور معنی داری دیرتر از سایر بیماران اختلال اضطرابی به دنبال کمک از مراقبت‏های درمانی اولیه، پس از شروع علایم هستند (واگنر، سیلور، مارنان و روین ، 2006).

 

 

اگرچه در حال حاضر اتفاق نظری بر روی علل اختلال اضطراب اجتماعی وجود ندارد، چندین مدل شناختی پاسخ­هایی برای عوامل مزمن آن ارائه داده­اند (برای مثال کلارک و ولز، 1995؛ رپی و هیمبرگ، 1997). مدل­­های شناختی عموماً بر این فرض استوار است که افراد اضطراب اجتماعی در پردازش شناختی سوگیری دارند. ولز و کلارک (1995) پیشنهاد کردند که افراد اضطراب اجتماعی وقتی در یک موقعیت اجتماعی قرار می­گیرند انتظارات منفی در مورد عملکرد فعال ­شده و این انتظارات منفی باعث حساسیت به تهدید می­شود. یکی از ویژگی­های منحصر بفرد این مدل، طرح چندین عملیات مجزای شناختی است که مهم­ترین آن توجه متمرکز بر خود، پیش بینی و پردازش پس رویدادی است. توجه متمرکز بر خود نشانه­های منفی خود را افزایش می­دهد که نه تنها موجب تشدید اضطراب می­شود همچنین موجب سوگیری قضاوت فرد در طول عملکرد موقعیت اجتماعی می­شود.

 

 

   درک رابطه میان اضطراب اجتماعی، سوگیری حافظه و توجه متمرکز بر خود تلویحاتی برای درمان اضطراب اجتماعی دارد، زیرا الگوهای مفهومی برخی افراد با اضطراب اجتماعی را دارای توانمندی­های زیادی برای انجام رفتارهای مناسب درموقعیت­های اجتماعی می­دانند که از انجام آن ناتوان هستند، زیرا می­اندیشند که این توانایی را ندارند. مدل هراس اجتماعی کلارک و ولز (1995)، هم در درک تئوری این اختلال و هم بهبود موفقیت آمیز درمانی آن را تحت تأثیر قرار داده است (کلارک، 2001). تلاش در راستای کاهش توجه متمرکز بر خود به عنوان بخشی از درمان می تواند مؤثر می­باشد. بنابراین مطالعه در مدل کلارک و ولز دارای اهمیت است، برای ارزیابی اینکه آیا توجه متمرکز بر خود می­تواند میانجی ارتباط سوگیری حافظه در افراد با اضطراب اجتماعی باشد نیاز به مطالعه بیشتری دارد.

 

 

 1-4   هدف پژوهش

 

 

  • هدف کلی

 

مطالعه تأثیر افزایش یا کاهش توجه متمرکز بر خود ( به شیوه بازخورد کاذب )، بر سوگیری حافظه به واژه­های دارای بار هیجانی اضطرابی در  افراد دچار اضطراب اجتماعی

 

 

1-4-2                     اهداف جزءی

 

 

    • مطالعه تأثیر توجه متمرکز برخود در زمان واکنش بازشناسی بر سوگیری حافظه به واژه­های دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد با اضطراب اجتماعی

 

    • مطالعه تأثیر توجه متمرکز برخود در سوگیری پاسخ ( )، بر سوگیری حافظه به واژه­های دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد با اضطراب اجتماعی

 

  • مطالعه تأثیر توجه متمرکز برخود در حساسیت پاسخ ( d) بر سوگیری حافظه به واژه­های دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد با اضطراب اجتماعی

 

 

1-5   سوال­های پژوهش

 

 

  • آیا بین گروه افزایش و کاهش توجه متمرکز برخود با گروه کنترل در زمان واکنش بازشناسی به واژه­های دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد دچار اضطراب اجتماعی تفاوت وجود دارد؟

 

2- آیا بین گروه افزایش و کاهش توجه متمرکز برخود با گروه کنترل در سوگیری پاسخ ( ) به واژه­های دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد دچار اضطراب اجتماعی تفاوت وجود دارد؟

 

 

3- آیا بین گروه افزایش و کاهش توجه متمرکز برخود با گروه کنترل در حساسیت پاسخ ( d) به واژه­های دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد دچار اضطراب اجتماعی تفاوت وجود دارد؟

 

 

1-6    تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها

 

 

1-6-1                     تعاریف مفهومی

 

 

    • اضطراب اجتماعی: اضطراب اجتماعی یا فوبی اجتماعی اختلالی رایج و ناراحت کننده­ای است که در اواخر نوجوانی شروع ­شده و یک دوره­ی مزمن و مستمر را باعث می­شود. از آنجا که افراد اختلال اضطراب اجتماعی ترس مداوم و غیر منطقی از ارزیابی منفی در شرایط و عملکرد اجتماعی نشان می‏دهند، وقتی که در چنین شرایطی قرار گرفتند آنها بشدت واکنش اضطراب و پریشانی نشان می‏دهند (APA، 2000).

 

    • توجه متمرکز برخود: توجه متمرکز بر خود به عنوان هدایت توجه نسبت به محرک­های داخلی مانند انگیختگی فیزیولوژیکی، رفتار، احساسات، یا ظاهر فرد در یک رویداد اجتماعی تعریف شده است (کلارک و ولز، 1995).

 

  • سوگیری حافظه: تمایل به ترجیح انواعی خاصی از اطلاعات و چشم­پوشی و انکار انواع دیگری از اطلاعات که در نهایت موجب داوری جانبدارانه می­شود(شولتز، 1990).

     

      • تعاریف عملیاتی

     

      • اضطراب اجتماعی: در این پژوهش میزان اضطراب اجتماعی بر اساس مقیاس هراس اجتماعی کانور و همکاران بدست می­آید سنجیده ­شد.

     

      • توجه متمرکز بر خود: توجه متمرکز بر خود از طریق بازخورد کاذب (القای توجه) با استفاده از ویبراتور مغناطیسی (برای مثال واید و همکاران، 2008) توجه آزمودنی به افزایش (یا کاهش) ضربان قلب، درجه حرارت و رطوبت پوست هدایت شد.

     

    • سوگیری حافظه: سوگیری حافظه از طریق آزمون حافظه که در یک برنامه کامپیوتری طراحی شده است سنجیده شد، آن شامل فهرستی از لغات (مثبت، منفی و خنثی) می­باشد که به شرکت‏کننده ارائه و از شرکت­کننده خواسته می­شد که این فهرست را به خاطر بسپارد. سپس این فهرست با فهرست جدیدی از لغات به شرکت­کننده ارائه می­شد. از شرکت­کننده خواسته می­شد تا بیان کند که کدام یک از لغات را دیده پاسخ«بلی» و کدام یک را قبلا ندیده­اند پاسخ «خیر» دهند. براساس پاسخ شرکت­کننده­ها سه اندازه به­دست می­آید: زمان واکنش، سوگیری پاسخ و حساسیت پاسخ.

 

زمان واکنش: مدت زمان سپری شده(به هزارم ثانیه) پس از ارائه محرک (لغت) و فشار دادن کلید پاسخ. زمان واکنش به وسیله کامپیوتر ثبت می­شد (تقوی، 1382).

 

 

سوگیری پاسخ: این اندازه براساس تئوری تشخیص علامت SDT محاسبه می­شود. منظور از سوگیری پاسخ یا  تمایل شرکت­کننده به گفتن «بله» یا «خیر» صرف­نظر از نوع آزمون می­باشد. سوگیری پاسخ یا نمره  بالا، بیانگر میزان محافظه­کاری شرکت­کننده در قبول بازشناسی محرک­ها می­باشد. برعکس، سوگیری پاسخ یا نمره  پایین، بیانگر پذیرش سهل­گیرانه در بازشناسی محرک­ها است. به عبارت دیگر، شرکت­کننده­ای که در این­گونه آزمون­ها بیشتر تمایل به ارائه پاسخ «خیر» دارد؛ آزمودنی محافظه­کار است و چنین شرکت­کننده­ای نمره   بالا دارد. در مقابل شرکت­کننده­ای که بیشتر تمایل به ارائه پاسخ «بلی» و تمایل به حدس زدن دارد، شرکت­کنندهای سهل­گیر است و چنین شرکت کننده­ای نمره   پایین دارد (تقوی، 1382).

 

 

حساسیت پاسخ: حساسیت پاسخ به میزان قدرت تمیز آزمودنی برای محرک­های قدیم از محرک‏های جدید است. d یا قدرت تمیز بالا، بیانگر حساسیت یا توانایی بالای آزمودنی در جداسازی محرک­های قدیمی از محرک­های جدید است. آزمودنی که قادر است، پاسخ مناسب بدهد، d بالا دارد. چنین فردی قادر است هرگاه که محرک اصلی را می­بیند، با پاسخ «بله» و هرگاه که محرک نامربوط را می­بیند، با پاسخ «خیر» نشان دهد که قادر به تمیز محرک­های جدید و قدیم از یکدیگر است ­­­(تقوی،


فرم در حال بارگذاری ...

تبیین اهمال­ کاری تحصیلی دانش ­آموزان دبیرستانی بر اساس ویژگی­های شخصیتی و سبک‌های فرزند­پروری

­کاری از عوامل گوناگونی مانند اعتمادبه‌نفس پایین، نداشتن طرح یا برنامه­ریزی، بی‌نظمی و عدم توانایی در مدیریت زمان، ترس از عدم موفقیت، اضطراب و افسردگی ناشی می­گردد (سواری، 1390). کوستا و مک­کری (1992) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که بین اهمال‌کاری و ابعاد مدل پنج عاملی شخصیت رابطه وجود دارد؛ بنابراین شخصیت و ویژگی‏های شخصیتی می­تواند یکی از عوامل اصلی بروز اهمال‏کاری تحصیلی باشد.

 

شخصیت را می­توانیم به‌عنوان جمع کل راه­هایی بدانیم که یک نفر بدان وسیله در برابر دیگران از خود واکنش نشان می­دهد، یا روابط متقابل ایجاد می­کند. عوامل تعیین­کننده­ی شخصیت می‌تواند ارث، محیط و موقعیت باشد؛ اما افراد به فراخور سه عامل یادشده دارای ویژگی­های شخصیتی متفاوتی هستند (رابینز، 2002، نقل از قدم­پور و همکاران، 1390). به دلیل کثرت این ویژگی­ها و عدم توانایی در سنجش آن‌ها به‌طور کامل، یک مدل بر پایه پنج عامل اصلی شخصیتی طراحی گردید و به مدل پنج عاملی شخصیت مشهور شد. اساس مدل پنج عاملی بر مؤلفه­های وظیفه‌شناسی، گشودگی نسبت به پذیرش تجربه، تطابق‏پذیری یا خوشایندی، برون­گرایی و روان­رنجوری قرار داده شد (کاستا و مک­کری، 1992). ویژگی­های شخصیتی در حقیقت، به‌عنوان محرک­های خلق‌وخو، برای دستیابی به هدف تلقی می­شوند. به این معنا که این خصوصیات انسان را مستعد انجام رفتارهای مختلف در موقعیت‌های خاص می‏نماید (کالیگوری، 2000). برخی از روانشناسان بر این باورند که عملکرد والدین بر شکل­گیری افکار، رفتار و هیجانات کودکان تأثیر معناداری دارد. بوری و گانتی (2008) معتقدند که عملکرد والدین سبب ایجاد و گسترش مدل­هایی در درون سازمان شناختی فرد به نام طرحواره می­شود. این طرحواره­ها در زندگی فرد به‌عنوان عدسی­هایی عمل می‏کنند که تفسیر، انتخاب و ارزیابی فرد از تجارب وی را شکل می­دهند.

 

 

خانواده اولین و بیش‌ترین تأثیر را بر فرایند ساخت هویت فرهنگی – اجتماعی انسان و چگونگی ساخت شخصیت را بر عهده دارد. با توجه به اینکه خانواده­ها از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باهم تفاوت بسیار دارند و نیز فضای حاکم بر خانواده و نوع رابطه‏ی والدین با فرزندان که به اشکال آزادی، استبدادی یا دموکراسی می­باشد؛ نگرش­ها، تصورات و رفتار خانواده­ها بیش‌ترین تأثیر را بر هویت فرهنگی – اجتماعی فرزندان دارد (منادی، 1384)؛ بنابراین هر خانواده­ای شیوه­های خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به‌کار می­گیرد این شیوه­ها که شیوه‌های فرزندپروری نامیده می‏شوند متأثر از عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‏باشد (هاردی، پاور و جی دایک، 1993).

 

شیوه‏های فرزندپروری یک عامل تعیین‌کننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیب‏شناسی روانی و رشد تحصیلی فرزندان دارد. بحث در مورد هر یک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرش‌ها، رفتارها و شیوه‏های فرزندپروری تقریباً غیرممکن است (هاردی، پاور و جی دایک، 1993)؛ بنابراین خانواده و شیوه­های فرزندپروری نیز می­تواند اهمال­کاری دانش­آموزان را تحت تأثیر قرار دهد.

 

 

با توجه به وجود پدیده اهمال­کاری و رشد روزافزون آن در بین دانش­آموزان در پژوهش حاضر پژوهشگر به دنبال تبیین عوامل تأثیرگذار این مسئله‌ بود؛ بنابراین آنچه در این پژوهش مطرح شد این بود که آیا اهمال‌کاری تحصیلی که یکی از عوامل مهم ضعف عملکرد دانش‌آموزان است، می‌تواند ناشی از شیوه‌های فرزندپروری والدین و ویژگی­های شخصیتی دانش‌آموزان باشد؟ بنابراین در پژوهش حاضر ما به دنبال پاسخگویی به این سؤال بودیم که آیا ویژگی‏های شخصیتی آزمودنی­ها و سبک­های فرزند­پروری والدین درصد معنی­داری از واریانس اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان را تبیین می­کند؟

 

 

3-1) اهمیت و ضرورت انجام پژوهش

 

 

در سال‌های اخیر، اهمال­کاری میلیون­ها نفر را تحت تأثیر قرار داده و از مشکلات گریبان­گیری است که معمولاً بر عملکرد افراد تأثیر می­گذارد. اهمال‌کاری در بعد عملکرد تحصیلی یک مشکل رایج در میان یادگیران است و از مهم­ترین علل شکست یا فقدان موفقیت فراگیران در یادگیری و دست­یابی به برنامه­های پیشرفت تحصیلی است. تقریباً یک چهارم دانشجویان گزارش می­دهند که مکرراً درجه­ای از اهمال‌کاری را تجربه می­کنند که برای آن­ها ایجاد استرس می­کند و این امر عملکرد آموزشی ضعیف آن­ها را موجب می‏شود (بالکیس و دورو، 2009). اهمال­کاری به­ویژه در بلندمدت سلامت جسمانی و روانی فرد را تهدید و صدمات اقتصادی و اجتماعی را به همراه دارد (استیل، 2007). اهمال­کاری پیامد­های مهم عینی (مانند از دست دادن ضرب‌الاجل‌ها، فرصت­ها، درآمد، زمان) و عاطفی (مانند تضعیف روحیه، افزایش استرس و اضطراب، ترس و عصبانیت و انگیزه پایین) در فراگیران به وجود می­آورد (ون­ ویک، 2004)؛ بنابراین با توجه به تأثیر رفتار اهمال­کاری بر جنبه‌های شخصیتی، تحصیلی، اجتماعی و اقتصادی فرد و جامعه، اهمیت و ضرورت بررسی بیشتر این رفتار روشن می­گردد.

 

بحث در مورد هر یک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرش‌ها، رفتارها و شیوه‏های فرزندپروری تقریباً غیرممکن است (هاردی، پاور و جی دایک، 1993). ازجمله متغیرهایی که اهمال­کاری را تحت تأثیر قرار می­دهند ویژگی­های شخصیتی و سبک­های فررزند­پروری است. شیوه‏های فرزندپروری یک عامل تعیین‌کننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیب‏شناسی روانی و رشد تحصیلی فرزندان دارد؛ بنابراین با توجه به اینکه شیوه­های فرزندپروری والدین، نحوه تربیت والدین را به کودکان منتقل می­کنند، آگاهی یافتن از سبک فرزند‏پروری والدین می‏تواند عامل پیش‏بینی­کننده­ای برای شکل­گیری ویژگی­های شخصیتی در دانش­آموزان باشد.

 

 

اهمال‌کاری تحصیلی ازجمله عوامل منفی مرتبط با تحصیل است که به نظر می‌رسد شناسایی بسترهای زمینه‌ساز آن حائز اهمیت است. ازآنجایی‌که یکی از منابع مهم پی بردن به چرایی مشکلات دانش­آموزان اهمال­کاری تحصیلی است، نتایج پژوهش حاضر می­تواند برای سیاست‏گذاران تعلیم و تربیت، متصدیان آموزش‌وپرورش و معلمان برای پی­بردن به عوامل تأثیر‏گذار بر پدیده اهمال­کاری دانش‏آموزان مفید باشد. لذا نتایج این پژوهش می­تواند دریافتن راهکارهای مناسب برای مقابله با اهمال­کاری دانش‏آموزان مسمر­ثمر باشد. این پژوهش ضرورت بازشناسی نقش ویژگی­های شخصیتی دانش­آموزان و سبک‏های فرزندپروری والدین در اهمال‌کاری تحصیلی را مورد تأکید قرار می‏دهد و تلویحات آن برای بهبود اهمال­کاری دانش‌آموزان موردنظر است.

 

 

4-1) اهداف پژوهش

 

 

1-4-1) اهداف اصلی

 

 

1- نقش ویژگی­های شخصیتی در تبیین واریانس اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

2- نقش سبک­های فرزند­پروری والدین در تبیین واریانس اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

2-4-1) اهداف فرعی

پایان نامه - مقاله - تحقیق

 

1- رابطه­ی بین ویژگی شخصیتی برون­گرایی با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

2- رابطه­ی بین ویژگی شخصیتی روان­رنجوری با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

3- رابطه­ی بین ویژگی شخصیتی گشودگی با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

4- رابطه‌ی بین ویژگی شخصیتی مقبولیت با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

5- رابطه­ی بین ویژگی شخصیتی وظیفه­شناسی با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

6- رابطه­ی بین سبک فرزند­پروری مقتدرانه والدین با اهمال­کاری تحصیلی دانش-آموزان

 

 

7- رابطه­ی بین سبک فرزند­پروری مستبدانه والدین با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

8- رابطه­ی بین سبک فرزند­پروری سهل­گیرانه والدین با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

9- رابطه بین سبک فرزندپروری مسامحه­کار والدین با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان

 

 

5-1) فرضیه­های پژوهش

 

 

1-5-1) فرضیه­های اصلی

 

 

1- ویژگی­های شخصیتی سهم معنی­داری از واریانس اهمال­کاری دانش­آموزان را تبیین می­کنند.

 

 

2- سبک­های فرزند­پروری والدین در اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان تفاوت ایجاد می­کند.

 

 

2-5-1) فرضیه­های فرعی

 

 

1- بین عامل برون­گرایی با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان رابطه­ی منفی وجود دارد.

 

 

2- بین عامل روان­رنجور­خویی با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان رابطه­ی مثبت وجود دارد.

 

 

3- بین عامل گشودگی با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان رابطه­ی منفی وجود دارد.

 

 

4- بین عامل مقبولیت با اهمال­کاری تحصیلی دانش‌آموزان رابطه­ی منفی وجود دارد.

 

 

5- بین عامل وظیفه‌شناسی با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان رابطه­ی منفی وجود دارد.

 

 

6- بین سبک فرزندپروری مستبدانه والدین با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان رابطه­ی مثبت وجود دارد.

 

 

7- بین سبک فرزندپروری مقتدرانه والدین با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان رابطه­ی منفی وجود دارد.

 

 

8- بین سبک فرزندپروری سهل­گیرانه والدین با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان رابطه­ی مثبت وجود دارد.

 

 

9- بین سبک فرزندپروری مسامحه­کار والدین با اهمال­کاری تحصیلی دانش­آموزان رابطه مثبت وجود دارد.

 

 

6-1) متغیرهای پژوهش

 

 

متغیر ملاک: اهمال‌کاری تحصیلی

 

 

متغیرهای پیش­بین: سبک فرزند­پروری والدین و ویژگی‌های شخصیتی

 

 

7-1) تعاریف متغیرها

 

 

1-7-1) تعاریف مفهومی

 

 

اهمال‌کاری تحصیلی: تمایل غالب و همیشگی بعضی از دانش­آموزان برای به تعویق انداختن فعالیت­های تحصیلی و سهل­انگاری در انجام آن‌ها (نینان، 2008).

 

 

شخصیت: مجموعه­ای از ویژگی­های نسبتاً پایدار و بی­همتا می­باشد که ممکن است در موقعیت­های مختلف تغییر کند؛ که پنج عامل آن عبارت­اند از برون­گرایی، روان­رنجو­رخویی، گشودگی، مقبولیت و وظیفه‌شناسی (پروین و جان، 2000، ترجمه جوادی و کدیور، 1381).

 

 

 

سبک­های فرزند­پروری: هر خانواده شیوه­های خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به‌کار می­برد، این شیوه­های خاص همان سبک­های فرزند­پروری خانواده هستند (هاردی و همکاران، 1993).

 

 

2-7-1) تعاریف عملیاتی

 

 

اهمال‌کاری تحصیلی: نمره­ای که آزمودنی‌ها از پرسشنامه­ی اهمال‌کاری تحصیلی سولومون و راث بلوم (1984) به‌دست می‌آورند.

 

 

ویژگی‌های شخصیت: نمره­ای که آزمودنی‌ها از پرسشنامه ویژگی‌های شخصیت فارسی فرم کوتاه (50 سؤالی) گلدبرگ (1999) به‌دست می‏آورد.

 

 

سبک­های فرزند­پروری: نمره­ای که آزمودنی‌ها در پرسشنامه (77 سؤالی) سبک­های فرزند­پروری ساخته‌شده توسط نقاشیان (1358)، بر اساس کار شیفر، به‌دست می­آورند.


فرم در حال بارگذاری ...

تعیین ساختار عاملی مقیاس آمادگی برای بی حوصلگی در دانشجویان ایرانی

گوردن و همکاران (1997) یک راه­حلچهار عاملی را مطرح کردند که به ­طور قابل ملاحظه­ای از عوامل وودانویچ و کاس(1990) متفاوت بودند. این چهار عامل عبارت بودند از: نیازهای نامشخص ناتوانی در خودتنظیمی، فقدان خلاقیت، و بی قراری در مهار.

 

 

وودانویچ (2003) در یک مقاله مروری بیان کرده­است که عموماً بین دو تا پنج عامل با استفاده از مقیاس آمادگی بی­حوصلگی استخراج می­شود اما دو عامل که  بطور نسبتاً ثابتی در هر تحلیل عاملی تکرار شده­ تحریک بیرونی و تحریک درونی است. این فرض توسط وودانویچ (2005) با استفاده از تحلیل عاملی تأییدی (دو عامل تحریک بیرونی وتحریک درونی) به گونه معتبری تأیید شد. بررسی نیل (2006) نیز بی­حوصلگی را فقط به عنوان تحریک بیرونی و درونی ارزیابی کرده­ است.

 

 

آنچه مسلم است، نظریه ها و مدل های بی­حوصلگی، ساختار آن را متشکل از عوامل و مؤلفه­های مختلفی می‎دانند. این مؤلفه­ها گاهی به عوامل درونی و شخصیتی (فارمر و ساندبرگ، 1986؛ وودانویچ، 2003؛ ملتون و شالن برگ، 2007) وگاهی نیز به شرایط اجتماعی و زمینه­های فرهنگی (لارسن وریچاردز، 1991؛ وگنر، آلن، فیشر، چیکوب وید، لمبارد و کینگ؛  2008) مربوط می­شوند.

 

به نظر می­رسد فرهنگ به واسطه­ی تضاد بین انتظارات و فرصت­های واقعی برای تحریک، تضاد بین نقش­های فرهنگی و حد و مرزها با تلاش­ها و تمایلات خود مختار فردی برای رفتار مناسب بر احساس بی­حوصلگی مؤثر باشد. بعضی از اثرات فردی-فرهنگی بیانگر آن است که احتمالا” در جوامع صنعتی، تحصیل کرده و ثروتمند بی­حوصلگی بیشتر بروز می­کند، به­طوری که در اروپا «بیماری سلطنتی» نامیده می­شود. اما این پدیده در همه گروههای ثروتمند، متوسط و فقیر بروز می­کند. این امکان می­رود در جوامع سنتی و جمعی در مقایسه با جوامع فردگرا سبک زندگی کمتر مفرح و جذاب باشد، بنابراین بی­حوصلگی نیز ممکن است بالا باشد (ساندبرگ و همکاران، 1988). شیلک (2008) نیز در یک مقاله مروری با عنوان بی­حوصلگی در روستاهای مصر بیان می کند که بی­حوصلگی از محرومیت نشأت می­گیرد نه از اشباع . علی­رغم آرامش، ریتم یکنواخت و قابل پیش­بینی ، برانگیختگی و شگفت­انگیزیپایین باعث شده که زندگی روستایی فی­نفسه یکنواخت و در نتیجه بی­حوصلگی بالا باشد (شیلک، 2008).

 

 

وجود این­گونه تفاوتها و تناقض­ها استنباط یک ساختار عاملی واحد و منسجم از بی‎حوصلگی را با دشواری مواجه ساخته و از این­رو، امکان تدوین برنامه‎ای برای مداخله‎های روان‎شناختی، آموزشی و مانند آن را، مشکل ساخته است. با توجه به تفاوتها و در برخی مواقع تناقض­­های موجود در عوامل تشکیل‎دهنده سازه بی‎حوصلگی، به‎ویژه متأثر بودن آن از شرایط و زمینه‎های فرهنگی و اجتماعی می‎توان این مسأله را مطرح کرد که با در نظر گرفتن تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و خانوادگی در دانشجویان ایرانی، ساختار عاملی بی­حوصلگی در این افراد چگونه است و تا چه اندازه با ساختارهای  موجود همخوانی یا تفاوت دارد ؟

 

 

از سویی، براساس مطالعات انجام شده شرایط مختلفی می­تواند به بروز بی­حوصلگی منجر شود. بعضی از پیش­بینی کننده­های بی­حوصلگی که در مطالعات مختلف تأیید شده اند عبارتند از: 1- پیش بینی کننده های تحصیلی (شامل تکالیف زیاد، محیط تحصیلی نامناسب و رابطه­ی خصمانه معلمین و دانش آموزان) (هیلی،1984 به نقل از مارتین، 2006؛ رابینسون، 1975به نقل از لارسن و ریجاردز 1991؛ تادمن، 2008). 2- پیش بینی کننده های روانی: مهمترین پیش بینی کننده های روانی بی­حوصلگی بی­معنایی و بی­هدفی در زندگی است (ملتون و شالن برگ ، 2007؛ شلی، فالمن کیم بلی، مرسر، آدرینی، ایس وود، جان و ایس وود؛ 2009). سایر پیش­بینی کننده های روانی شامل:  بی لذتی، بی­احساسی، از خودبیگانگی، افسردگی، ناامیدی، تنهایی، خوداگاهی منفی و خصومت هستند (فارمر و ساند برگ، 1986؛ احمد،1990 به نقل از گلدبرگ 2008؛ سب و وودانویچ، 1998؛ گلدبرگ، 2008). 3-  پیش بینی کننده های شناختی: مشکل در حفظ توجه، مهارتهای شناختی ناکارآمد (کزیکزنت میهالی، 1975؛ هامیلتون و همکاران، 1984؛ چیین، کرایره و سمیلک، 2006؛ ماریون­مارتین و همکاران، 2006؛ ایس وود و همکاران؛ 2007؛ به نقل از گلدبرگ، 2008)، توانایی ذهنی بالا ( تاکرای، 1981) 4- پیش بینی کننده های شخصیتی (شامل جهت گیری انگیزشی بیرونی و جستجوی حسی)  زاکرمن، 1979 به نقل از گلدبرگ، 2008؛ باربالت، 2000؛ لین و همکاران، 2006؛ بینما، 2004؛ مک دونالد، 2002؛ ملتون و شالن برگ، 2007؛ پتیفورد و همکاران، 2007؛ کزیکزنت میهالی، 1975؛ هامیلتون و همکاران ،1984 به نقل از گلدبرگ 2008؛ وودانویچ، 2003).

 

پایان نامه - مقاله - تحقیق

چنانکه بیان شد صاحب­­نظران مختلف عوامل و پیش‎بینی کننده­های متفاوتی را برای ایجاد و بروز بی­حوصلگی معرفی کرده‎اند که می‎توان آنها را متأثر از شرایط فرهنگی و اجتماعی دانست. برای نمونه تحصیل (به عنوان یکی از پیش­بینی کننده­های بی­حوصلگی) در کشور ایران به لحاظ روش و شرایط با بسیاری از کشورها متفاوت است (معدن­دار آرانی، عباسی، 1386)، از این­ رو، انتظار می‎رود میزان تأثیر آن بر بی­حوصلگی نیز متفاوت باشد.

 

 

بطور کلی با توجه به موارد ذکر شده  و نقش بی­حوصلگی در تعاملات اجتماعی و بزهکاری و اعتیاد (پتیفورد، 2007)، پیشرفت تحصیلی (تادمن، 2008) و نقش کلیدی آن در اختلال­های روانشناختی (فارمر و ساندبرگ، 1986؛  وودانویچ، 2003) این مطالعه با هدف پاسخگویی به سؤالات زیر طراحی شده­است: 1- مؤلفه های بی­حوصلگی در دانشجویان ایرانی کدامند؟ 2-  بی حوصلگی درچه موقعیت­ها، شرایط و حالاتی بروز می­کند؟ به عبارت دیگر پیش بینی­کننده­های بی­حوصلگی در دانشجویان ایرانی کدامند؟

 

 

1-3 اهمیت وضرورت پژوهش

 

 

شواهد تجربی نشان می دهند که بی­حوصلگی امر شایعی است. منابع پژوهشی از سال 1960 تا 1980 نشان می دهند که بین 018/0 تا 050/0 افراد بی­حوصله هستند. در یک زمینه­یابی که اخیراً انجام شده است نشان می دهد که 051/0 از نوجوانان 19-12 سال به آسانی بی­حوصله می­­شوند (تادمن، 2008).

 

 

بیشتر ادبیات مربوط به بی­حوصلگی و آمادگی برای بی­حوصلگی بر عوارض و پیامدهای بی­حوصلگی متمرکز شده اند (نیل، 2006). به عنوان مثال سامرز و وودوانویچ (2000) گزارش کردند که نمرات بالا در مقیاس بی­حوصلگی با پیامدهای منفی فیزیولوژیکی و روانی همراه است. هرچند پژوهش­ها بیشتر بر اثرات منفی بی­حوصلگی در محیط­های خاصی از قبیل محیط کار و تحصیل تاکید کرده­اند (نیل،2006)؛ اما عوارض و پیامدهای بی­حوصلگی در زمینه های مختلفی وجود دارد که می­توان به موارد زیر اشاره کرد: در آموزش و پرورش با افت تحصیلی و پیشرفت تحصیلی پایین (تادمن، 2008)، وقت گذرانی (ایروینگ و پارکر- جنکیز، 1995؛ به نقل از کلدبرگ، 2008)، ترک تحصیل (رابینسون،1975؛ به نقل از لارسن و ریچاردز، 1991) نارضایتی از مدرسه (جیسن، 1977؛ به نقل از وات و وودانویچ، 1999) و نافرمانی (سرکشی) (لارسن و ریچاردز، 1991) ارتباط دارد. در حیطه سازمانی-  صنعتی با نارضایتی شغلی (او هنلون، 1981؛ به نقل از لارسن و ریچاردز، 1991) خسارت های مالی (دروری، 1982؛ به نقل از لارسن و ریچاردز، 1991) و افزایش دامنه حوادث و تصادفات  (برانتون، 1970؛ به نقل از وات و وودانویچ، 1999) ارتباط دارد.

 

 

در زمینه های بالینی ارتباط مثبت و معناداری بین بی­حوصلگی با افسردگی، اضطراب، ناامیدی، تنهایی، خصومت (فارمر و ساندبرگ، 1986)، نارسیسم آشکار و پنهان (وینک و دوناهیو،1997) و اختلال شخصیت مرزی (جیمز، برلویز و ورکر، 1996؛ به نقل از نیل، 2006) گزارش شده است. همین طور، بین بی حوصلگی و خودشکوفایی (مک لود و وودانویچ، 1991)، داشتن هدف در زندگی (وینستین، زاگی ، کلین تاوز، 1995؛ ملتون و شالن برگ، 2007) ارتباط منفی و معنی دار وجود دارد.

 

 

در خصوص سوء مصرف مواد، مطالعات بر نقش تعیین کننده بی­حوصلگی بر سوء مصرف مواد تأکید دارد (جانسن و او میلی، 1986). ارتباط مثبت بی حوصلگی و وابستگی به نیکوتین نیز تأیید شده است (مک اوین، مک روبی؛ 2008). همچنین به تأثیر آن بر قمار بازی پاتولوژیک (بلاس زاکی ناسکی ، مک کوناکی و فران کووا؛ 1990) اشاره شده است.

 

 

این مفهوم مانند استرس می‎تواند ارتباط مفیدی بین ویژگی­های محیطی و عوامل زمینه­ای شخصی برقرار می کند. با توجه به عوارض زیاد بی­حوصلگی و مطالعات اندکی که در ایران انجام گرفته است و عدم انجام این مطالعه در دانشجویان ایرانی، انجام این مطالعه می تواند نتایج ارزشمند نظری و درک بهتر و معتبری از این پدیده در ایران بدست دهد و به عنوان یک مفهوم جدید در حیطه روانشناسی در ایران زمینه ساز پژوهش های متعددی گردد. با شناخت این مفهوم و شناخت راههای مقابله با آن می­توان از تأثیر آن بر برخی رفتارهای نابهنجار دانشجویان نظیر گرایش به مواد مخدر، ترک تحصیل، اختلالهای روانی آگاه شد و راههای مناسب جهت کاهش آن ارائه داد.

 

 

1-4 اهداف کلی و اختصاصی پژوهش

 

 

1-4-1 هدف کلی

 

 

1- تعیین ساختار عاملی مقیاس آمادگی برای بی­حوصلگی در دانشجویان ایرانی، و تعیین نقش هیجان خواهی، خشم و پرخاشگری، معنا و هدف در زندگی و انگیزش تحصیلی در آمادگی دانشجویان برای بی حوصلگی.

 

 

1-4-2 اهداف اختصاصی

 

 

1-تعیین تفاوت دختران و پسران در میزان آمادگی برای بی حوصلگی

 

 

2-مقایسه میزان آمادگی برای بی­حوصلگی بر حسب رشته تحصیلی

 

 

3-مقایسه میزان آمادگی برای بی حوصلگی بر حسب مقطع تحصیلی

 

 

1-5 سؤالات پژوهش

 

 

1- مؤلفه های آمادگی برای بی­حوصلگی در دانشجویان ایرانی کدامند؟

 

 

2- آیا هیجان خواهی، خشم و پرخاشگری، معنا و هدف در زندگی و انگیزش تحصیلی می توانند آمادگی برای بی­حوصلگی را در دانشجویان ایرانی پیش بینی کنند؟

 

 

3- آیا ماجراجویی و هیجان زدگی، تجربه جویی، بازداری زدایی و حساسیت نسبت به یکنواختی و ملال می توانند آمادگی برای بی­حوصلگی را در دانشجویان ایرانی پیش بینی کنند؟

 

 

4- آیا پرخاشگری کلامی، پرخاشگری بدنی، خشم و بدگمانی می توانند آمادگی برای بی­حوصلگی را در دانشجویان ایرانی پیش بینی کنند؟

 

 

5- آیا انگیزش درونی و بیرونی می توانند آمادگی برای بی­حوصلگی را در دانشجویان ایرانی پیش بینی کنند؟


فرم در حال بارگذاری ...

تعیین میزان رفتارهای پرخاشگرانه و نقش سبک­های فرزندپروری و مهارت­های اجتماعی در پرخاشگری دانش­آموزان دختر وپسرپایه­های چهارم و پنجم ابتدایی

ر پژوهشگران، نخستین طلیعه رفتار پرخاشگرانه، بازشناسی خشم در چهره افراد است که توانایی تشخیص آن از سه ماهگی در اطفال بوجود می­آید. مرحله بعدی، ابراز خشم در واکنش به ناکامی است. که از نیمه دوم سال اول زندگی آغاز می­شود. الگوهای رفتاری پرخاشگری به هنگام تعارض با همسالان و بزرگسالان در سال­های دوّم و سوّم زندگی شکل می­گیرد و در غالب بدعنقی و اعمال زور مثل زدن، هل دادن، لگدزدن بروز می­کنند (کراهه،1390).

 

 

پژوهش­های تحولی نشان می­دهند که تفاوت­های جنسی در رفتار پرخاشگرانه در سنین پایین، از حدود 2 ـ 3 سالگی بروز می­کند و پسران پرخاشگرتر از دختران می­شوند. پسرها اغلب بیشتر از دخترها پرخاشگری فیزیکی از خود نشان می­دهند، امّا دخترها بیشتر به پرخاشگری کلامی(ناسزاگویی، بددهنی) و پرخاشگری رابطه­ای متوسل می­شوند (کوی و داج؛ مکوبی؛ کریک و گرات پیتر؛ به نقل از کراهه، 1390).

 

 

در سبب­شناسی پرخاشگری، گلدشتاین، کراستر و گارفیلد (1988) مطرح کردند که رفتار پرخاشگرانه یک زنجیره رفتاری است علّت واحدی ندارد و مجموعه ای از عوامل در پیدایش آن مؤثر هستند، به‌طوری‌که‌ از عوامل ژنتیکی گرفته تا عوامل اجتماعی و روانی مطرح را نموده اند. ازجمله، در زمینه مسائل ژنتیکی راشتون و  همکاران (1985؛ نقل از ناظر، بیرشک و جلیلی، 1379). نشان دادند که میزان پرخاشگری در دوقلوهای یک تخمکی بیشتر از دوقلوهای دوتخمکی است.

 

 

در زمینه مسائل اجتماعی برخی محقّقان  نیز مشکل کودک و نوجوان پرخاشگر را نداشتن کنترل کلام درونی بر روی رفتارها می‌دانند؛ لذا آموزش خویشتن‌داری یا خودآموزی کلامی یا به‌عبارتی خودکنترلی را پیشنهاد می­دهند(کنراد و همن[13] 1985). به اعتقاد صاحب­نظران فوق هر انسانی قبل از هر عمل فکر می کند، تدبیری می اندیشد و در ذهن خود مسئله را تجزیه و تحلیل می­کنند، سپس دست به عمل می­زند. این محقّقان معتقدند که کودکان پرخاشگر تا حدّ زیادی تکانشی هستند؛ یعنی قبل از عمل تفکر ندارند یا کلام درونی که اعمال آشکار آن‌ها را هدایت نماید ندارند، لذا بدون خویشتن‌داری و برنامه ریزی قبلی دست به عمل می­زنند. به همین خاطر در درمان سعی می­شود کنترل کلام درونی بر روی رفتار آشکارا افزایش یابد تا از این طریق جلوی اعمال ناشایست گرفته شود(کنرادو همن؛1985).

 

پایان نامه - مقاله - تحقیق

 

بعضی از محقّقین نیز مشکل کودک و نوجوان پرخاشگر را نداشتن مجموع مهارت­های اجتماعی لازم در شرایط بحرانی می­دانند، لذا آموزش مهارت­های اجتماعی مورد نیاز را توصیه می­کنند. ازجمله سیورد و سیپواک (1980؛ عطاری، شهنی ییلاق، کوچکی، بشلیده1384)؛ در مرکز بهداشت روان در فیلادلفیا چنین مطرح کرده­اند که بسیاری از مشکلات مربوط به ناسازگاری رفتاری که کودکان با آن روبرو هستند احتمالا تاحدودی نتیجه کمبود مهارت­های شناختی-اجتماعی در حلّ مسائل بین اشخاص است. بدین معنا که کودکان پرخاشگر یا تکانشی یا کودکانی که از دیگران ترس بسیار دارند ممکن است مهارت­های اساسی ادراک دیگران، کنار آمدن با روابط بین اشخاص را نداشته باشند (نقل ازعطاری، شهنی ییلاق، کوچکی، بشلیده1384).

 

 

تحقیق لیوارجانی و غفاری (1389) نیز نشان می­دهد که کودکانی که در مهارت­های اجتماعی نقص دارند اغلب با مشکلات یادگیری و رفتاری مواجه می شوند. چنان­که نقص در مهارت­های اجتماعی پایه­ای باقی بماند، در درازمدّت فرد را با مشکلاتی از قبیل چرخه‌های شکست، طرد شدن از طرف همسالان، ضعف تحصیلی در مدرسه و مشکلات سازگاری در بزرگسالی مواجه می­سازد. وامّادر تعریف و معنا ومفهوم مهارت­های اجتماعی، این مهارت‌ها را به رفتارهایی اطلاق می­کنند که شالودۀ ارتباطات موفق و رودررو را تشکیل می­دهند (هارجی، ساندرز و دیکسون 1384).

 

 

با توجه به دلایل مختلفی که برای پرخاشگری کودکان بیان می­کنند. علل خانوادگی نیزبه عنوان یک- سری از عوامل محیطی در بررسی عوامل تربیتی افراد مؤثر می­باشند. چرا که خانواده به عنوان اولین محیط اجتماعی زندگی افراد بسیار می­باشد. و خیلی از چیزها را افراد در سال­های اولیه حیات اجتماعی خود می­آموزند. سبک تربیتی خانواده از جهات مختلف می­تواند موجب بروز و یا تشدید پرخاشگری شود که مهم‌ترین این عوامل عبارتند از:

 

 

1.نحوۀ برخورد والدین با نیازهای کودک    2.وجودالگوهای نامناسب     3.تنبیه والدین و مربیان    4.تشویق رفتارهای پرخاشگرانه- تأثیر رفتارهای پرخاشگرانه، خصوصا در هنگام کودکی ونیز طرد کودک از سوی والدین عاملی است در جهت تشدید رفتارهای پرخاشگرانه (ماسن، 1387).

 

 

بنابراین خانواده و سبک فرزند پروری خانواده تأثیر زیادی می­تواند در پرخاشگری داشته باشد، تحقیقات زیادی در ارتباط پرخاشگری و سبک فرزند- پروری انجام شده است.

 

 

تحقیقی با عنوان برّرسی رابطه شیوه­های فرزند پروری والدین با پرخاشگری فرزندان آن­ها و دانش­آموزان پسر توسط کرام، مهرآیین و صباعی (1388)، انجام گرفته که حاکی از ارتباط این دو می­باشد.تحقیقات بندورا (1973)نیز نشان داده است که پرخاشگری کاملا جنبه تقلیدی دارد و از راه مشاهده کسب می­شود (کریمی، 1378).

 

 

تحقیق دیگری نیز توسط یوسفی (1386) و…انجام گرفته که نشان دادند سبک­های فرزند پروری و مهارت­های زندگی با پرخاشگری رابطه دارند.

 

 

بابا­خانی(2011)درتحقیقی به بررسی تأثیر آموزشی مهارت­های اجتماعی بر کاهش پرخاشگری(فیزیکی و کلامی)پرداختند. نتایج تحقیقات آن­ها نشان داد که آموزش مهارت­های اجتماعی در کاهش پرخاشگری فیزیکی تاثیری ندارد ولی پرخاشگری کلامی را کاهش می­دهد.

 

 

با توجه به فزونی پرخاشگری در جامعه صنعتی شهری امروز و با توجه به نظریات و یافته­های فوق در این تحقیق بنا داریم به تعیین میزان پرخاشگری و نقش سبک­های فرزندپروری و مهارت­های اجتماعی در پرخاشگری دانش­آموزان پایه چهارم و پنجم شهر زنجان بپردازیم.

 

 

1-3 اهمیّت و ضرورت مسئله

 

 

پرخاشگری در دوران کودکی یک مشکل فراگیر، پایدار و خطرناک است که توجه روزافزون را به خود جلب کرده است و روان‌شناسان و دست­اندرکاران و کسانی که با کودک سروکار دارند، در جستجوی راه­حلّی برای این معضل اجتماعی هستند. آمار خشونت و رفتارهای پرخاشگرانه از دیرباز در جوامع بشری شایع بوده است. مراجعه به آمار مندرج در پژوهش­ها و منابع علمی خبر از شیوع این مشکل اجتماعی در 30 درصد کودکان و نوجوانان که دائماً درگیر رفتارهای پرخطر بوده گزارش می­نمایند. همین­ طور، 35 درصد آن­ها هر ازچندگاهی درگیر این مسائل هستند (واحدی، 1385). برخی از تخمین­ها به افزایش10درصد اختلال سلوک و افزایش نافرمانی­ها در بین کودکان در یک دهه‌ی گذشته خبر می­دهند (لووت و شیفلد[16]، 2007).

 

 

یافته­های برآمده از پژوهش­های پیشین از یک سو حاکی از آن است که کودکان پرخاشگر در بزرگسالی هم به ادامه پرخاشگری تمایل دارند و از سوی دیگر بررسی­ها از گسترش روزافزون خشونت و رفتار­های پرخاشگرانه در مدارس به‌ویژه در سال­های اخیر حکایت می­کند (سیلور[17]، 2005).

 

 

رفتار­های پرخاشگرانه آسیب­های ­روانی و اجتماعی بسیار بالایی برای کودک به وجود می­آورد و دست آورد ضعیف تحصیلی، عزّت­نفس پایین، تحمّل سرخوردگی، مهارت­های اجتماعی ضعیف و علایم افسردگی را شامل می­شود. گریز از مدرسه و آسیب­ به روابط خانواده و همسالان نیز از پیامد­های رفتار پرخاشگرانه به­شمار می­آید (ساندرز، قولی و نیکلسون[20]،2000).

 

علاوه بر این­ها پرخاشگری بر قربانیان این­گونه رفتار­ها نیز پیامد­های منفی مانند افسردگی، اضطراب، احساس تنهایی، عزّت­نفس پایین، فکر خودکشی درپی دارد. و هم‌چنین باعث شکل گرفتن دیدگاه منفی به مدرسه می­شود و در نتیجه به ترک تحصیل قربانیان منجر می­شود (رابین، دویر، بوث-لافورس، کیم، بورگس و روس-کراسنر[26]، 2004).

 

 

ازسویی نیز،کاهش پرخاشگری کودکان نیازمند برنامه­ریزی صحیح و اصولی و برخورد جدّی و البته علمی مسئولان است. لازمه‌ی‌ چنین مقابله­ای، بیش از هر چیز آگاهی از چگونگی پیدایش، عوامل تأثیرگذار، سیر تغییرات و نیز میزان شیوع آن در بین دانش­آموزان است. این تحقیق در راستای دانش­افزایی در این مورد و کمک به دست­اندرکاران نظام آموزشی و نیز والدین جهت برنامه­ریزی صحیح درمورد تربیت یا مقابله مؤثر با افزایش میزان انواع اختلالات پرخاشگری در دانش­آموزان می­تواند مثمرثمر باشد.

 

 

1-4 اهداف پژوهش

 

 

هدف کلی:

 

 

تعیین میزان رفتارهای پرخاشگرانه و نقش سبک­های فرزندپروری و مهارت­های اجتماعی در پرخاشگری دانش­آموزان شهر زنجان.

 

 

اهداف جزئی:

 

 

    1. تعیین میزان شیوع رفتارهای پرخاشگرانه در دانش­آموزان دختر وپسر پایه­های چهارم و پنجم ابتدایی

 

    1. تعیین تفاوت میزان مؤلفه­های پرخاشگری در بین دانش­آموزان دختر و پسر

 

    1. تعیین نقش سبک­های فرزندپروری در پرخاشگری در دانش­آموزان پایه­های چهارم و پنجم ابتدایی

 

  1. تعیین نقش مهارت­های اجتماعی در پرخاشگری دانش­آموزان

 

1-5 سؤال­های پژوهش

 

 

  1. میزان شیوع اختلال پرخاشگری دانش­آموزان دختر وپسر پایه­های چهارم و پنجم ابتدایی چقدر است؟

 

2.آیا میزان مؤلفه­های پرخاشگری در بین دانش­آموزان دختر و پسر متفاوت است؟

 

 

3.کدامیک از سبک­های فرزندپروری در پیش­بینی پرخاشگری دانش­آموزان سهم بیشتری دارند؟

 

 

4.کدامیک از مهارت­های اجتماعی در پیش­بینی پرخاشگری دانش­آموزان سهم بیشتری دارند؟

 

 

1-6 تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها

 

 

1-6-1 پرخاشگری

 

 

با وجود تعاریف مختلف،اغلب صاحب نظران بر این باورند که پرخاشگری با حملات آزاردهنده و مضر برای قربانی بروز می کند. پرخاشگری به هرگونه رفتار معطوف به هدف آسیب رساندن یا مجروح ساختن موجود دیگر که به منظور اجتناب از رفتاری مشابه برانگیخته می شود، اطلاق می گردد.پرخاشگری تلویحاً به قصد آسیب رساندن نیز دلالت می کند، این قصد را باید از رویدادی پیش و پس از عمل پرخاشگری استنباط نمود(کاپلان، سادوک و جک گرب،1375). به‌عبارت ساده- تر می توان گفت پرخاشگری یعنی تهدید کردن دیگران یا نادیده گرفتن حقوق دیگران (شهیم،1385) که اخیراً محقّقان به دو نوع تقسیم کرده‌اند:

 

 

الف)پرخاشگری فیزیکی یا جسمانی

 

 

شامل کتک زدن، گاز گرفتن،دعوا کردن،ژست گرفتن تهدیدآمیز، تعقیب یا شکلک در آوردن و… است (نقل از شرودر،1384).

 

 

ب)پرخاشگری رابطه‌ای

 

 

به صورت آسیب زدن به روابط با استفاده از محرومیت اجتماعی، پخش شایعه،طرد و منزوی کردن دیگران، رقابت بین افراد و… ظاهر می شود (کازاس و همکاران،2006). فرنچ، جانسون وپیدا(2002) پرخاشگری رابطه‌ای را مشتمل بر سه بعد دستکاری روابط بین افراد، پخش شایعات بدخواهانه، طرد دیگران می باشد.

 

 

    تعریف مفهومی: بارون[27] و ریچاردسون[28](نقل از کراهه،1390) پرخاشگری را “رفتاری با هدف صدمه زدن یا آسیب رساندن به موجود زنده­ای که سعی دارد از چنین آسیبی اجتناب کند بروز نماید” تعریف می­نمایند. رفتار پرخاشگری به شکل­های مختلف جسمانی، رابطه­ای، کلامی و واکنشی نشان داده می­شود (کوی و داج، نقل از شهیم، 1386).

 

 

تعریف عملیاتی:پرسش‌نامه پرخاشگری باس و پری ) 1992)،که از 27 گویه­ی خودگزارش­دهی تشکیل یافته و پرخاشگری فیزیکی، کلامی، خشم و خصومت را اندازه می­گیرد. هر گویه، ویژگی فرد را در یک مقیاس لیکرت پنج درجه­ای یعنی 1 (نبود رفتار) تا 5 (با فراوانی بسیار بالا) می­سنجد.

 

 

1-6-2 سبک­های فرزندپروری والدین

 

 

تعریف مفهومی:شیوه‌های فرزند پروری به روش هایی که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال می کنند و در شکل گیری رشد و تکامل کودک در دوران کودکی و خصایص بعدی شخصیت و رفتار تأثیر فراوان و عمیقی دارد اطلاق می گردد(شعاری نژاد،1375) که شامل دو بعد است، یکی داشتن توقع بالا و سخت گیری ( رفتار های کنترل کننده، محیط محدود کننده و انتظار) و جنبه دیگر، مسئول بودن وحساس بودن( مسئولیت برای نیاز های فرزندان،حمایت و نگه داری ارتباطات گرم). اسکینر و همکاران(2005)معتقد است والدین از شش بعد والدینی(صمیمیت، طرد، نظم، حمایت خود مختارانه و تهدید و اجبار) برای پرورش فرزندان‌شان استفاده می- کنند.

 

 

بامریند (1973) سه روش فرزندپروری مستبدانه، آزادگذار و مسئولانه (اقتدار منطقی) اشاره می­کند که در توانایی شناختی و اجتماعی کودکان اثر می­گذارد. شیوه فرزندپروری مستبدانه، باورهای والدین موجب می­شود که آنان سعی کنند رفتار و نگرش­های کودکان خود را مطابق معیارهای مطلق شکل دهند، و کنترل و ارزیابی نمایند، به اولیای امور و مراجع قدرت، وظیفه و کار، سنّت‌ها و حفظ نظم، احترام بگذارند. در روش فرزندپروری آزادگذار، والدین چشم­پوشی می­کنند و رفتارهای کودک را می­پذیرند تا آنجاکه ممکن است، از تنبیه استفاده نمی­کنند و توقّع و انتظار آنان برای رفتارهای رشد یافته در کودک اندک است. و در روش فرزندپروری مسئولانه (اقتدار منطقی) اعتقادات والدین منجر به آن می­شود که آنان از کودک خود انتظار رفتار بالغانه داشته، در صورت لزوم از دستورها و جریمه استفاده کنند، قوانین و مقررات به طور ثابت اجرا شوند، استقلال و فردیت کودک مورد تشویق قرار گیرد، حقوق والدین و نیز کودکان به رسمیت شمرده شود و داد و ستد کلامی­میان کودک و والدین مورد تشویق قرار گیرد (ملک­‌پور، 1382).

 

 

تعریف عملیاتی: سازه­ای است که از نمرات شرکت­کنندگان در آزمون شیوه­های فرزندپروری ابعاد والدینی که از زیرمقیاس­های پرسش‌نامه والدین با عنوان زمینه اجتماعی اسکینر و همکاران(2005) استفاده گردید،بدست آمد. تعداد گویه های این زیرمقیاس 48گویه است.

 

 

1-6-3 مهارت­های اجتماعی

 

 

تعریف مفهومی: اشنایدر و همکاران (1985؛ به نقل از لیوارجانی و غفاری، 1389) مهارت­های اجتماعی را به عنوان وسیله‌ی ارتباط میان فرد و محیط تعریف می­کنند، آن­ها معتقدند که این وسیله برای شروع و ادامه ارتباط سازنده و سالم با همسالان به عنوان بخش مهمی از بهداشت روانی مورد استفاده واقع می­شود.

 

 

تعریف عملیاتی: سازه مهارت­های اجتماعی با مقیاس سنجش مهارت­های اجتماعی ماتسون والندیکو(1988)؛ مورد آزمون قرار گرفت.


فرم در حال بارگذاری ...

رابطه بین سنخهای شخصیتی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد

را به­تدریج بر اهمیت ادراک فرد از خودکارآمدی به­عنوان میانجی شناختی عمل انسان تأکید کرد، وقتی انسان در حال بررسی عمل است و یا این­که به آن مشغول است، قضاوت­هایی نیز از توانایی خود در انجام دادن وظایف گوناگون و شرایط آن­ها به عمل می­آورد، این قضاوت­ها ممکن است در سطوح مختلف تفکر، هیجان و عمل انجام گیرد. (شولتز،1990؛ ترجمه سید­محمدی، 1388).

 

 

حسین نوید­نیا رابطه میان پنج عامل بزرگ شخصیت و باور­های کارآمدی معلمان را مورد ارزیابی قرار داد. نتایج این مطالعه نشان داد که دو متغیر برون گرایی و وجدان با باورهای کارآمدی معلمان پیش بینی معنی­داری داشت.

 

 

تحقیقات زیادی نشان داده­اند که باورهای خودکارآمدی نقش کلیدی و مهمی در سنخ­های شخصیتی افراد بازی می­کنند، منظور از باورهای خودکارآمدی ارزیابی شناختی افراد در زمینه توانایی خوبی برای انجام تکالیف می­باشد (یازمن، 2001).

 

 

 با این­حال برخی شواهد موجود حاکی از آن است که سنخ­های شخصیتی افراد  نه به­خاطر عدم توانایی بلکه به­خاطر ضعف در باور خودکارآمدی نسبت به برخی سنخ­های شخصیتی احساس ناتوانی می­کنند. (بست، 1981).

 

 

بر حسب نظر بندورا (1997) وقتی فرد باور داشته باشد که توانایی پیشرفت و کسب موفقیت را داراست به خودکارآمدی دست یافته است. الگوی فکری، انگیزش، واکنش­های هیجانی و برداشت انسان از خودکارآمدی خود، از طریق انتخاب فعالیت­ها، میزان تلاشی که برای یک موقعیت صرف می­کند، هنگام انجام یک فعالیت بر عملکردش تأثیر دارد. بنابراین یک معلم با خودکارآمدی قوی، با انگیزه بالاتر و پافشاری بیشتر با موانع روبرو شده و کارایی بیشتری از خود نشان خواهد داد (کاکروگلو، 2008).

 

 

هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی کردن سنخ­های شخصیتی با خودکارآمدی معلمین می­باشد. براین اساس در این پژوهش این سؤالات مورد بررسی قرار می­گیرند که آیا بین سنخ­های شخصیت (روان­رنجوری، برون­گرایی، توافق، وظیفه­شناسی و گشودگی به تجربه) با خودکارآمدی در بین معلمان رابطه وجود دارد؟

 

 

بنابر­این در این تحقیق به دنبال این هستم به بررسی رابطه سنخ­های شخصیتی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد بپردازم و این­که خودکارآمدی چه تأثیری بر سنخ­های شخصیتی دارد و سنخ­های شخصیتی چه­قدر باعث می­شود که خودکارآمدی جامعه آماری پژوهش بالا برود و چه تأثیری می­تواند بر روند کاری آن­ها داشته باشد؟

 

 

3- ضرورت و اهمیت تحقیق

 

 

اگر­چه انسان تحت تأثیر و موقعیت­ها قرار دارد، به دلیل تعیین هدف برای خود و قضاوت درباره خودکارآمدی و خود­سنجی موجودی فعال است(کدیور، 1386).

 

 

در تحقیقی که توسط رحیم بدری در سال (1391) که هدف آن تعیین نقش جهت گیری هدف، خودکارآمدی در خودتنظیم­گری و شخصیت در دانشجویان بود، نشان داد  که بین خودکارآمدی در خود تنظیمی و وظیفه شناسی در شخصیت رابطه مثبت و بین خودکارآمدی در خود تنظیمی و روان­رنجورخویی رابطه منفی وجود دارد. بنابر­این شناخت شخصیت فرد به او کمک می­کند که بتواند احساس کارآمدی و یا خودکارآمدی خود را در زندگی تقویت کرده و آن را بالا ببرد.

 

 

بنا­بر­این اگر افراد خود و احساس خودکارآمدی خود را بر اساس ویژگی­های شخصیتی خود بشناسند بهتر می­توانند در زندگی موفق شوند، همان­گونه برای هر­کدام از ما اتفاق افتاده است وقتی می­بینیم یک نفر در حال انجام کار سختی است و سعی دارد آن­را انجام دهد برای­ این­که به او اعتماد به نفس دهیم به او می­گوییم تو می­توانی. برای این­که خودش را باور کند.

 

 

شهریار عزیزی در سال (1384) در تحقیقی با عنوان بررسی الگوی خودکارآمدی عمومی،  خودکارآمدی اینترنتی و نوع شخصیت در دانشجویان دانشگاه‌ شهید بهشتی انجام داد که ، به رابطه­ی مثبت بالایی بین خودکارآمدی عمومی و نوع شخصیت افراد دست یافت.

 

 

در پژوهش­های جدید تمرکز عمده­ای بر مدل پنج عاملی وجود دارد که در آن پنج عامل یا ابعاد اصلی شخصیت عبارتند از: روان­رنجور­خویی ، برون­گرایی/درون­گرایی، گشودگی­به­تجربه، توافق­جویی /مخالفت­ورزی، وظیفه­شناسی (دیویسون­و­همکاران، 2007؛ ترجمه شمسی­پور، 1388).

 

 

چگونگی شخصیت افراد در سازگاری شغلی و بالا بردن خودکارآمدی اهمیت زیادی دارد. بعضی مشاغل برای افراد سر­به­زیر و ساکت مناسب است در حالی که تعدادی از مشاغل برای افراد برون­گرا مناسب به نظر می­رسد توانایی سازگاری اجتماعی سهم بزرگی در موفقیت شغلی و خودکارآمدی دارد(قدسی، 1387، 97). سازش و هماهنگی بین نوع محیط باعث بالا رفتن خودکارآمدی می­گردد و این به نوبه خود تحت تأثیر ویژگی­های شخصیتی افراد  به رضایت خاطر منجر می­شود.(حسینی، 1383). اهمیت این موضوع را از آن­جا می­توان فهمید که در روایات و احادیث بسیاری آمده است که:  «خود­شناسی سودمند­ترین دانش­هاست». و هم­چنین روایات بسیاری با این مضمون آمده است:(من عرف نفسه فقد عرف ربه)« هرکس خود را بشناسد ،خدای خود را می­شناسد».

 

 با توجه به تحقیقات انجام شده و بررسی­هایی که انجام گرفته و نقش مهم شخصیت و ویژگی­های آن در خودکارآمدی، ما می­توانیم با انجام این تحقیق به اهمیت تحقیق دست پیدا کنیم و از این طریق به بهبود کارآیی معلمان کمک کنیم. بنابر­اینا با توجه به پیچیدگی ویژگی­های انسان و روحیات و اخلاق و افکار او اگر ما بخواهیم معلمان­مان در کارشان دارای خودکارآمدی باشند، ضرورت دارد که این ویژگی­ها را مورد پژوهش قرار داده، شناسایی کرده و متناسب با آن­ها راهکار­های مناسبی ارائه کنیم.

 

 

4- اهداف تحقیق

 

 

4-1-هدف کلی

 

 

تعیین رابطه سنخ­های شخصیتی با خود کارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد

 

 

4-2- اهداف ویژه

 

 

1-تعیین رابطه بین روان­رنجورخویی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد

 

 

2- تعیین رابطه بین برون­گرایی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد

 

 

3- تعیین رابطه بین توافق با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد

 

 

4- تعیین رابطه بین وظیفه­شناسی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد

 

 

5- تعیین رابطه بین گشودگی به تجربه با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد

 

 

5-فرضیه­های تحقیق

 

 

5-1-فرضیه کلی

 

 

بین سنخ­های شخصیتی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد رابطه وجود دارد.

 

 

5-2- فرضیه­های ویژه

 

 

1- بین روان­رنجورخویی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد رابطه وجود دارد.

 

 

2- بین برون­گرایی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد رابطه وجود دارد.

 

 

3- بین توافق با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد رابطه وجود دارد.

 

 

4- بین وظیفه­شناسی با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد رابطه وجود دارد.

 

 

5- بین گشودگی به تجربه با خودکارآمدی در معلمان شهرستان عنبرآباد رابطه وجود دارد.

 

 

6-تعاریف عملیاتی واژه­ها و اصطلاحات

 

 

سنخ­های شخصیتی: به مجموعه ویژگی­های جسمی، روانی ورفتاری گفته می­شود که هر فرد را از دیگری متمایز می­کند(ترجمه­ی کریمی، 1384).

 

 

سنخ­های شخصیتی عبارتند از: برون­گرایی، روان­رنجورخویی، توافق، وظیفه­شناسی، گشودگی به تجربه

 

 

خودکارآمدی: بندورا(2001)خودکارآمدی را به صورت اعتقاد افراد به توانایی­شان در اعمال کردن مقداری کنترل بر عملکرد خودشان و بر رویداد­های محیطی تعریف کرد.

 

 

تعاریف عملیاتی

 

 

 سنخ­های شخصیتی

 

 

 در این پژوهش سنخ­های شخصیتی عبارت است از  نمره­ای که آزمودنی از طریق تکمیل کردن مقیاس شخصیتی نئو پی آی-آر به دست می­آورد.

 

 

خودکارآمدی

 

 

 در این پژوهش منظور از خودکارآمدی نمره­ای است که معلمان از پرسشنامه خودکارآمدی شرر و همکاران به­دست می­آورند.

 

 

 

 

 

درای فصل مجموعه­ای از تعاریف, نظریه­­ها وتحقیقاتی که تا کنون در زمینه­ی خودکارآمدی و سنخ­ها و نگرش­های شخصیتی و موضوعات مرتبط با آنها در داخل کشور و همچنین کشور­های خارجی در در سازمان­ها و موسسه­ها و مکان­های مختلف انجام شده است بیان می­گردد. از آنجا که هر کدام از روان­شناسان و نظریه­ پردازان بر اساس زندگی، فرهنگ­ها و محیط­های متفاوتی که در آنجا رشد کرده­اند و رخ­دادهای زندگی خود و همچنین برداشت­هایی که از شخصیت داشته­اند، تعاریف گوناگون و متفاوتی از این واژه بیان کرده­اند. بنابراین زمان و دوره­ی شکل­گیری شخصیت در نظریات هر کدام از آنها با دیگران ممکن است متفاوت باشد.

 

 

1- خودکارآمدی

 

 

مفهوم خودکارآمدی تاریخچه مختصری دارد که از سال 1977 توسط بندورا مطرح شده است.اصول خودکارآمدی در رشته­های مختلف ودر موقعیت­های گوناگون آزمون شده است.(پاجاریز، 1996; به نقل از کندری، 1381)

 

 

خودکارآمدی (self-efficacy) از نظریه شناخت اجتماعی(social cognition teory) آلبرت بندورا (1997) روان­شناس مشهور مشتق شده است که به باور­ها یا قضاوت­های فرد به توانایی­های خود در انجام وظایف و مسؤلیت­ها اشاره دارد. نظریه شناخت اجتماعی مبتنی به الگوی علی سه­جانبه رفتار، محیط، و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی(عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک)که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای روان­شناختی اشازه دارد، تأکید می­کند. بر اساس این نظریه ، افراد در یک نظام علیت سه­جانبه بر انگیزش و رفتار خود اثر می­گذارند. بندورا(1997) اثرات یک­بعدی محیط بر رفتار فرد که یکی از فرضیه­های مهم روان­شناسان رفتار­گرا بوده است را رد کرد.انسان­ها دارای نوعی نظام خود­کنترلی و نیروی خود­تنظیمی هستند و توسط آن نظام بر افکار، احساسات و رفتار­های خود کنترل دارند و بر سرنوشت خود نقش تعیین کننده­ای ایفا می­کنند. بدین ترتیب رفتار انسان­ تنها در کنترل محیط نیست بلکه فرایند­های شناختی نقش مهمی در رفتار آدمی دارند. عملکرد و یادگیری انسان متأثر از گرایش­های شناختی، عاطفی و احساسات، انتظارت ، باور­ها و ارزش­هاست. انسان موجودی فعال است و بر رویداد­هی زندگی خود اثر می­گذارد. انسان تحت تأثیر عوامل روان­شناختی است و به طور فعال در انگیزه­ها و رفتار خود اثر می­گذارد. بر اساس نظریه «بندورا» افراد نه توسط نیروهای درونی رانده می­شوند، نه محرکهای محیطی آنها را به عمل سوق می­دهند، بلکه کارکرد­های روان­شناختی، عملکرد، رفتار، محیط و محرکات آن را تعیین می­کند. بندورا(1997) مطرح می­کند که خودکارآمدی، توان سازنده­ای است که بدان وسیله مهارت­های شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف به گونه­ای اثر­بخش ساماندهی می­شود. به نظر وی داشتن دانش، مهارت­ها و دستاور­های قبلی افراد پیش­بینی کننده­های مناسبی برای عملکرد آینده افراد نیستند، بلکه باور انسان در باره توانایی­های خود در انجام آنها بر چگونگی عملکرد خویش مؤثر است. بین داشتن مهارت­های مختلف با توان ترکیب آنها به روش­های مناسب برای انجام وظایف در شرایط گوناگون، تفاوت آشکار وجود دارد. افراد کاملاً می­دانند که باید چه وظایفی را انجام دهند، اما اغلب در اجرای مناسب مهارت­ها موفق نیستند.(بندورا، 1997، 75). خود­شناسی از طریق پردازش مهارت­های شناختی، انگیزش و عاطفی که عهده­دار انتقال دانش و توانایی­ها به رفتار ماهرانه هستند، فعال می­شوند. به طور خلاصه، خودکارآمدی به داشتن مهارت یا مهارت­ها مربوط نمی­شود، بلکه داشتن باور به توانایی انجام کار در موقعیت­های مختلف شغلی، اشاره دارد. باورکارآمدی عاملی مهم در نظام سازنده­ی شایستگی انسان است.انجام وظایف توسط افراد مختلف با مهارتهای مشابه در موقعیتهای متفاوت به صورت ضعیف، متوسط یا قوی ویا توسط یک فرد در شرایط متفاوت به تغییرات باورهای کارآمدی آنان وابسته است. مهارتها می­توانند به آسانی تحت تاثیر خود­شکنی(self-doubt ) یا خودتردیدی قرار گیرند، در نتیجه حتی افراد خیلی مستعد در شرایطی که باور ضعیفی نسبت به خود داشته باشند، از توانایی­های خود استفاده­ی کمتری می­کنند، (بندورا، 1997). به همین دلیل احساس خودکارآمدی، افراد را قادر می­سازد تا با استفاده از مهارتها در برخورد با موانع، کارهای فوق­العاده­ای انجام دهند(وایت، 1982). بنابراین خودکارآمدی درک­شده عامل مهم برای انجام موفقیت­آمیز عملکرد ومهارتهای اساسی لازم برای انجام آن است. عملکرد موثر هم به داشتن مهارت­ها وهم به باور در توانایی انجام آن مهارت­ها نیازمند است. اداره کردن موقعیت­های دائم­التغییر، مبهم، غیر قابل پیش­بینی و استرس­زا مستلزم داشتن مهارت­های چند­گانه است. مهارت­های قبلی برای پاسخ به تقاضای گوناکون موقعیت­های مختلف باید غالبا به شیوه­های جدید، سازماندهی شوند. بنابر­این مبادلات با محیط تا حدودی تحت تاثیر قضاوت­های فرد در توانایی­های خویش است. بدین معنی که افراد باور داشته باشند که در شرایط خاص می­توانند وظایف را انجام دهند، خودکارآمدی درک شده معیار داشتن مهارت­های شخصی نیست، بلکه بدین معنی است که فرد به این باور رسیده باشد که می­تواند در شرایط مختلف با هر نوع مهارتی داشته باشد، وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد. پولر و همکاران (2002) بیان می­کنند که خودکارآمدی یا ادراک خودکارآمدی در برگیرنده احساس خوشایند فرد در انجام تکالیف است که بطور فراگیری با انگیزش و انجام موفقیت­آمیز تکالیف در تمامی انسانها مرتبط است. (به نقل از، بندورا، 1997).

 

 

اگر افراد مطمئن باشند که می­توانند از عهده­ی تکالیف دشوار برآیند، تلاش جدی­تری برای موفق شدن می­کنند. به افرادی که در موقعیت خاصی کارایی شخصی ندارند، می­توان آموزش داد که به توانایی خود برای موفق شدن بیش­تر اعتماد کنند و بدین ترتیب، احساس ارزشمندی و امکان موفقیت خود را تقویت کنند. (هالجین و ویتبورن، 2003; ترجمه­ی سید محمدی، 1387).

 

 

خودکارآمدی به بنیه­ی شخصیتی فرد در رویارویی با مسائل در رسیدن به اهداف و موفقیت او اشاره دارد و بیش­تر از این که تحت تأثیر هوش و توان یادگیری دانش­آموز باشد، تحت تأثیر ویژگی­های شخصیتی از جمله خود باوری (اعتماد­ به ­نفس)، تلاش­­گر بودن و تسلیم شدن(خودتهییجی)، وارسی علل عدم موفقیت به هنگام ناکامی (خودسنجی)، آرایش جدید مقدمات و روش­های اجتماعی رسیدن به هدف (خودتنظیمی) و تحت کنترل درآوردن تکانه­ها(خودرهبری) قرار دارد. (بهرامی، ۱۳۸۶؛ به نقل از پورجعفردوست، 1386).

 

یکی ازاهداف آموزش و پرورش در همه­ی جوامع،کمک به فرد برای کسب خودکارآمدی است. برای اینکه یک فرد در بزر گسالی کارآمد باشد، باید این خصوصیت را از دوران طفولیت و دانش­آموزی یاد بگیرد. معلمان نیز در این مسیر به عنوان الگویی مؤثر در جهت آموزش کارآمدی نقش مهمی ایفا می­کنند.

 

 

(سیف، ۱۳۸۶)

 

 

کارآمدی یک توانایی زایشی است و پنج مؤلفه­ی خودباوری (اعتماد به نفس، حل مسئله، تفکر مثبت وخودپنداره)، خودتنظیمی(خویشتن­داری، نظم بخشیدن به افکار و رفتار خود برای رسیدن به هدف مورد نظر)، خودسنجی(خودارزشیابی)، خودرهبری(مثبت­گرایی، کنترل رفتارهای خود به منظور رسیدن گام­به­گام به هدف مورد نظر و خودتهییجی(ایجاد انگیزه در خود و مبارزه با شکست را شامل می­شود (بهرامی، ۱۳۸۶، به نقل پور از جعفردوست، ۱۳۸6).

 

 

فاطمه ترک لادنی در زمستان 1389 در تحقیقی تحت عنوان« تاثیر خودکارآمدی بر موفقیت افراد در زندگی» که در مدرسه پیش دانشگاهی شاهد حضرت مهدی (ع)، ناحیه 5 اصفهان انجام داد به این نتیجه دست یافت که خودکارآمدی به عنوان یک عامل شناختی می­تواند به افراد کمک کند و مسیر رسیدن به موفقیت را برایشان هموار سازد؛ بنابراین، شناخت این عامل در راه­های تقویت آن برای پیشبرد اهداف در زندگی اهمیت فراوان دارد. پس ادراک فرد از کارآمدی خود به عنوان میانجی شناختی عمل انسان است. این ادراک بر تفکر و عمل انسان تأثیر می­گذارد.

 

 

هنگامی که ما رفتارمان را نظم می­بخشیم، در واقع به عمل مشاهده­ی خود می­پردازیم و پیامد­های عملکردمان را برحسب معیارها و اهدافمان ارزیابی می­کنیم. از سودی دیگر، براساس توانایی­های کلی خود، به نتیجه­هایی مانند « من در جبر خوب هستم» و «من در شنا کردن ضعیف هستم» می­رسیم. بندورا این قضاوت­های کلی را ارزیابی­های خود کارآمدی می­نامد. در سالهای اخیر، خودکارآمدی، موضوع اصلی کارهای بندورا بوده است. بندورا اعتقاد دارد که ارزیابی­های خودکارآمدی، تأثیر عمیقی بر سطح انگیزش ما دارد. هنگامی که اعتقاد داشته باشیم در تکالیف به خوبی عمل می­کنیم، با وجود مکث­های موقت روی آنها، سخت تر و با پشتکار بیشتر کار می­کنیم. هنگامی که به توانایی­هایمان شک می­کنیم، با انرژی کمتری کار می­کنیم و احتمال بیشتری وجود دارد که هنگام روبرو شدن با اولین مشکل، آن را رها سازیم. البته این امکان وجود دارد که فرد،توانایی خود را کمتر از حد، تخمین بزند، این موضوع بویژه هنگامی که احتمال آسیب جسمانی وجود داشته باشد، صادق است.اگر ما توانایی خود را در ورزش اسکی، بالا تخمین بزنیم، در یک سراشیبی زمین می­خوریم و به شدت آسیب می­بینیم. با این حال بندورا به طور کلی معتقد بود که خوب است ما استعداد­های خود را بالا تخمین بزنیم و معتقد باشیم که موفق می­شویم. زندگی با مشکلات، ناملایمات، شکست­ها، موانع و بی­عدالتی همراه است.(شولتز، 1990؛ ترجمه­ سید­محمدی، 1388). بنابراین خودکارآمدی خوشبینانه، سودمند است. «افراد پر­تلاش، آن­قدر در خودشان احساس نیرومندی می­کنند که قادرند تلاش فوق­العاده­ای از خود نشان دهند و شکست­های زیادی را که به آنها دچار می­شوند، تحمل کنند.» (شولتز، 1990؛ ترجمه­ سید­محمدی، 1388).

 

 

باورهای خودکارآمدی پایه و اساس فعالیت انسان است. افرادی که خودکارآمدی بالایی دارند، انتظارشان در نتیجه­گیری موفق نیز بالاست. در مقابل افرادی که به توانایی­های خود تردید دارند، شانس خود را در موفقیت کاهش می­دهند. افراد دارای کارآمدی بالا، معتقدند که می­توانند به صورت مؤثر با رویدادها و شرایطی که روبرو می­شوند برخورد نمایند. از آنجایی که آنها در غلبه بر مشکلات، انتظار موفقیت دارند، در انجام تکالیف استقامت نموده و اغلب در سطوح بالاتری عمل می­کنند. این افراد در مقایسه با اشخاصی که خودکارآمدی ضعیفی دارند به توانایی­های خود اطمینان بیشتری داشته و تردید کمی نسبت به خود دارند. آنها مشکلات را چالش می­بینند نه تهدید و فعالانه در جستجوی موقعیت­های جدید هستند (لیاو، 2009).

 

 

تقویت و توجه به ویژگی خودکارآمدی در عملکرد معلمان ، مستلزم شناسایی عوامل پیشایندی یا تعیین‌کننده آن می‌باشد. یکی از عوامل مهمی که بر، برداشت فرد نسبت به توانایی خود اثر می­گذارد، چگونگی شخصیت و سنخ های شخصیتی او می باشد. (شولتز، 1990؛ ترجمه­ سید­محمدی، 1388).

 

 

1-1 خودکارآمدی و مراحل رشد

 

 

خودکارآمدی به عنوان تابعی از سن سطح رشد ایجاد می­شود. در دوره­ی نوزادی الگوگیری به تقلید­های آنی و فوری محدود است. در حدود دو سالگی ، کودکان آماده­اند که یک رفتار را مدتی پس از مشاهده­ی آن، تقلید کنند. بندورا می­گوید: بهبود زندگی، بیش­تر مدیون افراد پرتلاش است تا افراد ناامید. باور به خود ضرورتاً موفقیت را تضمین نمی­کند ولی باور نداشتن خود مسلماً زمینه را برای شکست فراهم می­کند. رسیدن به معیارهای عملکرد خود وحفظ آنها احساس خودکارآمدی فرد را افزایش می­دهد و ناتوانی در رسیدن به این معیارها از احساس خودکارآمدی می­کاهد. افرادی که معیارهای بسیار بالا و غیر واقع­بینانه­ای برای عملکرد وضع می­کنند، یعنی کسانی که انتظارهای رفتاری خود را بر مبنای رفتار سرمشق­های فوق­العاده موفق و مؤثر قرار می­دهند و به طور مداوم می­کوشند که به رغم شکست­های پیاپی، خود را به آن معیارها­ برسانند، ممکن است خود را به شدت تنبیه کنند. چنین کاری به راحتی می­تواند به افسردگی، دل­سردی واحساس بی­ارزش بودن منجر شود. افراد دارای خودکارآمدی ضعیف احساس درماندگی دارند و در اعمال هرگونه نفوذ و تاثیر بر رویدادها و شرایطی که آنان را تحت تاثیر قرار می­دهند، ناتوانند؛ در نتیجه، معتقد­ند که کوشش­هایشان بی­فایده و بی­نتیجه است. جای تعجب نیست که آنان اندوهگین وبه شدت نگران­اند و وقتی با مانع یا مسئله­ای رو­به­رو می­شوند، اگر کوشش­های اولیه­ی آنها با ناکامی مواجه شود، به سرعت تسلیم می­شوند. افرادی که از نظر احساس خودکارآمدی قوی هستند، معتقدند که به ­طور موثر از عهده­ی رویدادهای زندگی خود بر ­می­آیند، در کوشش­های خود ثابت قدم­اند، در انجام دادن تکالیف خود پشتکار دارند و عملکرد آن­ها در سطح بالایی است. (شولتز، 1990؛ ترجمه­ سید­محمدی، 1388).

 

1-2 ارزیابی خودکارآمدی در سنین مختلف

 

 

نخستین تجربه­های سازنده­ خودکارآمدی در والدین متمرکز است. این تمرکز با افزایش سن کودک و گسترش یافتن جهان او تحت تأثیر خواهران، برادران و همسالان قرار می­گیرد. مدارس از طریق تأثیر گذاشتن بر رشد قابلیت­های شناختی و مهارت­های حل مسئله، که هر دو برای شرکت مؤثر در همه­ی جنبه­های زندگی لازم­اند، در خودکارآمدی تأثیر می­گذارند. مدارس می­توانند خودکارآمدی دانش آموزان ضعیف و دارای پیشرفت اندک را با استفاده از گروه­بندی بر حسب استعداد نابود کنند. این عمل، اعتماد به­نفس کسانی را که در گروه­های ضعیف قرار داده شده­اند، پایین می­آورند. خودکارآمدی در دوران نوجوانی به اعتماد­های اولیه نسبت به توانایی­های شخصی بستگی دارد در دوره جوانی خودکارآمدی تأثیر زیادی بر سازگاری در زندگی زناشویی، پدر و مادر شدن و تسلط و چیرگی بر شغل می­گذارد. در دوره میانسالی با توجه به اینکه افراد دائماً توانایی­ها، مهارت­ها و هدف­هایشان را ارزیابی می­کنند، همواره با منابع تازه­ای از فشار روانی روبه­رو می­شوند. ارزیابی خودکارآمدی در سنین پیری دشوار است، تنزل توانایی­های جسمی و ذهنی، بازنشسته شدن از کار فعال و کناره­گیری از زندگی، افق جدیدی از خودارزیابی را ایجاد می­گند. کاهش خودکارآمدی ناشی از این ارزیابی­ها بر کارکردهای جسمی و ذهنی، مانند فعالیت­های جنسی، بدنی و فکری، تأثیر منفی دارد. به­طور خلاصه، احساس خودکارآمدی پایین باعث کاهش کارکرد شناختی و رفتاری فرد و از دست رفتن تدریجی علایق و مهارت­های او می­شود. الیس باور­های نامعقول را سبب بروز هیجانات منفی نامناسبی مثل کم­رویی افراطی، احساس گناه، تحمل کم ناکامی، احساس بی­عرضه بودن، کمال گرایی افراطی، عصبانیت، آزردگی شدید از اطرافیان و خودکارآمدی پایین می­داند و برای مقابله با آن با استفاده از فنون درمان عقلانی-هیجانی (A-B-C) توصیه به کشف باور­های نامعقول می­کند که با کنار گذاشتن آن­ها می­توان با مشکلات مقابله کرد، خودکارآمدی خود را افزایش داد و زندگی شادمانه­ای به­دست آورد.(ترجمه­ی فیروز­بخت، 1387). در یک بررسی آزمودنی­هایی از هر دو جنس برای رقابت در یک مهارت حرکتی شرکت داشتند. باورهای خودکارآمدی آنها در یک گروه با گفتن این که «با فردی رقابت می­کنند که از ناحیه زانو آسیب دیده است » (خودکارآمدی بالا) و در گروه دیگر، با بیان اینکه «آنها با یک ورزشکار حرفه­ای روبه­رو هستند»(خودکارآمدی پایین) دست­کاری شد. در نهایت عملکرد گروه اول با گروه دوم به وضوح متفاوت بود. (پروین و جان،2001; ترجمه جوادی و کدیور، 1384).

 

 

 

 

 


فرم در حال بارگذاری ...