آوری» یکی از مسائل مطرح در روا نشناسی مثبت است. تاب آوری ظرفیت روبروشدن، غلبه کردن و حتی قوی تر شدن به وسیله تجربه مشکلات یا آسیبها است. درفرایند تاب آوری دو شر ط مهم وجود دارد: 1. افراد با تهدیدهای مهم یا سختیهای شدید روبرو میشوند، 2. با وجود سختیها و مشکلات مهم به سازگاری مثبت دست یافته و پیشرفت میکنند (. (Luthar et al, 2000
Garmezy & Masten (1991) تابآوری را یک فرایند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز با شرایط تهدیدکننده تعریف نمودهاند. بهبیاندیگر تابآوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است (Waller, 2001). تابآوری صرفاً مقاومت منفعل در برابر آسیبها یا شرایط تهدید کننده نیست، بلکه فرد تاب آور مشارکت کننده فعال و سازنده محیط پیرامونی خود است. در حوزه آموزش و یادگیری، تابآوری زمانی رخ میدهد که دانش آموزان با شرایط تهدیدکننده، شکست و ناکامی در انجام تکالیف تحصیلی روبرو شوند (میکائیلی و همکاران، 1391). یکی از پژوهشهای مهم در این زمینه را Masten et al (1990) انجام داده است که به سه خصوصیت بارز در افراد تاب آور اشاره داشت؛ این ویژگیها عبارتاند از: توانایی رشد و پیشرفت علیرغم شرایط ناگوار و پرخطر، بروز پیامدهای مثبت پس از تجربه کردن این تجارب مخاطرهآمیز، داشتن عملکرد مناسب در شرایط تنیدگی و فشار روانی و همچنین توانایی بازگشت به حالت تعادل اولیه، پس از تجربه کردن یک ضربه روحی ناگوار. به اعتقاد این پژوهشگران، افراد تاب آور میتوانند با عاملهای تهدیدکننده سلامت روانی که مانع از روند رشد مناسب میشوند، پیروزمندانه کنار بیایند سازگاری نشان دهند (,2006 Campbel et al ). تابآوری از راههای متفاوتی کسب میشود. بعضی از عوامل محافظتی بیرونی که ممکن است تابآوری را افزایش دهند، شامل بودن در مدارس خوب و داشتن ارتباط مناسب با بزرگترها بهعنوان حامی، در مطالعاتLuthar et al (2000) مورد تأیید قرارگرفتهاند.
ازجمله عوامل خانوادگی که میتواند بر انگیزش تحصیلی دانش آموزان اثرگذار باشد سبکهای والد گری است. سبکهای والد گری از موضوعات موردعلاقه برای روانشناسان تربیتی است. نتایج اغلب تحقیقات حکایت از تأثیر معنادار سبکهای والد گری بر عملکرد فرزندان دارد. به اعتقاد Darling & Steinberg (1993) سبکهای والدگری منظومهای از نگرشها در مورد کودک، نحوه برقراری ارتباط با کودک، روش نگهداری کودک و جو عاطفی حاکم بر فضای رفتاری والدین است. مطالعات صورت گرفته در خصوص سبک والدگری متمرکز بر سه محور اساسی است: محور اول شامل تحقیقاتی است که به روابط عاطفی فرزند و والدین پرداختهاند، محور دوم مطالعاتی هستند که به مبحث رفتار والدین اشاره دارند و نهایتاً محور سوم بر نظام نگرشی والدین مبتنی است. محور روابط عاطفی فرزند و والدین و نگرش والدین بیشتر مورد اعتنای نظریهپردازان در دیدگاه روان تحلیل گری است و محور رفتار والدین و والدگری بیشتر موضوع کار محققان در دیدگاه یادگیری و رفتاری است (Klin & White, 1996). سبک فرزند پروری مجموعهای از نگرشهای والدین نسبت به کودک است که منجر به ایجاد جو هیجانی میشود که در آن جو رفتارهای والدین بروز مینمایند، درواقع فرزند پروری فعالیتی پیچیده و دربرگیرنده رفتارهای خاصی است که کودک را تحت تأثیر قرار میدهد (Darling & Steinberg 1993). Baumrind (1991؛ به نقل از Darling (1999,. مشخصات سه سبک فرزند پروری را از یکدیگر متمایز کرد: سبک فرزند پروری مقتدر، سلطهجو (مستبد) و سهلانگار. مشخصه سبک مقتدر، گرمی، ثبات در فرزند پروری و کمی اعلان در قدرت است. ارتباطات گسترده و پرورش فردیت و جستجوگری از ویژگیهای این سبک است. والدین سلطهجو بر همنوایی، اطاعت و احترام به نظر مراجع قدرت در خانواده تأکیددارند. والدین سهل گیر ترکیبی از کنترل و نظم پایین را نشان میدهند و قوانین کمی در خانه حکمفرما میکنند.
باورها و تصورات دانش آموزان نسبت به اهمیت و جایگاه یادگیری، شناخت و آگاهی از توانمندی و مهارت خود در انجام تکالیف و فعالیتهای مربوط به تحصیل و مدرسه و احساسات و واکنشهای عاطفی نسبت به اینگونه فعالیتهای میتوانند به علاقهمندی دانشآموز به یادگیری و تحصیل کمک کند. ازجمله صفات فردی که میتواند بر انگیزش تحصیلی دانش آموزان اثرگذار باشد نگرشها میباشند. نگرش پدیده روانشناختی پیچیدهای است که عناصر ارزشی و عاطفی در آن پررنگ است (کاوسیان، 1386). نگرش بنا بر نظرFridman (1970؛ به نقل از کریمی، 1387 (نظامی بادوام است که شامل یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی و یک تمایل به عمل است و وقتیکه شکل میگیرد، اصل ثبات شناختی آن اهمیت فزایندهای پیدا میکند و بهکندی در معرض تغییر قرار میگیرد. ازجمله نگرشها در فرایند تحصیلی، نگرش به مدرسه است.
نگرش به مدرسه در فرایند تحصیل بهتدریج شکل میگیرد و بر عملکرد تحصیلی بهطورکلی تأثیرگذار است. این نگرش میتواند مثبت یا منفی باشد. مثلاً ممکن است دانشآموز مدرسه را مکان جالب و مناسبی بیابد که برایش خوشایند است و یا اینکه مدرسه مکان ملالآور و خستهکننده است که از آن نفرت دارد. این نوع نگرش کل فرایندهای مدرسه ازجمله کلاس درس، معلمان، بچههای مدرسه و کلیه فعالیتها و علاقهمندی به یادگیری را تحت نفوذ خود دارد (ثنایی و همکاران، 1375). pentelichuk (1989) معتقد است نگرش دانش آموزان در مورد مدرسه میتواند در جهتگیریهای آنها در فعالیتهای یادگیری تأثیر عمدهای داشته باشد. نگرش نسبت به مدرسه شامل علاقه و عاطفه دانشآموز نسبت به مدرسه است. پژوهشها نشان میدهند که میزان انطباق فراگیران با تکالیف آموزشگاهی ارتباط زیادی با نحوه نگرش آنها به مدرسه دارد. همچنین هر چه دانش آموزان نگرش مثبتتری به مدرسه داشته باشند از ادراک تحصیلی بالاتری نیز برخوردار خواهند بود.
درزمینه انگیزش تحصیلی پژوهشهایی هم در داخل و هم در خارج از کشور صورت گرفته است که در رابطه با ارتباط عوامل مختلف فردی، اجتماعی، آموزشگاهی و خانوادگی باانگیزه تحصیلی است. Martin & Marsh (2006) با بررسی دانش آموزان دبیرستانی نشان دادند که میزان تابآوری در کاهش یا افزایش انگیزه تحصیلی دانش آموزان نقش مهمی دارد. تحقیقات متعددی به بررسی رابطه سبکهای فرزند پروری و انگیزش تحصیلی دانش آموزان پرداختهاند. Grolnick & Ryan (1989) در پژوهشی به این نتیجه دست یافتند که بعد حمایت از خودمختاری والدین با خودتنظیمی مرتبط است. برخلاف درگیری پدر، درگیری مادر رابطه معناداری با انگیزش درونی دارد. Fonten (1994) با توجه به شیوه فرزند پروری کودکان، میخواست بداند کدام شیوه با انگیزش پیشرفت تحصیلی ارتباط دارد. یافتههای پژوهش وی نشان دادند شیوه فرزند پروری مقتدرانه و انتظار والدین از موفقیت فرزندان رابطه معناداری با انگیزش پیشرفت تحصیلی دارد. نتایج دیگر پژوهش انجامشده توسط Attaway & Buri (2004) نشان میدهد که سبکهای حمایت از خودمختاری و درگیری و گرمی والدین رابطه مثبتی با اشکال انگیزش درونی و رابطه منفی با انگیزش بیرونی و بیانگیزگی دارد و بین سبک فرزند پروری مادر و پدر تفاوت وجود دارد. McCoach & Sigle (2003) خاطرنشان میسازند که فراگیران دارای پیشرفت تحصیلی ضعیف، نگرشهای منفی نسبت به مدرسه دارند. Majoribanks (2002) نیز نشان میدهد که چگونگی نگرش دانش آموزان به مدرسه با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دارای ارتباط معناداری است. دانشآموزانی که دارای پیشرفت تحصیلی بالا هستند در مدرسه به یادگیری علاقهمند هستند و نسبت به مدرسه نگرش مثبتی دارند.
بنابراین با توجه به نتایج پژوهشهای انجامشده، ازآنجاکه انگیزه تحصیلی مستقیماً با میزان یادگیری و پیشرفت تحصیلی یادگیرندگان رابطه مثبتی دارد لازم است برای ایجاد یک نظام آموزشی موفق و پویا به این امر مهم توجه بیشتری شود. متأسفانه یکی از مشکلات شایع نظام آموزشی در بسیاری از کشورها پایین بودن سطح انگیزه تحصیلی در بین یادگیرندگان است که سالانه زیانهای علمی، فرهنگی و اقتصادی زیادی را متوجه دولتها و خانوادهها میکند و نظام آموزشی کشورها را با افت تحصیلی مواجه میسازد (ابوالقاسمی و پولادی ریشهری، 1382)؛ بنابراین جهت کم کردن خسارت ناشی از کاهش انگیزه تحصیلی باید تحقیقات گستردهای در زمینه انگیزه تحصیلی صورت بگیرد و با توجه به اینکه مطالعات بهعملآمده درزمینه انگیزش تحصیلی در ایران اغلب به بررسی رابطه این متغیر با پیشرفت تحصیلی پرداختهاند (قاسمی پیر بلوطی، 1374؛ منظری توکلی، 1375؛ قاجارگر، 1373؛ باقری، 1371) و برخی نیز به بررسی عوامل ایجاد انگیزه در دانش آموزان توجه کردهاند (اطهری راد، 1371)؛ اما بررسی علل و عوامل پیشبینی کننده آن در این پژوهش مدنظر قرارگرفته که تاکنون کمتر بدان توجه شده است بنابراین در پژوهش حاضر نگارنده در نظر دارد تا به این سؤال که آیا تابآوری، سبکهای والدگری و نگرش دانشآموز نسبت به مدرسه، انگیزش تحصیلی را پیشبینی میکند؟ پاسخ دهد.
1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش
دانش آموزان بزرگترین سرمایههای انسانی هر جامعهای بهحساب میآیند، زیرا میتوانند با در هم آمیختن نیروی جوانی، علم و مهارت آموختهشده، چرخهای پیشرفت و توسعه را به حرکت درآورند. در تمام کشورها سالیانه سهم بالایی از درآمد ملی صرف آموزشوپرورش میشود، اما بخش زیادی از هزینهها هدر میرود. در این زمینه یکی از مواردی که همواره موردتوجه معلمان و اولیای دانش آموزان بوده است، انگیزش تحصیلی یادگیرندگان است. انگیزش، مهمترین شرط یادگیری است. علاقه به یادگیری محصول عواملی است که به شخصیت و توانایی دانشآموز، ویژگیهای تکلیف، مشوقها و سایر عوامل محیطی مربوط است (Blumont, 1993، نقل از عابدی و مظفری، 1388). انگیزش بهصورت آمادگی روانی یک پیشنیاز یادگیری بهحساب میآید و تأثیر آن بر یادگیری کاملاً آشکار است. اگر دانش آموزان نسبت به درس بیعلاقه باشند (دارای انگیزش سطح پایینی باشند)، به توضیحات معلم توجه نخواهند کرد و بالاخره پیشرفت چندانی نصیب آنها نخواهد شد؛ اما اگر نسبت به درس علاقهمند باشند (دارای انگیزش بالایی باشند)، هم به توضیحات معلم بهدقت گوش خواهند داد هم به دنبال کسب اطلاعات بیشتری در زمینه مطلب درسی خواهند رفت و هم پیشرفت زیادی نصیب آنها خواهد شد (سیف، 1388). به تجربه ثابتشده است که یکی از شایعترین و بارزترین مشکلات تحصیلی دانش آموزان پایین بودن انگیزش تحصیلی است. هرچند ممکن است دانش آموزان بهطور یکسان، برای انجام یک تکلیف برانگیخته باشند اما منبع انگیزشی میتواند متفاوت باشد. دانش آموزان که از درون برانگیختهشده و فعالیتی را قبول میکند برای خود آن فعالیت و یا برای لذت ناشی از آن، یادگیری ناشی از آن و یا احساس کمالگرایی حاصل از آن. دانشآموزی که از بیرون برانگیختهشده برای این کار میکند که پاداشی کسب کند یا از تنبیهات خارج از خود فعالیت دوری گزیند مانند نمرات، برچسبها و تأیید معلم (,Lepper 1988؛ به نقل از اسپالدینگ، ترجمه یعقوبی و خوشخلق، 1377). بهکارگیری نادرست روشهای مختلف ایجاد انگیزش از سوی والدین و معلمان برای ایجاد انگیزش و روحیه مطالعه در دانش آموزان نهتنها مؤثر واقع نمیشود بلکه تأثیرات منفی در انگیزش تحصیلی آنان میگذارد. وعده پاداش جایزه، تهدید و حتی تنبیه ازجمله روشهایی است که والدین و معلمان معمولاً به آنها متوسل میشوند ولی هیچیک از آنها قادر نبوده است که افراد را به مطالعه و انجام تکالیف دلگرم سازد (Pintrich & Schunk, 1996). بررسیها نشان میدهد که انگیزش یکی از عوامل اصلی بروز رفتار است و در تمام رفتارها ازجمله یادگیری، عملکرد، ادراک، دقت، یادآوری، فراموشی، تفکر، خلاقیت و هیجان اثر دارد (موری، 1964، ترجمه براهنی، 1363). یافتههای پژوهشی و بررسیهای تجربی نشان داده است که 85 درصد از مواردی که دانش آموزان را به شکست تحصیلی و ناهنجاریهای رفتاری میکشاند، قبل از آنکه جنبه شناختی و هوشی داشته باشد، مربوط به عوامل عاطفی و انگیزشی است؛ یعنی شدت اضطراب امتحان و فراوانی مشکلات عاطفی موجب کاهش پیشرفت و انگیزه تحصیلی میشود و دانش آموزان بخش عمدهای از انرژی روانی خود را صرف چگونگی پاسخدهی به این نیازها و مواجه با این مشکلات میکنند (سلطانی، 1381).
علیرغم پیشینه و سابقه طولانی تحقیقات در زمینه انگیزش تحصیلی در غرب، در کشور ما در این زمینه و راههای افزایش آن بهصورت کاربردی مطالعات محدودی صورت گرفته است بنابراین جا دارد که محققان با پرداختن به این موضوعات، دانش و راهبردهای عملی را برای نهادهای آموزشی و پژوهشی فراهم ساخته و اطلاعات مفیدی را در اختیار کسانی که به نحوی با موضوع مرتبط میباشند قرار دهند تا با ارائه راهکارهای عملی و افزایش انگیزه تحصیلی زمینه پیشرفت کشور فراهم گردد؛ و همچنین با توجه به اینکه پژوهشگر خود در محیط آموزشی بهعنوان مشاور مشغول است و اکثر مراجعینی که به دلیل افت تحصیلی به وی مراجعه نمودهاند، با بررسیهای صورت گرفته یکی از مهمترین دلایل افت تحصیلی و عدم پیشرفت تحصیلی آنان را کاهش انگیزش تحصیلی میداند، لذا بر آن شد که در این زمینه پژوهشی را انجام دهد. آگاهی از منابع انگیزش، اینکه عوامل تأثیرگذار بر انگیزش کدماند شاید نیاز به زمان و پژوهشهای مختلفی دارد. در مجموع می توان اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر را به شرح زیر عنوان نمود:
بنابراین با توجه به اهمیت موضوع، مطالعه حاضر جهت تعیین انگیزش تحصیلی بر پایه تابآوری، سبکهای والد گری و نگرش دانشآموز نسبت به مدرسه است.
1-4- اهداف پژوهش
1-4-1- هدف کلی
تعیین انگیزش تحصیلی بر پایه تابآوری، سبکهای والد گری و نگرش دانشآموز نسبت به مدرسه.
1-4-2- اهداف جزئی
1-5- فرضیههای پژوهش
1-5-1- فرضیه اصلی
تابآوری، سبکهای والدگری و نگرش دانشآموز نسبت به مدرسه انگیزش تحصیلی را پیشبینی میکند.
1-5-2- فرضیههای فرعی
1-6- معرفی متغیرهای پژوهش و تعریف مفهومی و عملیاتی آنها
متغیر ملاک: انگیزش تحصیلی.
متغیرهای پیشبین: تابآوری، سبکهای والدگری، نگرش دانشآموز نسبت به مدرسه.
متغیرهای کنترل: جنسیت، پایه تحصیلی، شهر محل سکونت.
1-6-1- تعریف مفهومی انگیزش تحصیلی
Deci & Ryan (2000) انگیزش تحصیلی را تمایل یادگیرنده به مشغول و درگیر شدن در فعالیتهای یادگیری و تلاش مستمر در انجام دادن و به پایان رساندن آن فعالیت میدانند و عاملی مؤثر در یادگیری و پیشرفت تحصیلی فراگیران است.
1-6-2- تعریف عملیاتی انگیزش تحصیلی
منظور از انگیزش تحصیلی در این تحقیق نمرهای است که فرد از پرسشنامه انگیزش تحصیلی والرند (ASM) به دست میآورد که در این پژوهش نمرات بالای 137 معرف وضعیت مطلوب انگیزش تحصیلی خواهد بود.
1-6-3- تعریف مفهومی تابآوری
Garmezy & Masten (1991) تابآوری را فرایند سازگاری موفقیتآمیز علیرغم شرایط چالشبرانگیز و تهدیدکننده تعریف کردهاند.
1-6-4- تعریف عملیاتی تابآوری
منظور از تابآوری در این تحقیق میزان نمرهای است که فرد از پرسشنامه کو نور و دیویدسون CD-RIS به دست میآورد که نمرات بالای 50 معرف وضعیت مطلوب تاب آوری خواهد بود.
1-6-5- تعریف مفهومی سبکهای والدگری
سبکهای والدگری یا شیوههای فرزند پروری منظومهای از نگرشها در مورد کودک، نحوه برقراری ارتباط با کودک، روش نگهداری کودک و جو عاطفی حاکم بر فضای رفتاری والدین است (Darling & Steinberg, 1993).
1-6-6- تعریف عملیاتی سبکهای والدگری
منظور از سبکهای والدگری در این تحقیق نمرهای است که فرد از پرسشنامه سبکهای فرزند پروری بامریند به دست میآورد.
1-6-7- تعریف مفهومی نگرش دانشآموز نسبت به مدرسه
نگرش نسبت به مدرسه شامل علاقه و عاطفه دانشآموز نسبت به مدرسه است. تحقیقات نشان دادهاند که دانش آموزان دارای پیشرفت تحصیلی ضعیف، نگرشهای منفی نسبت به مدرسه نشان میدهند (2003 Mc coach & Siegle).
1-6-8- تعریف عملیاتی نگرش دانشآموز نسبت به مدرسه
منظور از نگرش دانشآموز نسبت به مدرسه در این تحقیق نمرهای است که فرد از پرسشنامه نگرش نسبت به مدرسه SAAS-R به دست میآورد
The School Attitude Assessment Survey–Revised
زه، کتابدرمانی در کشورهای پیشرفته، به طور مؤثری در محیطهای اجتماعی، همچون بیمارستانها، مدارس، پرورشگاهها، مراکز مشاوره و زندانها و برای درمان اختلالات شایع روانی نظیر افسردگی به کار میرود (توز، 1353). کتابدرمانی، استفاده از فنِّ کتاب خواندن، برای راهنمایی فرد و گروه است. این راهنمایی، خدمات مشاورهای، رواندرمانی، رشد شخصیت، بلوغ هیجانی و مانند آن را در بر میگیرد. اگرچه کتابدرمانی، یک مهارت درونی نیست ولی بر اساس آگاهی خواننده از فرایند پویایی که در درون وی رخ میدهد، پیریزی شده است. از این مهارت، میتوان به طور مستقل، برای درمان استفاده کرد یا به عنوان یک کار کمکی، در سایر فنون رواندرمانی بهره گرفت (هرنیک، 1987).
خواندن و مطالعه، مهارت پیچیدهای است که در دنیای امروز با وجود پیشرفتهای گسترده در زمینهی ارتباطات رایانهای، انسانی و رسانههای جمعی از اهمیّت بالایی برخوردار است. با وجود این پیشرفتها، هنوز لازم است اطلاعات مورد نیاز خود را از طریق خواندن و مطالعه به دست آوریم. یکی از راههای برقراری ارتباط در جامعه، خواندن است؛ از اینرو، فرایندهای اساسی خواندن، ممکن است در راستای برقراری بهتر این ارتباطات مؤثر باشد (غفاری، 1381).
برای بهرهمندی از زندگی سالم، باید ضمن جلوگیری از بروز بسیاری مشکلات روانی، تواناییهای فردی نیز تقویت شوند. شناخت نیازهای کودکان و نوجوانان و فراهم آوردن امکانات لازم برای
پاسخگویی به آنها، مانع بروز بسیاری از مشکلات روانی در کودکی و بزرگسالی میشود. کتابدرمانی ابزار مناسبی برای کسب تجربه و اطلاعات به منظور پاسخگویی به نیازهای گوناگون است. در صورت شناخت نیازها و شناخت کتابهای مناسبی که ممکن است پاسخگو و ارضاکنندهی آنها باشند، ادبیات کودکان به رشد مناسب و متعادل کودکان و نوجوانان کمک میکند. کتابدرمانی، یکی از
راههای درمانی لذتبخش است که ارزش تجربه و کتاب را میشناساند و در تشویق به مطالعه مؤثر است (پریرخ، 1382).
مطالعهی کتابی که توسط درمانگر به مراجعهکنندهی خاصی توصیه میشود، ممکن است این اثرات را داشته باشد:
1) افزایش شناخت و آگاهی؛
2) آشنایی با سرگذشت زندگی دیگران و راهکارهای اتخاذ شده توسط ایشان برای غلبه بر مشکلات؛
3) الگو قرار دادن و همانندسازی با شخصیتهایی که مددجو در کتاب با آنان آشنا میشود؛
4) آموختن دستورکارهایی برای زندگی بهتر و تقویت تفکر مثبت؛
5) تداعی آزاد هنگام برخورد با مفاهیمی که برای خواننده معنای ویژهای دارند؛
6) تحریک خواننده به تفکر، تحلیل نگرشها و رفتارها؛
7) فراخوانی احساسات و تجربههای پنهان به سمت آگاهی؛
8) کمک به شناخت علل رفتار خود و دیگران و تأمین سازگاری مطلوب؛
9) کمک جستن از کتاب به عنوان پناهگاه امنی که آرزوها و رؤیاهای ما در آن تحقق مییابد و پایان خوش آنها به ما امید میبخشد و پناهگاهی که به هنگام نیاز فارغ از واقعیتهای روزمره به
آنها روی میآوریم.
از کارکرد عاطفی و رفتاری داستان، میتوان در رشد کودک بهره جست. هنگامیکه کودک داستان را میخواند یا به آن گوش میدهد، سه فرایند «همانندسازی»، «پالایش روانی» و «بینش» را تجربه میکند. اگر داستان، مناسب حال و در خور استعداد کودک باشد، او میتواند خود را جایگزین شخصیت یا قهرمان داستان کند و از این طریق، در انگیزهها و تعارضهای وی سهیم شود. هنگامیکه کودک کشف میکند که در مشکلات خود تنها نیست و کودکان دیگری نیز در این تجربهها شریک هستند، احساس امنیت و آرامش میکند و از تنهایی او کاسته میشود (آلیاسین، 1379). لازم به ذکر است که این سه فرایند، از مراحل کتابدرمانی است که جیون (1992) در کتابش آورده است.
هنگامیکه کودک و شخصیت مورد نظر انطباق یافتند، تخلیهی هیجانها صورت میگیرد. تخلیهی روانشناختی، اغلب پس از رفع تعارض شخصیت داستان رخ میدهد. به عبارتی، کودک، از طریق پالایش روانی، بستری برای تخلیهی هیجانهای خود پیدا میکند. کودک، بهمدد همانندسازی با شخصیتهای داستان و برونریزی هیجانها مشکلاتش را عمیقتر و درستتر تجزیه و تحلیل میکند. چنین تحلیلهایی، باعث افزایش خودآگاهی و درک عمیقتر از خود و ارتباط با دیگران میشود. به عبارتی، «بینش»، رابطهای مستقیم، با تقویت شناخت کودک دارد و از جنبهی رفتاری، رفتارهای کودک را بهبود میبخشد.
کودکان ناشنوا در گرفتن اطلاعات، به جای گوش از چشمان خود استفاده میکنند. دشواری ادای واژگان و دشواری همراه کردن نمادهای نوشتاری با صداها، کودک ناشنوا را در ارتباطگیری با متن کتاب و درک مطالب آن با مشکل روبهرو میکند. به همین دلیل، کودکان ناشنوا مهارتهای کمتری جهت خواندن دارند. شماری از کارشناسان بر این باورند که حس بینایی در نبود حس شنوایی میتواند نمادهای زبانی را به کودک ناشنوا منتقل کند. بنابراین، شناخت این نشانهها نخستین زبانی است که این کودکان میآموزند و در ضمن اساسیترین وسیلهی ارتباطی آنان به شمار میرود. زبان اشاره، زبانی دیداری و حرکتی با ساختار دستوری و آهنگ ویژهی خود است، لذا متفاوت از زبان گفتاری میباشد. زبان اشاره برای انتقال یک معنای دقیق به حرکتهای بدنی، حالتهای بیانی چهرهای و ایجاد علامت نیاز دارد. کودکان ناشنوا نیز مانند دیگر کودکان به کتابهای چاپی نیاز دارند. این کودکان بهدلیل فقدان حس شنوایی، نسبت به بچههای شنوا مشکلات بیشتری دارند و در ارتباط با اطرافیان خود حساستر هستند. در نتیجه، رفتارهای نابهنجار آنها به مراتب بیشتر از بچههای شنواست. از رفتارهای نابهنجار آنها میتوان به پرخاشگری، ترس، اندوه و عدم اعتماد به نفس که به دلایل مختلفی در فرد به وجود میآیند، اشاره نمود.
فرایند کتابدرمانی دارای مراحلی است که با آمادهسازی ذهن کودک آغاز میشود. با طرح سؤالهای مقدماتی انگیزهی خواندن و گوش دادن به کتاب یا داستان نیز بالا میرود. پس از خوانده شدن کتاب برای کودکان به آنها فرصت داده میشود تا دربارهی آن فکر کنند. بیشترین مقدار زمان، صرف پاسخ و واکنش کودک به متن میشود. مهمترین مرحله، بحثهایی پیدرپی است که درمانگر با طرح سؤالهایی آنها را ایجاد میکند؛ چون در همین زمان است که کودک حوادث و شخصیتهای کتاب را با تجربههای شخصی خود پیوند میدهد. کتابدار یا درمانگر با طرح سؤالهای «چرایی»، آنها را درکسب بینش یاری میرساند. این مراحل، مستلزم شناخت کافی کودک و همدلی و برقراری رابطهی اطمینانبخش با اوست و هنگامیکه به صورت بحثهای پیدرپی انجام شود، اهداف درمانی خود را به مؤثرترین شکل دنبال میکند. البته، کار با کودکان استثنایی قدری سختتر و مستلزم صرف وقت، حوصله و تخصّص بیشتری است؛ چرا که شناخت کافی و برقراری رابطهی اطمینانبخش با کودک استثنایی از دقت و حوصلهی همگان بر نمیآید.
با اینکه کتابدرمانی، به مفهوم واقعی، نگرشی جدید است و بر رسالت فعالان ادبیات کودک افزوده است ولی شتابزدگی در خلق آثار نه تنها در رشد و تکامل و یا کاهش مشکلات تأثیری نخواهد گذاشت، بلکه نتایج و آثاری منفی را به دنبال خواهد آورد. سالانه بخشی از کتابهای منتشر شده در ایران، توسط نهادهایی چون شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان کتابهای مناسب انتخاب میشوند. در ارتباط با کودک ناشنوا، باید توجه داشت که سلامت روانی این کودکان بیشتر در معرض خطر است و اگر از سوی والدین، اطرافیان و دوستان کودک ناشنوا این گونه مسایل نادیده گرفته شود، دامنهی وسیعی از اختلالهای گوناگون نظیر افسردگی، مشکلات اجتماعی و رفتارهای پرخاشگرانه را برای کودک رقم خواهد زد؛ لذا باید در چگونگی رفتار با کودک ناشنوا تلاش زیادی را برای درک درست این کودکان انجام داد.
حال باید به بررسی این ناهنجاریها، دلایل و مهمتر از همه رفع این مشکلات پرداخت. کودکان زیربنا و آیندهی هر جامعهای هستند و کودکان استثنایی بخشی از جامعهی کودکان به شمار میآیند. پس سلامت روانی کودکان استثنایی، به عنوان افرادی که در شکلگیری پیکرهی این نظام نقش دارند، بسیار حائز اهمیت است. مسلماً این افراد، بهدلیل داشتن یک یا چند نقص دچار مشکلاتی
میشوند که غالباً عدم اعتماد به نفس، پرخاشگری و مانند آنها است. تقریباً میتوان گفت که همهی اعضای جامعه در رفع این مشکلات سهیماند. این وظیفهی خطیر بر عهدهی نهادهای بزرگ و کوچک جامعه (خانواده، سازمانهای دولتی و نظامهای بزرگتر) است. هر کدام از آنها، به نوعی و با وسیلهای خاص در رفع مشکلات ایشان تلاش میکنند. کتابدار نیز میتواند در رفع این مشکل سهیم باشد و باید تا حدی که در حیطهی تخصص و مهارت اوست تلاش کند. حال این سؤال مطرح میشود که کتابدار چگونه میتواند برای رفع مشکلاتی همچون اضطراب/افسردگی، گوشهگیری/افسردگی، شکایات جسمانی، مشکلات اجتماعی، مشکلات تفکر، مشکلات توجه، رفتارهای قانون شکنانه و پرخاشگرانه، تلاش کند؟ ابزار و وسایل او برای رفع این مشکلات چیست؟ در این پژوهش تلاش میشود به این سؤالات، پاسخ داده، همچنین به تأثیر کتابدرمانی، بر هر یک ازمشکلاتی که در بالا ذکر شد و نشانگانهای درونیسازی و برونیسازی شدهی دانشآموزان ناشنوا پرداخته شود.
1-3. اهمیت و ضرورت پژوهش
بخشی از مشکلات عاطفی، روانی، اجتماعی و مانند آن در بزرگسالان بهدلیل برآورده نشدن برخی از نیازهای آنها در دوران کودکی است که این مشکل، بهخصوص در ناشنوایان، بهخاطر ناتوانی در شنیدن اهمیت بیشتری دارد. این افراد، به دلیل یاد شده در ارتباط با دیگران، دچار مشکلاتی
میشوند و در زندگی خود با رفتارهایی همچون اضطراب، افسردگی، پرخاشگری، ترس، اندوه و کاهش اعتماد به نفس مواجه هستند. اینگونه رفتارها، از جمله مشکلات درونیسازی و برونیسازی شدهی کودکان میباشد. موضوع کودکان استثنایی و مسائل و مشکلات مربوط به این قشر مبحثی است که از دید بسیاری از مردم جامعهی ما صرفاً به خانوادههای این افراد برمیگردد. همین طرز تفکر باعث
میشود بیشتر مردم از کنار مشکلات این کودکان بهسادگی بگذرند. پیش از این تصور میشد که مشکل معلولیت مشکل فرد است و فرد باید خود را با جامعه تطبیق دهد، ولی اکنون نگاه جهانی این است که معلولیت مشکل جامعه است و باید شرایطی فراهم شود تا همهی افراد جامعه حق شهروندی داشته باشند و این مسأله با فراهم کردن فرصتهای برابر برای این افراد تحقق مییابد. در این میان، نقش کتابدرمان بسیار حایز اهمیت و مؤثر خواهد بود.
فرد کتابدرمان، ممکن است آموزگار مدرسه، کتابدار و یا متخصص بهداشت روانی باشد. این کار بهتر است گروهی انجام شود، گروهی که میتواند متشکل از کتابدار، مشاور، یا روانشناس مدرسه باشد. این همکاری، به توازن فرایند کتابدرمانی کمک میکند؛ بهگونهای که بتوان نتیجهی
مطلوبتری در رفع نابهنجاریهای این افراد گرفت.
در این پژوهش، تلاش میشود با استفاده از روش کتابدرمانی، در جهت رفع این رفتارهای نابهنجار در تعدادی از این کودکان ناشنوا گام برداشته شود. امید است که بتوان با رفع این رفتارها در کودکان ناشنوای دبستان وصال بیرجند، به شکوفایی تواناییهای بالقوهی آنان و کاهش مشکلات روانشناختی ناشی از این رفتارها در بزرگسالیشان، کمک کرد. لازم است که دستاندرکاران تلاشی برای ادامهی این راه در جهت کاهش مشکلات رفتاری کودکان استثنایی انجام دهند.
1-4. هدفهای پژوهش
هدف عمدهی این پژوهش، بررسی تأثیر کتابدرمانی بر رفع رفتارهای نابهنجاری همچون
نشانگانهای درونیسازی شده و نشانگانهای برونیسازی شده در کودکان ناشنوای گروه سنی ب «سالهای ابتدایی» دبستان وصال بیرجند است. این نشانگانها، شامل «اضطراب/افسردگی،
گوشهگیری/افسردگی، شکایات جسمانی، مشکلات اجتماعی، مشکلات تفکر، مشکلات توجه، رفتارهای قانونشکنانه و پرخاشگرانه» است.
اهداف فرعی این پژوهش که در راستای هدف اصلی هستند، عبارتاند از:
1-5. فرضیههای پژوهش
1-6. تعریفهای عملیاتی
کتابدرمانی: در پژوهش حاضر، منظور از کتابدرمانی استفاده از کتابهای داستانی مناسب برای کودکان ناشنوای گروه سنی ب «سالهای ابتدایی » دبستان وصال بیرجند است. درمان با کتاب، شامل جلسات کتابدرمانی انفرادی، همراه با لوحهای فشرده زبان اشارهی کتابها است، که در درمان نشانگانهای درونسازی شده و برونسازی شدهی کودکان مؤثر است.
تست آشنباخ: تست آشنباخ، تستی است که بر اساس نظامِ سنجشِ مبتنی بر تجربهی آشنباخ میباشد. این نظام، مدلی چندمحوری است که چارچوبی را برای سازماندهی و یکپارچهسازی دادههای تجربیِ حاصل از منابع اطلاعاتی مختلف، فراهم میکند. در این پژوهش دادهها تنها از دو منبع این تست بهدست میآیند که این منابع عبارتند از: گزارش والدین و گزارش معلم. گزارش والدین شامل: سیاههی رفتاری کودک(سی بی سی ال) و فرم گزارش معلم ( تی آر اف) استفاده میشود که توسط معلم، بر اساس وضعیت کودک در شش ماه گذشته، تکمیل شده است.
نشانگانهای درونیسازی شده: اختلالهای درونیسازیشده، رفتارهای بیش از حد مهارشدهای است که معطوف بهدرون هستند. در این پژوهش منظور از این نشانگانها، سه مقیاس اضطراب/افسردگی، گوشهگیری/افسردگی و شکایات جسمانی است. این مقیاسها، مشکلاتی هستند که به طور اساسی، در درون کودک قرار دارند.
نشانگانهای برونیسازی شده: اختلالهای برونیسازیشده، در برگیرندهی مشکلاتی هستند که رو بهبیرون دارند و در تعارض با دیگر افراد و محیط قرار میگیرند. منظور از این
نشانگانها در این پژوهش، دو مقیاس رفتارهای قانونشکنانه و رفتارهای پرخاشگرانه است. این مقیاسها، مشکلاتی هستند که مستلزم تعارض با دیگران و یا انتظارات دیگران از کودک است.
کودکان ناشنوا: کودکانی که از نظر توانایی شنیدن، ناشنوا یا نیمهشنوا هستند.
گروه سنی ب: این گروه سنی شامل سالهای اول دبستان است که در دبستان استثنایی وصال بیرجند، دانشآموزان سالهای اول مقدماتی، اول تکمیلی، دوم و سوم را در بر میگیرد.
( 1996) معتقد است هوش سازمانی حاصل اجتماع و تعامل هوش تک تک اعضای سازمان است. هوش سازمانی فرایندی اجتماعی است که تئوری های آن بر اساس تئوری های هوش انسانی طرح ریزی شده است.
یکی از جنبههای اصلی تفکر یا اندیشیدن خلاقیت است، فرآیندی که در ذهن فرد خلاق شکل میگیرد. برای ایجاد و تداوم آن درافراد سازمان بایستی عادت به تفکر را در کارکنان و مدیران ایجاد کرد وقتی تفکر برای انسان سازمانی عادت شود به دنبال آن خلاقیت و تولید افکار و اندیشههای جدید در تک تک کارکنان بعنوان یک امر روزمره و همیشگی در آمده و سازمان تبدیل به یک سازمان خلاق می شود. ارنست ویل، معتقد است که یکی از روشهای مهم متبلورکردن خلاقیت، ایجاد فضای محرک، مستعد و بطور کلی خلاق است .او معتقد ا ست محیط مناسب برای بروز خلاقیت، انگیزش را در افراد برای ابراز تفکر جدید و خلاق افزایش می دهد. در محیط خلاق افراد به یکدیگر اطمینان و اعتماد دارند و می توانند ریسک های روانی را برای ابراز کردن ایدههای خود بپذیرند(پور احمد، سلیمانی نژاد ،1389،ص 8-6).
همگام با بسیاری از سازمانهای نوین، کتابخانهها در جوامع امروز نقش بسیار مهم و حساسی در توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جوامع پیدا کرده اند. کتابخانه یک سیستم پویاست و نیاز دارد که به طور مدام اطلاعاتی را کسب نموده و در مواقع ضروری برای اتخاذ تصمیمات مناسب از آنها استفاده نماید. در عصری که متولیان تولید دانش، دانشگاهها هستند، توجه به کتابخانههای دانشگاهی به عنوان قلب دانشگاه ضرورت مییابد. این نوع کتابخانهها بخش جدایی ناپذیر نظام آموزشی عالی محسوب میشوند و به عنوان مراکز گردآوری و انتقال اطلاعات علمی و فنی و کانون پاسخگویی به نیاز محققان، ناگزیر به سرمایهگذاری در اشاعه خدمات، تهیه منابع روزآمد و استفاده از نیروهای ذهنی خلاق و کارآمد میباشند، و نیز بعنوان یکی از نهادهای مهم اجتماعی باید به طور مستمر قابلیتها و تواناییهای ذهنی خود را ارتقاء بخشیده و با ساز و کارهای مناسب و متناسب با نیازهای افراد و جامعه امکان تحقق هدفها را فراهم سازند. نظریهی هوش سازمانی به این کتابخانهها کمک میکند تا توانایی فکری و ذهنی خود را به عنوان یک سازمان هوشمند ارتقاء داده و رسالت و مأموریتهای خود را هوشمندانه محقق سازند.
از آنجا که اغلب مراجعهکنندگان به کتابخانههای دانشگاهی اعضای هیأتعلمی، دانشجویان، محققان و کارشناسان میباشند، در این میان کتابداران نقش کلیدی در موفقیت کتابخانه و تعامل با جامعه علمی کشور و نیز ارائه خدمات مفید به کاربران ایفا میکنند. گردآوری، سازماندهی، و انتقال اطلاعات که مایه اصلی پویایی و کفایت آموزشی و پژوهشی دانشگاهها محسوب میشود، از وظایف اساسی کتابداران کتابخانههای دانشگاهی است؛ بنابر این کتابداران نیاز دارند تا خودشان را با دانش روز تطبیق داده و با استفاده از ابتکار و تخصص و مهارت و بر اساس شرایط مخاطبین و شرایط خارج از کتابخانه هماهنگ شوند. بدیهی است توانائیهای علمی و تکنیکی در هر شغلی وجود دارد اما آنچه که بر عملکرد تاثیر مثبت دارد ویژگیهای شخصی فرد، قدرت ابتکار و خلاقیت، قابلیت انطباق با محیط، توانایی همکاری با دیگران و ترغیب و تشویق به فعالیت میباشد. رشد فزاینده اطلاعات در کتابخانهها و بکارگیری هریک ازمؤلفههای هوش سازمانی در بین کتابداران، سبب میشود جریانی از علم و دانش میان آنها جاری شود. بنابراین، تجزیه و تحلیل هوش سازمانی و خلاقیت در بین کتابداران میتواند کمک مفیدی برای بهبود خدمات و عملکرد کتابخانهها باشد.
همچنین بنظر میرسد در برخی از کتابخانهها علیرغم داشتن نیروهای مستعد، بدلیل نامشخص بودن جایگاه خلاقیت و فقدان بستر رشد، تواناییهای خلاق هرز میرود و نیز عدم وجود فاکتورهای تشویقی و انگیزه لازم، عدم استقبال مدیران از ایدههای جدید، عدم تبادل دانش در بین کارکنان، نارضایتی از فقدان ارتباط عمودی و افقی لازم، محبوس شدن در چارچوب قوانین و مقررات اداری، استخدام افراد ناکارآمد، عدم توجه کافی مسئولین به کتابخانه ها بعنوان یک مرکز اطلاع رسانی، از جمله عواملی هستند که نیاز به بالا بردن سطح هوش سازمانی و بروز خلاقیت را ایجاب میکند. در کتابخانههای دانشگاهی افراد زیادی به کار اشتغال دارند که به نظر میرسد از نظر هوش سازمانی و خلاقیت متفاوت باشند، لذا مسئله این پژوهش حول محور مولفههای هوش سازمانی و خلاقیت است تا تعیین شود: کتابداران شاغل در کتابخانههای دانشگاهی شهر اهواز از چه سطح هوش سازمانی برخوردار هستند؟ و نیز رابطه هوش سازمانی آنان با خلاقیت چگونه است؟
1-3- ضرورت انجام تحقیق
گذشته تقریباً با ثبات انسان، اکنون به جریانی با تغییرات سریع و مبهم، تبدیل شده است. تغییرات سریع و روزافزون در حوزه های علوم و تکنولوژی موجب شده است که مدیریت سنتی پاسخگوی نیاز سازمانهای پیچیده امروزی نباشد. سازمانها برای رسیدن به هدفهای نسبتاً مشخصی به وجود میآیند و فعالیتهای مستمری را برای رسیدن به آن هدفها انجام میدهند. البته هر سازمانی ویژگیهای خود را دارد که عبارتند از: مرزهای تقریباً ثابت، سلسله مراتب اداری و نوعی نظم مدبرانه، یک سیستم ارتباط و یک سیستم انگیزشی که موجب میشود افراد در سایه همکاری با یکدیگر برای دستیابی به هدفهای مشترک، تلاش کنند(اسکات 2001؛ ترجمه بهرنگی؛ نقل در اثر الهیان و زواری، 1388). ارتقاء هوش سازمانی بواسطه ارتقاء عاملهای وابسته مانند دانش سازمانی، مدیریت راهبردی، تحلیل دادههای سازمانی و غیره میتواند باعث ارتقاء سازمان و افزایش هوشمندی و بهرهوری سازمان گردد و نیز از این طریق می تواند نقاط ضعف و قوت را شناسایی نماید (خسروی ، 1390، ص2 ).
سازمانها نیز در برههای از زمان که تحت عناوین مختلف از جمله عصر دانش، عصر جامعه اطلاعاتی، عصر مدیریت مطرح شده است خود را در جهت تغییرات شتابان و دگرگونیها آماده میسازند به گونهای که خلاقیت بعنوان یکی از عوامل مهم بقای سازمان پذیرفته شده است بر اساس این استدلال کشورهای پیشرفته بر آموزش خلاقیت تاکید بسیار دارند و در این راستا در انتخاب افراد خلاق و آیندهنگر که رهیافتهای بدیع و خلاق برای مسائل پیچیده ارائه کنند توجه خاصی مبذول داشتهاند (بیدختی و انوری ،1383ص25 ).
جایگاه بسیار مهم و کاربردی کتابخانهها باعث شده این مراکز علمی بیش از گذشته در کانون توجه قرار گیرند. کتابخانهها مانند همه سازمانها ویژگیهای خاصی از قبیل ساختار سازمانی، هدفمند بودن، قانونمند بودن، ارتباط سازمانی و سلسله مراتب دارند. گسترش فناوری نوین در کتابخانهها خدمات و عملکرد آن را متحول ساخته است. کتابخانهها در راه رسیدن به اهداف پیش بینی شده نیازمند تمرکز قدرت افراد و اطلاع همه جانبه از همه عواملی است که در سازمان موجود بوده و نیز بروز خلاقیتهای آنان می باشد؛ و از آنجا که خلاقیت یک اصل خدشه ناپذیر در پیشبرد اهداف سازمانها به نحو احسن میباشد، لذا میبایست در زمینه ایجاد آن کوشش و تلاش همه جانبهای از طرف مقامات بالای سازمانها صورت گیرد.
اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر در این است که به نظر میرسد تاکنون در راستای کتابخانههای دانشگاهی هیچگونه پژوهشی در ارتباط با هوش سازمانی و خلاقیت انجام نشده است. کتابخانهها برای رشد و افزایش قابلیتهای خود در پاسخگویی به نیازهای جدید و افزایش فعالیتها باید از تمامی امکانات و ظرفیتهای خود استفاده کنند؛ یکی از این ظرفیتها بهرهگیری از نیروی ذهنی کتابداران میباشد. همچنین با توجه به اینکه هم اکنون هوش سازمانی و ارتباط آن با خلاقیت کتابداران به عنوان یک نیاز شناخته میشود و موضوع جدیدی است؛ این موضوع نیازمند بحث بیشتری میباشد تا از یک طرف کتابداران و مدیران کتابخانهها با مقوله هوش سازمانی و ابعاد آن بیشتر آشنا شوند و از طرف دیگر بتوانند عملکرد خویش را با توجه به ابعاد هوش سازمانی بهبود بخشند.
1-4- اهداف پژوهش
هدف اصلی: تعیین سطح هوش سازمانی کتابداران شاغل در کتابخانههای دانشگاهی شهر اهواز بر اساس مدل آلبرخت و ارتباط آن با خلاقیت آنان.
اهداف ویژه
آن با خلاقیت.
خلاقیت.
خلاقیت.
خلاقیت.
خلاقیت .
1-5- سؤالات تحقیق:
3- آیا بین هوش سازمانی ازنظر فشار عملکرد و خلاقیت کتابداران شاغل در کتابخانههای دانشگاهی شهر اهواز ارتباط وجود دارد؟
4- آیا بین هوش سازمانی از نظر روحیه و خلاقیت کتابداران شاغل در کتابخانههای دانشگاهی شهر اهواز ارتباط وجود دارد ؟
5- آیا بین هوش سازمانی ازنظر اتحا د و توافق و خلاقیت کتابداران شاغل در کتابخانههای دانشگاهی شهر اهواز ارتباط وجود دارد؟6- آیا بین هوش سازمانی ازنظر کاربرد دانش و خلاقیت کتابداران شاغل در کتابخانههای دانشگاهی شهر اهواز ارتباط وجود دارد؟
7- آیا بین هوش سازمانی از نظرمیل به تغییر و خلاقیت کتابداران شاغل در کتابخانههای دانشگاهی شهر اهواز ارتباط وجود دارد؟
8- آیا بین مؤلفههای هوش سازمانی بطور کلی و خلاقیت کتابداران شاغل در کتابخانههای دانشگاهی شهر اهواز ارتباط وجود دارد؟
1-6- تعریف متغیرها و اصطلاحات
با توجه به اینکه در پژوهش حاضر از مدل هوش سازمانی توسط آلبرخت استفاده شده است لذا تعاریف مفهومی هوش سازمانی و مولفههای آن بر اساس تعریف آلبرخت می باشد .
هوش سازمانی: استعداد و ظرفیت ذهنی سازمان در حرکت بخشیدن به توانایی ذهنی سازمان و تمرکز این توانایی در جهت رسیدن به رسالت سازمان تاکید اصلی بر قدرت ذهنی کارکنان میباشد (کارل آلبرخت ، 2003، ص 12-11).
چشم انداز راهبردی: قابلیت خلق، استنتاج و بیان هدف یک سازمان (کارل آلبرخت ، 2003، ص 12-11)
سرنوشت مشترک : احساس داشتن هدف مشترک زمانی که تمام یا ا کثر افراد در سازمان درگیر کار شدند و میدانند که رسالت و ماموریت سازمان چیست و در جهت رسیدن به هدف حرکت می نمایند (کارل آلبرخت ، 2003، ص 12-11).
میل به تغییر : سازگاری و تمایل برای تغییر ، جهت تحقق چشم انداز راهبردی ( کارل آلبرخت، 2003، ص 12-11).
اتحاد و توافق : وجود یک سلسله قوانین جهت اجرا برای جلوگیری از اختلاف نظر، افراد برای تحقق رسالت و ماموریت سازمان باید خود را سازمان دهند مسئولیتها و مشاغل را تقسیم نمایند و قوانینی برای برخود و ارتباط با یکدیگر و رویارویی با محیط وضع کنند (کارل آلبرخت، 2003، ص12-11).
کاربرد دانش : استفاده موثر از اطلاعات و دادهها که هر سازمان به شدت به دانش کسب شده و تصمیمات درست وابسته است( کارل آلبرخت ، 2003، ص 12-11).فشار عملکرد : مجموعه ای از انتظارات متقابل و الزامات عملیاتی برا ی موفقیت مشترک (کارل آلبرخت ، 2003، ص 12-11).
روحیه : احساس بالندگی و افتخار به کارکردن در یک سازمان ، پیگیری وظایف شغلی با علاقه و خوشبینی و باور به تعهد و تحرک مدیران (کارل آلبرخت ، 2003، ص 12-11).
خلاقیت: خلاقیت یک فرایند ذهنی و عقلایی برای ایجاد ایده های جدید و بدیع است. ( الوانی، 1378، ص 223).
1-7- تعاریف عملیاتی
هوش سازمانی: در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مربوط به هر مولفه در پرسشنامه هوش سازمانی کسب کرده باشند.
چشم انداز راهبردی: در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مربوط به هر مولفه در پرسشنامه هوش سازمانی کسب کرده باشند.
سرنوشت مشترک : در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مربوط به هر مولفه در پرسشنامه هوش سازمانی کسب کرده باشند.
میل به تغییر : در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مربوط به هر مولفه در پرسشنامه هوش سازمانی کسب کرده باشند.
اتحاد و توافق : در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مربوط به هر مولفه در پرسشنامه هوش سازمانی کسب کرده باشند.
کاربرد دانش: در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مربوط به هر مولفه در پرسشنامه هوش سازمانی کسب کرده باشند.
فشار عملکرد: در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مربوط به هر مولفه در پرسشنامه هوش سازمانی کسب کرده باشند.
روحیه : در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات مربوط به هر مولفه در پرسشنامه هوش سازمانی کسب کرده باشند.
خلاقیت: در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پاسخ به سوالات پرسشنامه خلاقیت کسب کرده باشند.
اصلی :تبیین رابطه مهارت های ارتباطی و اخلاق حرفه ای دبیران بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان می باشد .
هدف های فرعی :
فرضیات پژوهش :
فرضیه اصلی: بین مهارت های ارتباطی و اخلاق حرفه ای دبیران با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه معناداری وجود دارد .
فرضیه های فرعی:
تعاریف عملیاتی و مفهومی:
تعریف مفهومی:
اخلاق حرفه ای:
به عنوان مجموعه ای از اصول، اغلب به عنوان منشوری که برای راهنمایی و هدایت استفاده می شود، تعریف شده است. (بیک زاد و همکاران،1389).
ابعاد اخلاق حرفهای:
مهارت های ارتباطی :
شامل توانایی های گوش دادن فعالانه، مهار و نظم دهی به هیجان ها، دریافت و ارسال پیام های واضح و نیز کشف معنای حقیقی پیام های کلامی و غیر کلامی ، بینش نسبت به فرایند ارتباط و در نهایت قاطعیت در ارتباط می باشد (سیف و همکاران 1384).
ابعاد مهارت های ارتباطی:
مهارت مدیریت هیجان فرد را قادر میسازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص داده، نحوه تأثیر آن ها را بر رفتار بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان های مختلف نشان دهد. امروزه کسانی را که قادر هستند از هیجانات به نفع خود و روابطشان استفاده کنند، دارای کیفیتی میدانند که به آن هوش هیجانی میگویند.
هفت عامل برای مهارت ادراک دیگران لازم است
مهارت ابراز وجود:
ابراز وجود ، رفتاری است که شخص را قادر می سازد به نفع خود عمل کند؛ روی پای خود بایستد؛ احساسات واقعی خود را صادقانه ابراز کند و با توجه نمودن به حقوق دیگران، حق خود را بگیرد (آلبرتی و امونز 1982).
پیشرفت تحصیلی :
مقدار دستیابی دانش آموز به هدف های تربیتی که معمولا در حیطه شناختی و در یک موضوع درسی خاص است می باشد ( خوی نژاد، 1374 ).
تعیین مقدار یادگیری دانش آموزان در طول یک نیمسال تحصیلی و یا یک سال تحصیلی که بوسیله یک آزمون در پایان دوره آموزشی اندازه گیری می شود ( شعبان سیجانی، 1374 ).
تعاریف عملیاتی:
اخلاق حرفهای دبیران:
میزان نمره ایست که دبیر از پرسشنامه 35 سئوالی اخلاق حرفه ای مرزبان، (1389) کسب می نماید.
تعهد : میزان نمره ایست که دبیر از گویه های شماره 1 الی 7 پرسشنامه 35 سئوالی اخلاق حرفه ای مرزبان، (1389) کسب می نماید.
تخصص: میزان نمره ایست که دبیر از گویه های شماره 8 الی 11 پرسشنامه 35 سئوالی اخلاق حرفه ای مرزبان، (1389) کسب می نماید
تعلق: میزان نمره ایست که دبیر از گویه های شماره 12 الی 17 پرسشنامه 35 سئوالی اخلاق حرفه ای مرزبان، (1389) کسب می نماید.
تداوم: میزان نمره ایست که دبیر از گویه ها ی شماره 18 الی 22 پرسشنامه 35 سئوالی اخلاق حرفه ای مرزبان، (1389) کسب می نماید
تکامل: میزان نمره ایست که دبیر از گویه های شماره 23 الی 28 پرسشنامه 35 سئوالی اخلاق حرفه ای مرزبان، (1389) کسب می نماید.
تحول: میزان نمره ایست که دبیر از گویه های شماره 29 الی 35 پرسشنامه 35 سئوالی اخلاق حرفه ای مرزبان، (1389) کسب می نماید.
مهارتهای ارتباطی دبیران :
میزان نمرهای است که دبیر از پرسشنامه 34 سوالی مهارتهای ارتباطی نعیمه عطارها، (1389) کسب میکند .
مهارت مدیریت هیجانی: میزان نمرهای است که دبیر از گویه های (12،13،14،19،17،20،21،23،30،31،3،4) پرسشنامه 34 سوالی مهارتهای ارتباطی نعیمه عطارها، (1389) کسب میکند .
مهارت ادراک دیگران: میزان نمرهای است که دبیر از گویه های (32،1،5،7،9،10،15،18،22،24،27،28) پرسشنامه 34 سوالی مهارتهای ارتباطی نعیمه عطارها، (1389) کسب میکند .
مهارت ابراز وجود: میزان نمرهای است که دبیر از گویه های (34،2،6،8،11،16،25،26،29،33) پرسشنامه 34 سوالی مهارتهای ارتباطی نعیمه عطارها، (1389) کسب میکند .
گر متغیرهایی که می تواند در صمیمیت زناشویی تاثیر مهمی داشته باشد، باورهای ارتباطی است. منظور از باورهای ارتباطی، عقیده یا ذهنیتی است که زن و شوهر نسبت به ارتباط زناشویی خود دارند و آن را به عنوان واقعیت پذیرفته اند و منظور از باورهای ارتباطی ناکارآمد، آن دسته از باورها و تفکرات غیر منطقی می باشد که مختص رابطه زناشویی است و در اثر استفاده افراطی ایجاد مشکل نموده است که شامل 5 مورد به شرح زیر است: الف) باور به اینکه مخالفت تخریب کننده است ،ب) باور به عدم تغییر پذیری همسر، پ) باور توقع ذهن خوانی، ت) کمال گرایی جنسی، ث) باور به تفاوتهای جنسیتی: (زن و مرد متفاوتند (آیدلسون و اپستاین،1982؛ به نقل از شهرستانی و همکاران،1391).
با توجه به اهمیت صمیمیت زناشویی در سلامت افراد خانواده و در نهایت تعادل خانواده و جامعه، بشر از دیرباز با این سؤال رو به رو بوده است که چرا زوجین دچار ناسازگاری میشوند. در پاسخ به این سؤال و سؤالات مشابه دیگر، رویکردهای مختلفی مطرح شدهاند. به باور گاتمن دشواری و اشکال در پردازش اطلاعات موجود و یادآوری آن در زمان دیگر، یکی از دلایل قضاوت نادرست است و در روابط نابسامان، پاسخ های هیجانی زوج ها به همسر خود معطوف به افکار آن ها درباره رفتار همسران و نیز معنایی است که به آن رفتار نسبت می دهند و نه خود رفتار. در میان زوجین ناموفق، اغلب مشاهده می شود هر دو طرف باورهای ارتباطی نا کارآمدی پیدا می کنند (شریفی،1390).
با توجه به اهمیت و نقش کلیدی باورهای ارتباطی و سبک های دلبستگی با رضایت و صمیمیت در زندگی زناشویی در پژوهش حاضر سوال این است که آیا بین باورهای ارتباطی و سبک های دلبستگی با صمیمیت زناشویی مردان متاهل شاغل در آموزش و پرورش رابطه وجود دارد یا خیر؟
اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
رابطه زناشویی یکی از قوی ترین رابطه های انسانی است که چگونگی آن پیامدهای گوناگونی برای همسران و دیگر اعضای خانواده دارد. زندگی مشترک دو انسان با یکدیگر آن هم از دو جنس متفاوت امری بسیار ظریف و گاه دشوار است، چرا که زنان و مردان هر کدام به سبک خاص خود صحبت می کنند، در نتیجه بسیاری از اوقات در برقراری ارتباط صحیح با یکدیگر دچار مشکل می شوند. شناخت و کاربرد ارتباط مناسب توسط زوجین می تواند کانون خانوادگی را بسیار دلپذیر سازد و سلامت روانی را در افراد خانواده افزایش دهد و برعکس ارتباطات ناسالم باعث بسیاری از مشکلات زناشویی به صورت پنهان و آشکار در بستر خانواده می شود و موجودیت خانواده را مورد حمله قرار می دهد .
ازدواج رابطه ای منحصر به فرد است. در رابطه زوجی، هر یک از دو عضو زوج می توانند عمیق ترین احساس صمیمیت را تجربه کنند. این رابطه در عین حال که می تواند صمیمانه ترین و راحت ترین رابطه ممکن باشد، می تواند شدیدترین صدمات ممکن را به اعضا وارد کند. در صورتی که ازدواج ناموفق باشد می تواند به توقف رشد شخصی و سرگردانی منجر گردد. شکست در این رابطه می تواند به صدمات و جراحت های روحی منجر گردد که التیام آنها به وقت زیادی نیاز دارد (نظری، 1386).
زن و مرد به دلایل متعدد از جمله شناخت ناکافی از یکدیگر، انتظارات و توقعات غیرواقعی از ازدواج و همسر، مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی، لاجرم میبایست مسائل و مشکلات بسیاری را در ایجاد و حفظ و بقای زندگی زناشویی و روابط نزدیک و صمیمانه با یکدیگر تجربه کنند. این حقیقت تلخ که در طبقهبندیهای تشخیصی روانپزشکی مسائل و مشکلات زناشویی و خانوادگی یکی از بالاترین علل رجوع به کلینیکها و مراکز خدمات مشاورهای است، گواه این مدعاست. تجارب نشان میدهد که تعداد زیادی از انتظارات نادرست و غیرواقعبینانه و ادراک زن یا مرد نسبت به ازدواج، توقعات آرمانی و رمانتیک از عوامل اصلی نارضایتی و ناسازگاری در زندگی زناشویی است (نوابینژاد، 1380).
رفتار یک همسر در خلاء روی نمی دهد بلکه در رابطه با افراد و موضوعات و رویدادهای دیگر اتفاق می افتد و همچنین وقتی تغییرات در درون فرد رخ می دهد این تغییرات می تواند بر کل سیستم اثر بگذارد و این اثرات را می توان در رفتارها و پیامدهای رابطه ای اندازه گیری کرد. در واقع نوع ادراک و در نتیجه آن قضاوت بر رفتار همسر است که می تواند تکلیف سوگیری ارتباطی را روشن سازد (خوش کنش،1386).
الیس اظهار می دارد که هیچ رویدادی به خودی خود واجد قابلیت ایجاد آشفتگی روانی در انسان نیست زیرا تمام محرکات و رویدادها در ذهن مورد معنی بخشی قرار می گیرند. بنابراین همه مشکلات و ناسازگاریهای هیجانی ناشی از نحوه تعبیر و تفسیر و پردازش اطلاعات حاصله از محرکات و رویدادهاست که پشتوانه آن، تفکرات غیر منطقی و باورهای غیرواقعی در مورد خود، جهان و دیگران می باشد.(شارف، 2006؛ ترجمه فیروزبخت، 1388).
بنابر تحقیقات انجام شده یکی از مشکلات زوج ها مشکلات ارتباطی و باورها و نوع سبک دلبستگی در زندگی می باشد که صمیمیت و رضایت زناشویی را تحت تاثیر قرار می دهد و با توجه به اهمیت و نقش باورهای ارتباطی در صمیمیت زناشویی، این پژوهش به بررسی رابطه نقش باورهای ارتباطی و سبکهای دلبستگی در زندگی زناشویی می پردازد.
اهداف پژوهش:
هدف کلی:
بررسی رابطه بین باورهای ارتباطی و سبک های دلبستگی با صمیمیت زناشویی معلمان مرد متاهل آموزش و پرورش شهر کرمانشاه در سال تحصیلی94 – 1393 است.
اهداف ویژه:
فرضیه های تحقیق:
فرضیه اصلی:
بین باورهای ارتباطی و سبک های دلبستگی با صمیمیت زناشویی مردان رابطه وجود دارد.
فرضیه های فرعی:
تعاریف متغیرها:
باورهای ارتباطی:
الف)تعریف نظری: باور ارتباطی عبارت است از عقیده یا ذهنیتی که زن و شوهر نسبت به ارتباط زناشویی خود دارند و آن را به عنوان واقعیت پذیرفته اند (آیدلسون و اپشتاین، 1981).
ب) تعریف عملیاتی: باور ارتباطی در این پژوهش عبارت بود از نمره ای که هر کدام از زوجین در پرسشنامه باور های ارتباطی کسب نمود.
سبک های دلبستگی:
الف)تعریف نظری:
سبک دلبستگی : دلبستگی به عنوان پیوند قوی که نخست بین والد و کودک و بعداً به همسالان توسعه داده می شود تعریف شده است ( بالبی، 1969). سبک دلبستگی یک الگوی رفتاری خاص است که کیفیت تعامل بین فرد و موضوع دلبستگی را نشان می دهد (قربانی نیا، 1387).
ب) تعریف عملیاتی:
منظور از سبک های دلبستگی در این پژوهش میزان نمره ای بود که فرد در سوالات پرسشنامه مقیاس تجربه روابط نزدیک به دست آورد.
صمیمیت زناشویی:
الف) تعریف نظری:
صمیمیت میزان احساس نزدیکی و حمایتی است که زن و شوهر درباره یکدیگر دارند یا به عبارت دیگر راه و روشهایی که زوجین به وسیله آنها نزدیکی خود را به همسرانشان نشان می دهند. صمیمیت به عنوان یک نزدیکی، تشابه، عاطفی بودن و رابطه شخصی با فرد دیگر است که مستلزم شناخت، درک عمیق و پذیرش فرد دیگر و بیان افکار و احساسات است. صمیمیت یک نیاز واقعی و اساسی انسان است که در یک چارچوی نیاز بقاء برای دلبستگی رشد می کند (باگاروزی، 2001).
ب) تعریف عملیاتی
صمیمیت زناشویی در این پژوهش به وسیله نمره فرد در آزمون واکر و تامپسون (1983)، اندازه گیری شد.
بخش اول: گستره نظری مربوط به ازدواج ـ خانواده
ازدواج
ازدواج در مقایسه با سایر روابط انسانی، بهترین فرصت برای تجربه خوشبختی، حمایت اجتماعی و صمیمیت است و افراد را به گونهای به هم پیوند میدهد که در روابط دیگر میسر نیست (فاورز، 2003: به نقل از شریفی، 1390). پیمان ازدواج قادر است بسیاری از نیازهای فردی و اجتماعی زن و مرد را در قالب ارتباطات جسمانی و جنسی، روانی- اجتماعی و دیگر قراردادهای عرفی و اجتماعی برآورده سازد. ازدواج در مقایسه با دیگر ارتباطات انسانی دامنهای وسیع گسترده دارد و دارای ابعاد زیستی، اقتصادی، عاطفی و نیز روانی- اجتماعی است (نوابی نژاد، 1380) ازدواج را می توان به عنوان یکی از مراحل رشد انسانها در نظر گرفت. اگر ازدواج موفقیت آمیز باشد، کمک زیادی به رشد روانی -اجتماعی زوج می کند. موفقیت ازدواج وابسته به میزان آمادگی افراد برای ازدواج و درک واقع بینانۀ آنها از روابط زوجی است. ارتباط زوجی ویژگی های منحصر به فردی دارد که آگاهی و پذیرش این ویژگی ها از سوی زوج می تواند به موفقیت آمیز بودن ازدواج کمک کند (نظری، 1386).
زوج به عنوان یک سیستم منحصر به فرد
ازدواج رابطه ای منحصر به فرد است. در رابطهی زوجی، هر یک از دو عضو زوج می توانند عمیق ترین احساس صمیمیت را تجربه کنند. این رابطه در عین حال که می تواند صمیمانه ترین و راحت ترین رابطه ممکن باشد، می تواند شدیدترین صدمات ممکن را به اعضا وارد کند. در صورتی که ازدواج ناموفق باشد می تواند به توقف رشد شخصی و سرگردانی منجر گردد .شکست در این رابطه می تواند به صدمه ها و جراحت های روحی منجر گردد که التیام آنها به وقت زیادی نیاز دارد (نظری،1386).
روابط زوجی از روابط دوستی و روابط فامیلی متمایز است، چرا که این رابطه ویژگی هایی دارد که روابط فامیلی و دوستی فاقد آنها هستند. بابنزر و وست (1992؛ به نقل از شریفی، 1390) شش ویژگی را به عنوان مشخصه های رابطه زوجی عنوان کرده اند:
دلایل ازدواج:
متخصصان خانواده سه دلیل عمده برای ازدواج برمیشمارند که عبارتند از:
الف) عشق و علاقه: منظور از عشق و علاقه احساسات عمیق مثبتی است که زن و مرد پس از ازدواج نسبت به یکدیگر تجربه میکنند. از جمله این احساسات، توجه و مراقبت، صمیمیت، نزدیکی، انگیختگی ارتباط مطلوب و تمایلات جنسی را میتوان ذکر کرد.
ب) مصاحبت: افراد همچنین به دلیل داشتن نیاز به مصاحبت ازدواج میکنند. مصاحبت محبتی است که ما نسبت به کسی که زندگی مان با او عمیقاً در هم تنیده است احساس میکنیم. در حقیقت شامل تبادل تجربه با فردی است که نسبت به او عشق میورزیم و مورد عشق و علاقه او هستیم و یکدیگر را بخاطر آنچه که هستیم میپذیریم.
ج) تأمین انتظارات: و بالاخره زن و مرد به دلیل تأمین انتظارات ازدواج میکنند. انتظارات از زندگی زناشویی و خانوادگی بین دو حد غیرواقعبینانه و رؤیایی تا واقعبینانه و عقلایی متغیر است. به بیان دیگر زن و مرد در ازدواج باید بدانند چه انتظاراتی از خود، از همسر خویش و در مجموع از ازدواج دارند. هر اندازه این انتظارات واقعبینانهتر باشد پایههای زندگی زناشویی مستحکمتر خواهد بود (نوابینژاد،1380).
خانواده قدیمیترین و کهنترین نهاد اجتماعی است، و از بدو پیدایش بشر وجود داشته و با روابط زناشویی یا پیوند زن و شوهر آغاز میشود و بسته به کیفیت این رابطه، پایداری یا ناپایداری آن تعیین میشود (موسوی، 1383؛ به نقل از شریفی، 1390). خانواده شامل دو یا بیش از دو تن میباشد که به یکدیگر متعهد هستند و ارزش ها، مسئولیتها و تصمیم گیریها، منافع و صمیمیت مشترک را میپذیرند (اولسون، 2001، به نقل از عباس پور، 1386؛ به نقل از شریفی، 1390). خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی -فرهنگی تلقی می شود که در کنار همه خصوصیات دیگرش، دارای مجموعه ای از قواعد است و هر یک از اعضایش نیز نقش خاصی دارند. اعضای این سیستم باهم رابطه ای عمیق و چند لایه دارند. همچنین اعضای خانواده تا حدودی زیادی پیشینه مشترک، ادراکات درونی شده مشترک، مفروضات و دیدگاههایی درباره دنیا و برداشت مشترکی از اهداف زندگی دارند. در داخل این سیستم، حلقه های عاطفی قدرتمند، پایدار و متقابلی افراد را به هم گره زده است. اغلب اوقات اعضا از طریق تولد یا ازدواج در این سیستم وارد می شوند. نفوذ خانواده باعث می شود، حتی زمانی که اعضا بوسیله فاصله های فیزیکی و یا گاهی مرگ از هم جدا می شوند، حلقه های عاطفی و ارتباطی اعضاء باقی بماند. به عبارتی عضو یک خانواده هرگز نمی تواند به طور کامل و واقعی، عضویت در آن خانواده را از دست بدهد (نظری،1386).
خانواده در پاسخ به نیازهای فرهنگی جامعه، نقش حمایت و اجتماعی کردن اعضای خود را تقبل کرده است. خانواده به یک معنا دو نقش متفاوت ایفاء میکند: یکی داخلی، که حمایت روانی اجتماعی از اعضای خود میباشد و دیگری خارجی، یعنی برونسازی با فرهنگ و انتقال آن (مینوچین، 1974؛ به نقل از ثنایی، 1375؛ به نقل از شریفی، 1390).