“
۲-۲- تعریف تصمیم گیری :
در تعریفی بسیار ساده ، تصمیم گیری عبارت است از انتخاب یک راه از میان راه های مختلف . همان طور که از این تعریف مستفاد می شود کار اصلی تصمیم گیرنده دریافت راه های ممکن و نتایج ناشی از آن ها و انتخاب اصلح از میان آن ها است و اگر وی بتواند این انتخاب را به نحو درست و مطلوبی انجام دهد تصمیمات او مؤثر و سازنده و دقیق خواهند بود .
۲-۳- ماهیت و اهداف تصمیم گیری :
از نظر هربرت سایمون ، مدیریت و تصمیم گیری دو واژه هم معنی و مترادف میباشد . گروه دیگری از صاحبنظران نیز مدیریت و تصمیم گیری را یکی و هم معنی تعریف کردهاند و مدیریت را چیزی جز تصمیم گیری ندانسته اند و معتقدند که کانون اصلی مدیریت را تصمیم گیری تشکیل میدهد و انجام وظایفی چون برنامه ریزی ، سازماندهی و یا کنترل در واقع کاری جز تصمیم گیری درباره نحوه و چگونگی انجام این فعالیت ها نیست . نیومن[۲] کیفیت مدیریت را تابع کیفیت تصمیم گیری میداند . وی مدعی است تصمیم گیری ، به تنهائی ، مهمترین وظیفه مدیر است زیرا ، کیفیت طرح و برنامه ها، اثر بخشی و کارآمدی استراتژی ها و کیفیت نتایجی که از اعمال آن ها به دست میآید ، همگی تابع کیفیت تصمیماتی است که مدیر اتخاذ میکند . استار[۳] نیز معتقد است که تصمیم گیری پایه و اساس تمام وظایفی است که مدیر در سازمان انجام میدهد .تصمیم گیری را می توان حرکت در مسیر خاصی تعریف کرد که با تأمل و آگاهانه ، از میان راه و روش های مختلف برای نیل به یک هدف مطلوب ، انتخاب شده است . در این تعریف سه مفهوم اصلی وجود دارد[۴] .
تصمیم گیری مستلزم انتخاب راهی از میان راه هاست . یعنی اگر بجز یک راه ، راه دیگری وجود نداشته باشد ، طبیعتاً تصمیمی نیز وجود نخواهد داشت .
تجزیه و تحلیلی که منجر به انتخاب راهی از میان راه ها می شود عقلایی است و در سطح وجدان آگاه انجام میگیرد . اما در حالی که جنبههای عقلایی و منطقی در اتخاذ تصمیم گیری مهم است ، عوامل ناخوادآگاه و همچنین جنبههای احساسی ، عاطفی و غیر عقلایی نیز در تصمیم گیری ، نقش مهم و مؤثر دارد .
در تصمیم گیری ، قصد و عمد وجود دارد . یعنی با اتخاذ تصمیم خاصی ، میخواهیم به هدف خاصی برسیم .
۲-۴- مراحل فرایند تصمیم گیری
تصمیم گیرنده ممکن است با توسل به قدرتهای ماوراء الطبیعه ، تجربه ، اشراق یا اتفاق و تصادف ، تصمیم گیری را انجام دهد اما هدف اصلی ، اشاره اجمالی به شیوه ها و تکنیک هایی از تصمیم گیری است که کار اخذ تصمیم عملی را برای مدیر میسر ساخته و او را در اخذ تصمیمات سریع و صحیح و به موقع یاری میدهد . به طور کلی فرایند تصمیم گیری را می توان شامل مراحل شش گانه زیر دانست [۵].
۱- مرحله اول شامل تشخیص و تعیین مشکل و مسئله ای است که در راه تحقق هدف مانع ایجاد کردهاست . در این مرحله باید کوشش شود مشکل اصلی و واقعی شناخته شده و به درستی تعریف شود .
۲- مرحله بعدی ، یافتن راه حل های ممکن برای رفع مشکل مذکور است . احصای راه حل ها با توجه به تجربه های علمی و عملی مدیر و اطلاعات و آمار در دسترس او انجام میگیرد. هر چه راه حل های بیشتری برای حل مشکل پیدا شده و تعیین شوند ، انتخاب بهتری در تصمیم گیری صورت خواهد گرفت .
۳- مرحله سوم انتخاب معیار برای سنجش و ارزیابی راه حل های ممکن است . در این مرحله به عنوان مثال هزینه هایی که از به کارگیری هر یک از راه حل ها حاصل می شود محاسبه شده و اساس ارزیابی بعدی قرار می گیرند بر اساس معیار های انتخاب شده نتایج مثبت و منفی هر یک از راه حل ها در این مرحله مشخص میشوند .
۴- مرحله چهارم تعیین نتایج حاصل از هر یک از راه حل های ممکن است .
۵- مرحله نهائی در فرایند تصمیم گیری ، انتخاب یک راه از میان راه های مختلف و ارائه تصمیم مناسب است . این مرحله در انتهای مرحله ارزیابی و تعیین اولویتها ، خود به خود تحقق مییابد و راه حلی که بهترین نتیجه را حاصل ساخته و بالاترین درجه اولویت را دریافت داشته راه حل انتخابی است . شکل ذیل مراحل مختلف فرایند تصمیم گیری را نشان میدهد .
شکل۲-۱- فرایند تصمیم گیری
بعضی دیگر فرایند منطقی تصمیم گیری را فرایند حل مسئله دانسته اند که از جمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود .
۲-۵- فرایند منطقی حل مسئله
هیچ روشی در تصمیم گیری نمی تواند تضمین کند که مدیر همیشه با تکیه بر آن ، میتواند تصمیمی درست بگیرد ، به هر حال مدیرانی که روش منظم ، مدبرانه و منطقی تری – نسبت به سایرین – به کار میبرند ، احتمال دارد که به جواب بهتری برسند [۶] .
فرایند اساسی تصمیم گیری منطقی برای حل مسئله شبیه فرایند رسمی برنامه ریزی استراتژیک است که مراحل تشخیص و تعریف مسئله ، جمع آوری و تحلیل واقعیات مربوط به مسئله ، یافتن و ساختن راه حل های بدیل ، ارزیابی و انتخاب راه حل و به اجرا درآوردن آن را شامل می شود .
۲-۵-۱- مرحله اول : شناسائی وضعیت
اولین کار مدیر این است که به دنبال عواملی باشد که ممکن است مسئله را ایجاد کرده باشند یا عواملی که برای راه حل نهائی ممکن است مناسب باشد . تعریف و شناخت دقیق مسئله ، مدیر را در کسب اهداف سازمانی و اجتناب از گمراهی و لغزش در تصمیم گیری برای حل مسئله یاری میدهد .گام بعدی در اخذ تصمیم اقدام به یافتن و ساختن راه حل مؤثر است و البته با عنایت به این موضوع که پس از حل مسئله چه تفاوتهایی در وضعیت امور پیدا می شود در این فرایند مدیر باید تصمیم بگیرد چه قسمتهایی از مسئله را خودش باید حل کند و چه قسمتهایی را باید در حلش بکوشد ، در صورتی راه حل موفقیت آمیز است که بتواند به اهداف سازمانی دست یابد . هنگامی که مدیر مشخص نمود که راه حل رضایت بخش چیست باید اعمالی را که به آن تحقق می بخشد ، معین کند . البته قبل از آن ، چنان که گفته شد مدیر باید شناخت دقیق از مسئله به دست آورد به طوری که بتواند فرضیه هایی درباره علل آن تعیین کند.
۲-۵-۲- مرحله دوم : ایجاد بدیل ها
هیچ تصمیم عمده ای قبل از ایجاد تعداد کافی بدیل نباید اخذ شود ، حل مسئله در این مرحله غالباً به بدلیهای خلاق بدیع نیازمند است . البته باید توجه داشت که وسوسه ارزیابی بدیلها در هنگام ایجاد شان که معمولاً در آن مرحله نارس است – مدیر را از تولید بدیلهای پایدار باز میدارد .
۲-۵-۳- مرحله سوم : ارزیابی بدیلها و انتخاب بهترین آن ها
هر بدیل باید با توجه به اهداف و منابع سازمانی مورد قضاوت قرار گیرد بدیلی ممکن است منطقی به نظر برسد ولی اگر قابل اجرا نباشد کمترین ارزشی ندارد . هر بدیل با توجه به عوارض و تاثیرات جنبی اش در سازمان ، باید مورد قضاوت قرار گیرد .
۲-۵-۴- مرحله چهارم : اجرای تصمیم و پیگیری آن
“
فرم در حال بارگذاری ...